چرا قصه می‌گوییم؟ | یادداشتی از محمد قاضی

چرا قصه می‌گوییم؟ | یادداشتی از محمد قاضی

پیش‌‌حرف: یکی از علایق من یافتن استدلال‌های گوناگونی است که دربارۀ اهمیت داستان‌سرایی اقامه شده. به‌زعم من دانستن چراییِ قصه‌ورزی کمک می‌کند تا با جدیت و کیفیت بیشتری قصه بگوییم.

پس نوشتۀ الهام‌بخشی از زنده‌یاد محمد قاضی را با هم بخوانیم:

مبارزه با طبیعت به انسان نیروی تخیل بخشیده -و نیروی تخلیل، او را به کشف رموز طبیعت رهنمون شده است.
انسان کم‌کم اجتماعی شده و آن‌گاه به مبارزه با بدی‌های اجتماعی پرداخته، و این هر دو مبارزه است که خصیصۀ شرافت انسانی را در وجود او بارز ساخته است.
او درین هر دو مبارزه، طالب پیروزی‌ست؛ و پیشگامان این مبارزه‌ها همان‌ها هستند که به مقام قهرمانی می‌رسند. قهرمان‌شدن، ایده‌آل انسانست و به خاطر همین ایده‌آلست که انسان زنده است.
انسان، اگر هم خود قهرمان نباشد، در رؤیای قهرمان‌شدن و یا قهرمان‌آفریدن است؛ و همین آرزو، که از سرچشمۀ تخیل انسان می‌تراود، قصه را به وجود می‌آورد. قصه انعکاسی‌ست از رؤیاهای شیرین انسانی برای نیل به مقام قهرمانی در نبردهای او در زندگی.
راستست که قهرمانان افسانه‌یی در عالم خارج وجود نداشته‌اند. لیکن الگوهایی هستند از آدم‌های قهرمانی که ما می‌خواهیم باشند، و یا خود چنان باشیم. هر چه تخیل انسان قوی‌تر باشد و نبرد حادتر، قهرمان بارزترست و در راه نیل به پیروزی کوشاتر. آن‌جا که انسان در نبرد مغلوب شده است، انتقام خود را با خلق قصه می‌گیرد و شکست خود را در دنیای واقعیت با پیروزی‌ی قهرمان قصه در دنیای تخیل جبران می‌کند. قصه‌پرداز، شهسواری‌ست که با پای قهرمان قصۀ خود به جنگ بدی‌ها می‌رود و به دست قهرمان قصۀ خود به پیروزی می‌رسد. همۀ آرزوها و ناکامی‌ها و کامروایی‌های آدمی در قصه منعکس است. و لذا می‌توان گفت که: قصه، جام جهان‌نمای اندیشه‌های پاک و شریف آدمی‌ست؛ و دنیایی که قصه به وجود می‌آورد، همان دنیایی‌ست که آدمی در طلب رسیدن به آنست، و همان مدینۀ فاضله‌یی‌ست که انسان روزی -خواه ناخواه- به آن خواهد رسید.

منبع: لوح، دفتری در قصه | 1350

2 پاسخ

  1. چقدر زیبا قصه‌پرداز را توصیف کردن.
    قصه‌پرداز، شهسواری‌ست که با پای قهرمان قصۀ خود به جنگ بدی‌ها می‌رود و به دست قهرمان قصۀ خود به پیروزی می‌رسد.

  2. چقدر یادداشت متفاوتی بود و زاویه‌ی دید جالبی نسبت به قصه‌گویی داشت.
    منم به قضیه‌ی قصه‌گویی خیلی فکر می‌کنم.به نظرم وقتی قصه میگیم یعنی از یه تجربه حرف می‌زنیم(چه تجربه‌ی شخصیت خیالی چه شخصیت واقعی)
    و حرف زدن از تجربه یعنی یک جور اصالت دادن به متن.به نظرم متنی که با قصه‌گویی شروع میشه (یا ادامه پیدا می‌کنه)بیشتر می‌تونه تاثیر گذار باشه چون توی یه جایی به اسم وجود یک شخصیت ریشه داره.مخاطب این رو حس می‌کنه و سعی میکنه این ریشه و تجربه رو تو وجود خودش هم احساس کنه. و اینطور میشه که متن ما می‌تونه مخاطب رو با خودش همراه کنه.
    وقتی شعرای استاد شهریار رو می‌خونیم چون کم و بیش از داستان پشت شعرا خبر داریم شعر بیشتر به دلمون می‌شینه.(غم توی شعر بیشتر احساس میشه).توی این شعرا تجربه و اصالت وجود یه فرد خوابیده.همین از نظر من البته باعث تاثیر گذاری دو چندان میشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *