نویسنده‌ی هزارچشم

با برخی نمونه‌های کوچک، بسیاری از نکات بزرگ را می‌توان گفت. شعرِ «تفاسیر*» از مرید البرغوثی از همین نمونه‌هاست: 

«شاعری نشسته در کافه‌ای‌، شعر می‌نویسد 

پیرزن

فکر می‌کند دارد به مادرش نامه می‌نویسد

زن جوان

فکر می‌کند دارد به دوست دخترش نامه می‌نویسد

کودک

فکر می‌کند دارد نقاشی می‌کند

تاجر

فکر می‌کند دارد  معامله‌ای را بررسی می‌کند

گردشگر

فکر می‌کند دارد کارت پستالی می‌نویسد

کارمند

فکر می‌کند دارد قسط‌هایش را محاسبه می‌کند

مامور مخفی پلیس 

گام بر می دارد، به آهستگی، به سوی او»

یکی از تمرین‌های ما در دوره‌‌ی نویسندگی خلاق نوشتن یک موقعیت واحد از زوایای مختلف است. چرا که با تلاش برای زدن عینک‌های جورواجور است که می‌توان به لحن‌ها و فضاها و ایده‌های متفاوت رسید.

شاید بتوان گفت نوشتن در اصل یعنی دیدن دنیا از گوشه‌‌های گوناگون. آیا آثار نویسندگان بزرگ را به خاطر همین وسعت دید نمی‌ستاییم؟

پیشنهاد تمرین:

بکوشید یک صحنه را دست‌کم از پنج منظر متنوع ببینید و توصیف کنید.

  

*ترجمه از انگلیسی: عادل بیابانگرد جوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *