این پارهییست از نامهیی که برای دوستی نزدیک نگاشتهام:
…پس باید جوری بنویسم که بشود یک تکهاش را درآورد و در «تردیدار» هوا کرد. راستی. من نمیخاهم این نامه را ویرایش کنم. پس اگر غلط تایپی دیدی بدان که نویسنده در نامهورزی ویرایشگریز است و ویراستن لذتش را میزایلد. (و چه لذتی دارد مصدرِفعل جعلیدن.)
خب. حرف اصلیام دربارهی کنش و واکنش است و همین اول قضیه بگویم که من برای کنشگرها بیش از واکنشگرها اهمیت قائلم. حالا تعریف سادهی قضیه: بیا به همین کانالهای تلگرامی همسفرانمان بنگریم. برخی از ما کنشی مینویسیم و برخی واکنشی.
واکنشی اینطوریاند که منتظرند یکی زخمکی بهشان بزند تا حسابش را در یادداشت برسند، غالبن هم هوایی میزنند، بیاشارهی مستقیم به طرف یا حتا اصل ماجرا. و چه بد بوست هواییها.
کنشیها اما راه خودشان را میروند. ابتکار عمل دارند و پیشنهادهای نو میدهند. کانال را به تریبونی برای عقدهگشایی تبدیل نمیکنند.
واکنشیها بازی میخورند، کنشیها نه بازی میخورد نه بازی میدهند، بیرون مسابقه بر اهداف خودشان متمرکزند.
باید بیشتر بگویم تا دچار سوءتفاهم نشوی. نوشتن و اندیشیدن به طور کلی نوعی واکنش به زندگیست. تا محرکی بیرونی نباشد چیزی در درون صورت نمیبندد. از طرفی میدانم که بخشی از بهترین دیالوگها نتیجهی واکنش به رفتار و گفتار دیگریست. اما واکنش خوب و بد حسابشان جداست.
واکنش بد غالبن شتابزده است و صرفن برای ابراز بغض و خشم. واکنش خوب اما آمیخته به شکیب و درنگ است و با فاصله و چندسویهنگری عرضه میشود.
مخلص کلام: قاعدهی هشتاد-بیست را اینجا میتوان رعایت کرد: هشتاد درصد کنش، بیست درصد واکنش.
راستی یک چیزی هم صبح تو راه دفتر به ذهنم رسید که نمیدانم چطوری میتوانم در این نامه بگنجانمش. مینویسمش خودت یک کاریش بکن: «ماحصل مقاربت با سوسمار». فحشی مهرآمیز است که خوش دارم نثار برخی دوستانم کنم. گرفتاری من این است که شدت شوقم را با زبانی برهنه ابراز میکنم. البته دلیل عملی هم دارد قضیه که میتوانی توی کتاب «جهل هیجانی» از دین برنت دربارهاش بخانی. میبینی؟ از هر بهانهیی برای معرفی کتابی یا نویسندهیی بهره میجویم.
این هم نامه برای تو که ماحصل مقاربت با سوسماری، مثل من.(نهایت ابراز شوق و دوستی.)
بده شیش.