مثلن اتفاقی چشمت میفتد به: «دلمرده». همینجا درنگ کن و از خودت بپرس این کلمه از چه اجزایی تشکیل شده: «دل+مرده».
بعد میتوانی به واژههایی فکر کنی که با یکی از این اجزا ساخته شدهاند:
«دل» (که خیلی هم پرکاربرد است):
دلگیر-دلباز-دلخواه-دلنگران-دلدار-دلواپس و….
و «مرده». همتایان این واژه سختتر به ذهن میرسند.
متضاد مرده را دریاب: «زنده». دلزنده. به به. نخست «سرزنده» به ذهن متبادر میشود. دیگر چی؟
در این گام بهتر است بهجای گشتن دنبال کلمات موجود، خودت واژه بسازی.
اینجاست که واژهبازی آغاز میشود:
خرزنده-تبزنده-شیرزنده-گاوزنده-پازنده-لپزنده-داغزنده
خرمرده-تبمرده-شیرمرده-گاومرده-پامرده-لپمرده-داغمرده
بیشترش زباله است و به کار نمیآید. شاید همهاش. پس چه فایده؟
هدف شناخت ساختارهاست و ساختن ذهنی حساس به واژه.
در مرحلهی بعد میتوانی جای «زنده» را عوض کنی و بیاوری سر کلمه. اول هم بهتر است به کلمات موجود فکر کنی:
زندهدل-زندهیاد-زنده…
سپس کلمه بسازی:
زندهزا-زندهجور-زندهشب-زندهغم-زندهمهر-زندهسوز-زندهخوب-زندهجا و…
سپستر میتوانی از واژههایی که بهترند در تمرینهایت استفاده کنی.
با «زنده» واژهبساز، اما خوشآهنگ و بامعنا، و اگر دوست داشتی این پایین برایم بنویس.
🔗 اگر به آشنایی با اصول و شیوههای واژهسازی علاقهمند هستید میتوانید محصول آموزشی واژهگردان را تهیه کنید.
یک پاسخ
زنده ساز .زنده یابد زنده کن .زنده سوز زنده روز زنده حال زنده شب زنده فال زنده جو زنده رو زنده خو