پیش حرف: در این بخش، مروری داریم به برخی از بهترین کامنتهایی که طی هفته برای مطالب مختلف وبلاگ نوشته شده است.معیار انتخاب این نظرات هم حسی در من است که میگوید این کامنتها ارزش آن را دارند که جمع وسیعتری از مخاطبان آنها را مطالعه کنند.
زینب در ادامۀ مطلب «کلاس کپی رایتینگ: چرا میخواهید کپی رایتر شوید؟» در پاسخ به تمرین درس نوشته:
درود بی پایان
۱. عاشق نویسندگی و خلق جملات هستم .
۲. از اینکه تاثیر گذار باشم لذت میبرم .
۳. در دنیای امروز تبلیغات جز مهمی از زندگی شده .
۴. میخواهم از این طریق وارد بازار کار شوم .
۵. پول را دوست دارم و این حرفه آینده ی شغلی بسیار خوبی دارد و مرا ثروتمند میکند 😁
۶. نحوه ی ارتباط با دیگران را به من آموزش میدهد.
۷. کمی کار فروش انجام دادم و از شغلی که متناسب با تلاشت بهت حقوق بده خوشم میاد .
۸. پیشگیری از پیری ذهن و آلزایمر .
۹. شهرت و محبوبیت .
۱۰. ثروتمند شدن اما خانه داری و مادری کردن مفید .
۱۱. عاشق کتاب هستم و از اینکه شغلم باعث بشه کتابخوان حرفه ایی بشم لذت میبرمسپاس بی پایان
فرزاد اسماعیلیان در ادامۀ مطلب «تولید محتوا در ۱۰۱ جمله | آموزش بازاریابی محتوا در عمل+ویدیو و دانلود جزوه» نوشته:
سلام شاهین جان . ممنون از مقاله خوبت . در قسمت ۳۷ به این موضوع اشاره کردید که ترجمه کافی نیست. من به عنوان شخصی که در زمینه سئو سایت فعالیت می کند، این روزها از نزدیک شاهد این موضوع هستم که واقعا ترجمه کافی نیست.
خیلی از سایت ها در هر زمینه ای که هستند، کلمات کلیدی مورد نظرشان را به انگلیسی جستجو می کنند و همان مطلب اول یا دوم را ترجمه می کنند. می توان گفت این موضوع باعث ایجاد محتوای تکراری شده است . یا در بهترین حالت اگر نخواهیم از کلمه تکراری استفاده کنیم، باید به محتوای بی ارزش اشاره کنیم. چراکه اکثر رقبا هم دقیقا همین پروسه را انجام می دهند و محتوای همان سایت را مجددا ترجمه می کنند.
این موضوع باعث می شود که با وجود پرداخت هزینه ترجمه، هدر دادن زمان و تلاش برای بهینه سازی سایت، به رتبه ای که شایسته اش هستیم ، نمی رسیم!
معمولا این مطالب سیمیلاریتی بسیار زیادی به هم دارند. در حالی که اگر واقعا سعی می کردند از بهترین مطالب موجود الهام بگیرند و سپس با دانش نویسندگی خودشان ، تلاش بر تالیف محتوای ارزشمند می کردند، بسیار در سئو موفق تر می شدند.
حبیب در ادامۀ مطلب «چگونه تمرین کنیم؟ | ۱۰ فرمان تمرین مؤثر» نوشته:
نمیدونم امروز چی شد که رفتم سراغ رمان قمار باز داستایفسکی و چی شد که حدودا یک ساعت تمام رو فقط و فقط برای نوشتن به اون سبک و روان نوشتن توی دفتر نوشتم.
اما هرچی که بود، برام جالب به نظر آمد و قراره تا روز ۱۳ فروردین، هر روز یکساعت رو رو پشت بوم خونه و در حال نوشتن به چنین سبکی باشم.به نظرم خوندن و نوشتن اینطوری میتونه جذاب باشه؛ اما خب فعلا تمرین ما این است. یک ساعت تا سیزده فروردین
تصمیمی از نوع تصمیمهایی که یکسال پیش گرفتیم و عمل کردیم.
مرسی از مطلب عالیات.
محمد سلیمانی در ادامۀ مطلب «وکیلی که میخواهد نویسنده بشود | دربارۀ ذهنینویسی» نوشته:
سلام آقای کلانتری
خوبین؟
امروز تولد یکسالگی وبلاگ شخصیم هست
خودم باورم نمیشه یکسال به صورت پیوسته تونستم مطلب بنویسم.
رستم رسولی در ادامۀ مطلب «وکیلی که میخواهد نویسنده بشود | دربارۀ ذهنینویسی» نوشته:
بله شاهین جان ، من هم با نظرت موافقم چون خود من هم با تمام مشغله های کاری ، دائم با نوشتن سرمشق های مدرسه نویسندگی مثل صفحات صبحگاهی و یا سرمشق های دیگه ای که به نوعی دمبل زدن قبل از نوشتن و پرورش قدرت نویسندگی است ، خودم رو ملزم به نوشتن میکنم ، و حتی در سخت ترین روزهایی که سپری کردم و میکنم باز هم از هر فرصت کوتاهی استفاده میکنم تا دفترچه خودم را از جیبم بیرون بکشم و بی امان بنویسم
و حتی لحظه ای هم که نمی نویسم ذهنم رو درگیر ایده پردازی میکنم
تا برای نوشتن های اخر شب هم موضوعی پیدا کنم برای نوشتن و یا سوژه ای برای شعر نوشتن .
خلاصه اینکه به نظرم اگه بخواهیم یه کمپین بزاریم با یه هشتگ مثلا #من فلان شغلِ سخت را دارم ولی همیشه مینویسم ، به خیلی ها بر خواهیم خورد که با تمام سختی و مشغله هاشون دارن مینویسن.
پرویز در ادامۀ مطلب «چرا یادگیری کپی رایتینگ مهم است؟+کلیپ آموزشی» کامنت محبتآمیزی نوشته:
تولد سال ۲۰۲۰ را به بیست بیست ترین دوست و استاد خودم تبریک عرض می کنم .
از اینکه سخاوتمندانه نتایج مطالعات و تفکرات خودتون را در قالب متون و پیام های کاربردی و فاخر در اختیار جمع علاقمندان به هنر ارزنده نویسنده بودن و نویسنده ماندن قرار میدین از شما تشکر میکنم .
امید دارم اثرات این کار خیر فرهنگی مثل یک لایه محافظ ضخیم شما رو از گزند هرگونه انرژی منفی محافظت بکنه .
پاینده باشین شاهین عزیز
مائده در ادامۀ مطلب «آداب زیستن در خرابه» نوشته:
همهجا پر از ترس بود.
همه وحشتزده و مبهوت و با چشمانی متحیر به صحنه پیش رویشان خیره مانده بودند.
تنها صدایی که به گوش میرسید، صدای گریه و شیون بود.
قدم به قدم پر بود از جسد کودکانی که شمار عمرشان به
یک سال هم نمیرسید.
آنها کشته شده بودند.
گلولههای بزرگی که با بیرحمی تمام به جسم
کوچکشان اصابت کرده و قرمزی خونی که تفاوت رنگ فاحشی با پارچه سفید لباسشان داشت باعث ایجاد صحنهای بس وهمبرانگیز گشته و اشک را میهمان چشمان حاظران میکرد.
دردناک بود، گویا حتی مادرانشان هم برای تشییع جنازههای کوچکشان نیامده و آنها را به فراموشی ابدی سپرده بودند…
پیکرهایشان کنار خیابان رها شده و هالهای از سرمای تنهایی اطرافشان پرسه میزد…
.
.
با خواندن چند خط بالا چه حسی بهتون دست داد؟
عمیقا ناراحت و متاثر شدید درسته؟
“شاید” بعضی از شما بغض هم کرده باشید…
کاملا هم طبیعیه. چنین صحنهای به چشم تمامی ما
دردناک و ناراحت کننده است…
اما
میدونید این کودکان معصوم که اینجور بیرحمانه کشته و رها شدن نماد چه چیزی هستن؟
نماد “رویاهای ما”
میدونید مادرانی که فرزندانشون رو به فراموشی سپرده بودند نماد چه کسانی هستن؟
نماد “خود ما”
چی شد؟
تعجب کردید؟
چطور دیدن کشته شدن بچههای معصوم برامون غیرقابل باورِ، اما دیدن کشته شدن رویاهای بیگناهمون تعجبآور؟
شماهایی که رویاهاتونو به کل فراموش کردید، تا حالا به این فکر کردید که قادر به نجات اونها بودید؟
انسان وقتی کودکش زخمی بشه چیکار میکنه؟
خب معلومه؛ با وحشت به نزدیکترین بیمارستان پناه میبره…
چطوریه که برای رویاهای کودکانهاتون وحشتزده نمیشید؟
دقیقا به چه علتی دست و پاهاتون و گُم نمیکنید و برای رسوندنشون به بیمارستان نمیدوید؟
چرا فریاد نمیزنید که یکی کمکشون کنه؟
که یکی زنده نگهشون داره چون بدون اونا نمیتونید زندگی کنید؟
چیشد؟
نگران شدید؟
حس بدی بهتون دست داد؟
اشکالی نداره!
شاید نامرد به نظر برسم که اینطور باهاتون صحبت میکنم.
اما مشکلی نیست. حاظرم نامرد باشم ولی مردم کشورم رو به خودشون بیارم.
ما خودمون رو گم کردیم، رویاهای تازه جون گرفتهامون رو کشتیم، و حالا مشغول کشتن “روح” باارزشمون هستیم!
حداقل اگه نمیتونید روح زندگی رو به جسم بیجون آرزوهاتون بدمید، فرزندانتون رو هم برای انجام این جُرم دعوت نکنید.
این حداقل کاریه که میتونید انجام بدید تا روح رویاهاتون به آرامش برسه.
و در آخر طرف صحبتم خودم هستم.
و دوستان همسن خودم…
حق نداریم رویاهامونو قربانی کنیم.
حق نداریم با گلولههای بزرگ پیکر باارزششون رو زخمی کنیم.
حق نداریم از بین ببریمشون.
حق نداریم فراموششون کنیم.
بیاید رویاهامونو به واقعیت تبدیل کنیم.
باهم و برای آیندهای بهتر انجامش میدیم.
برای زنده کردن عشق انجامش میدیم.
برای دمیدن روح زندگی به رویاهای در حال مرگمون انجامش میدیم.
ما میتونیم.
فقط کافیه که بخواهیم.
.
Maede
.
سلام
من یه خواهش ازتون دارم
اگه امکانش هست این متن رو تو “اینستا” یا هر جای دیگه که امکانش رو دارید پخشش کنید
و لطفا از دنبال کنندههاتون بخواید که اونها هم پستش کنن.
چون واقعا میخوام که ادمهای زیادی ببیننش و به خودشون بیان.
قصدم کمک به زنده کردن رویاهامونه.
این فقط یک حرکت انسان دوستانهست.
اگر که کمک کنید که خیلی ممنونتون میشم
اگر هم نمیتونید مشکلی نیست
میخواستم از طریق ایمیل یا دایرکت اینستا براتون این متن رو بفرستم اما یادم اومد که شما گفته بودید دوست دارید نظرات یا سوالات در وبلاگتون مطرح بشن برای همین اینجا فرستادمش.
آلاگرین زاده در ادامۀ مطلب «وکیلی که میخواهد نویسنده بشود | دربارۀ ذهنینویسی» نوشته:
اصلا بخشی از لذت نوشتن مربوط به این میشه که طرف باتمام سختی ها و گرفتاری ها و کارهای عقب موندش ،
می نویسه و توی هر شرایطی علاقه اش رو دنبال می کنه.
اینکه فرد با هر سختی ای هم که شده بنویسه ، مهمه.
چون همه مشغول انجام کار های روز مره ان . . .
اصلا اگه هزار جور کارو گرفتاری نداشته باشیم قراره دقیقا از چی بنویسیم؟!
راستی سلام : )
2 پاسخ
ان شاءالله خداوند هر لحظه شمارو شادتر از قبل کنه که با دیدن اینکه دیده میشوم و مورد قبول شما هستم شادم کردید
عزیز دل هستی شما.
شاد و برقرار باشی.