گاهی اوقات بهترین راه برای ایدهیابی استفاده از کلمه یا عبارتی خاص در ابتدای متن است؛ کلمهای که شاید هیچ ذهنیت خاصی دربارۀ آن نداشته باشیم، اما محرک ما برای نوشتن از موضوعی بکر و تازه باشد.
زمانی که کاریکاتور میکشیدم گاهی خطی ساده و ناموزون را وسط صفحه ترسیم میکردم و بعد سعی میکردم با اضافه کردن خطوط دیگر، فرم خاص و با معنایی را از دل آن خط بیرون بکشم. اغلب هم با دستیابی به ایدهای تازه غافلگیر میشدم.
شروع کردن با عبارات و کلمات تازه و گاه عجیبوغریب باعث میشود موتور خلاقیت ذهن شما زودتر روشن شود و نگران پیدا کردن ایده نباشید.
پیشنهاد میکنم عبارت زیر را ادامه بدهید و حداقل 3 جمله بنویسید. خوشحال میشوم نوشتههای شما را توی کامنتها بخوانم.
-من مینویسم تا…
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «تمرینهای کوچکی برای نوشتن و فکرکردن» را بخوانید.
46 پاسخ
من مینویسم تا احساسات خودمو روی کاغذ بیارم،هرچند در گفتار خوب نیستم بلکه در نوشتن خوبم.
من مینویسم تا احساسات منفی رو از خودم دور کنم.
من مینویسم تا خود واقعیم باشم.
من می نویسم تا یک روزی به خودم نیایم وببینم که هزاران هزار کلمه طلبکار روبه رویم ایستاده اند و حقی که ازشان گرفتم را می خواهند!
من می نویسم چون من بدون نوشتن هیچم!مگه چی می مونه از من اگه نوشتن رو ازم بگیرن؟؟
من می نویسم تا استیج کاغذی خالی نماند از رقص کلمات و نمیرد ونپوسد از این تنهایی…
زنده باد زهرا جان
چقدر زیبا نوشتی.
من می نویسم
چون نمی توانم ننویسم .
مگر می توانم نفس نکشم . غذا نخورم . آب ننوشم ؟!
پس نمی توانم ننویسم .
من می نویسم . چون زندانبان نیستم . واژگان را نمی توانم در ذهنم به بند بکشم . آنان دوست دارند رها شوند و در آسمان ذهنِ مخاطبانم به پرواز در آیند .
من می نویسم . چون دوست دارم جاودانه بمانم .
من می نویسم . چون بزرگان نیز نوشتند . بزرگانی چون حافظ ، سعدی و مولانا .
من می نویسم . تا افکار منفیِ نهفته در هزار توی مغزم؛ احساسم را اسیر نکند . بیرون بیایند و جا را برای زیبا اندیشیدن باز کنند .
من می نویسم تا با افکار دیگران شریک شوم و از میان تضارب آرا باعث رشد خود و جامعه شوم .
من می نویسم چون تفکرم دوست دارد با دیگران گفتگو کند و تنها راه این دیالوگ ، نوشتن است .
من می نویسم . چون اگر ننویسم هرگز به خواندن احتیاج پیدا نمی کنم . واگر نخوانم سرنوشت آب راکد را می یابم .
من می نویسم چون هستم . واگر ننویسم نخواهم بود .
من می نویسم چون با نوشتن خلق می کنم . به شخصیت های داستانم حق حیات می دهم . و زمانی که مُردم . آن ها زنده خواهند بود و از من برای مردمان آینده خواهند گفت .
خواهند گفت : که من چگونه زیسته ام .
و مردمان آن روزگار بازندگی ام همراه خواهند شد .
با من خواهند گریست ! خواهند خندید !
و مرا دوباره زندگی خواهند کرد .
من می نویسم چرا که دیگر نمی توانم ننویسم . ذهنم دستم را مسحور خود کرده و به فرمان اوست .
عروس طبعم به رقص در آمده و هرگز از پایکوبی باز نمی ایستد و در این رقص همگانی ، دستم نیز کلمات را بر روی کاغذ می رقصاند .
گویی بزمی عرفانی است . دیگر قادر به ایستادن نیستند .
من می نویسم چون با نوشتن سرشار از عشق می شوم .
دیگر کافی است حرف از عشق به میان آمد .
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
عشق به نوشتن قابل توصیف نیست .
پس دیگر در این خصوص نمی نگارم
خود آغاز به نوشتن کنید تا مزه این عشق را بچشید .
جناب شاه پسند عزیز
یک متن ادبی دلنشین و فوق العاده الهامبخش نوشتید، واقعاً لذت بردم:
من می نویسم . چون زندانبان نیستم . واژگان را نمی توانم در ذهنم به بند بکشم . آنان دوست دارند رها شوند و در آسمان ذهنِ مخاطبانم به پرواز در آیند .
من عاشق چیزهای ماندگار وبا ارزشم.اینطوربگویم که حتی وقتی میخواهم برای کسی کادوی تولد بخرم دوست دارم چیز ماندگار بخرم وترجیحا چیزی که مصرف بشود نخرم.همچین حسی را به نوشتن دارم وقتی کتابهای خوب ازنویسندگان معروف را میخوانم احساس میکنم آنها به مردم هدایای باارزش وماندگاری داده اند.دوست دارم بنویسم تا من هم اثری ماندگار داشته باشم شاید زیبا ننویسم ولی نوشته ها همیشه ماندگارند.
حتماً مینویسی رقیه جان، حتماً.
ماندگاری با نوشتن، میتونه ارزشمندترین هدیه ما به خودمون باشه.
می نویسم تا اشتباه کنم
می نویسم تا در این دنیای بی رحم زندگی کنم
می نویسم تا جاودانه بمانم
زنده باد حبیب عزیز
من مینویسم تا … چیزی نوشته باشم… برای نوشتن دلیل ندارم فقط کافیست قلم و کاغذ باشد و دست های من که حرفهایی که حتی خودم نمیدانم از کجا میآیند روی کاغد سفید خط بیندازند،نوشتن هویت پنهان اما واقعی من است. و همه آنچیزی که میخواهم باشم
زنده باد
بهترین لذت بخش ترین روش همینه.
من مینویسم تاجای غرغردرگوش این وآن برروی کاغذغرغرکنم.می نویسم تابفهمم وقتی افکارم به کلمات تبدیل میشوند چه ریخت مسخره ای میگیرند ودلم به حال دوستانم میسوزد.می نویسم تاثابتم شود هستم.می نویسم تابفهمم آیا واقعا فکرمیکنم،یافکرمیکنم که فکرمیکنم؟نوشتن برایم مثل گرفتن سطلی زیر دهانم است که بررویش بالا بیاورم.مینویسم تادرک بهتری نسبت به کارهایی که میخواهم انجام دهم وتصمیماتی که میخواهم بگیرم،پیداکنم.ازشما چه پنهان اول صبح قبل ازاینکه کاری کنم،پانصدکلمه مینویسم که میخواهم چه کارکنم وبعدتصویرشفاف تری نسبت به اولویت هایم خواهم داشت.آخربه محض بیدارشدن یادم میرود دیروزدرسایت شاهین کلانتری چه خواندم وچه ها گفت ومن چه قول وقرارهایی باخودم گذاشتم.نوشتن باعث میشود موتورم راه بی افتد.مینویسم تاکارهایم راصرفا سرسرکی انجام ندهم،چون که میدانم قراراست درباره شان بنویسم ،پس بیش تربه آن توجه میکنم تایادداشت های روزانه ام پربارترشود.می نویسم تاحساسیت بیش ترنسبت به آنچه میخوانم ،میشنوم ومیبنم داشته باشم تاهرچیزی رانخوانم ،نشنوم ونبینم.می نویسم تابه رویم بیاید چ قدرنمیدانم وخنالت بکشم ،یکم کتاب بخوانم.می نویسم تاآن همه حجم افکارمنفی مرامریض نکند.بله می نویسم تاسالم بمانم ،نوشتن مثل ورزش ذهن می ماند،انگشتانم برروی صفحه یاکاغذ میدوند وعرق میریزم.حقیقتا خیس عرق میشوم وباورم نمیشود که وقتی پیاده روی میروم انقدرمرا خسته ودرمنانده نمی کند.خسته کننده است بااینحال سرحال میشوم وباسبک باری به زندگی ادامه میدهم.
اول از همه تشکر که ما را از لیست دوستان در اول انداختید پایین!
حالا حداقل آدرس رو درست می گذاشتید بزرگوار! https نیست؛ http://rahimim.ir
به اعتقاد بنده ما باید بنویسیم چون خداوند از ما خواسته
ن والقلم و ما یسطرون
شما به چه موضوعات بی اهمیتی فکر میکنید، اصلاً ترتیب خاصی نداره اون لیست، صرفاً چند تا کپی پیست توش انجام شده.
ضمناً کلیک بفرمایین روش، بعد به اشتباه بودن آدرس اشاره کنید.
کجای آدرس مشکل داره؟ سایت که باز میشه.
ای وای…قالب جدید مبارک باشه
چقدم خوب شده.
ممنونم صادق عزیزم.
من نوشتم چرا می نویسم
در اینجا:
http://www.moasherati.com/1397/01/28/writting
😉
مینویسم تا بدوم.نوشتن برای من دویدن است و دویدن نوشتن.هم روی صفحه ی کاغذ یا روی مانیتور در میان کلمه ها میدوم و هم گاهی کفش ورزشی پایم میکنم و روی آسفالت خیابان یا سنگفرش پارک میدوم.هر دو مثل هم هستند و تداوم هم و من در يك ماراتن بي پایان در حال دویدنم، چه بنویسم و چه گاهی بدوم.
مینویسم تا جایم را در سالن سینما پیدا کنم،وقتي كه بليط در دست در سالن تاريك سينما دنبال صندلي خودت ميگردی و صد بار هم اگر پایت به صندلی ها بخورد یا به پای بقیه تماشاچی ها و غر و لند بشنوی به اولین جای خالی راضی نمیشوی،میخواهی بهترین صندلی را پیدا کنی که بهترین دید به پرده و فیلم این زندگی را داشته باشی.من هم وقتی مینویسم هم پایم به صندلی ها میخورد هم بد و بیراه میشنوم و هم چشمم چیز درستی نمیبیند ولی دنبال صندلی خودم میگردم.
مینویسم تا مدام یاد خودم بیاورم که تنها هستمّ و تنهایی اصلا چیز بدی نیست.تنهایی نه لزوما جنون آور است و نه حتما غمگین.دوست دارم بنویسم تا با تنهایی که حقیقت وجود آدم است چشم در چشم روبرو شوم.
مینویسم تا سیگار بکشم.قبل نوشتن،بین نوشتن و بعد از نوشتن.با دویدن هم هیچ تضادی ندارد و اگر هم دارد نوشتن آنقدر قدرت دارد که این تضادها را کنار هم جمع کند با صلح و آشتی!
مینویسم تا حرف بزنم.آدم دوست دارد حرف بزند،اگر کسی بود با او و اگر نبود با خودش در همان تنهایی خودش.در این تنهایی حرف زدن امیدی هست که آدم راست بگوید و صریح باشد،بی روتوش،بی سانسور و حتی بی ادبانه وقتی که ادب به غلط تزویر معنی بدهد.پس مینویسم تا راحت و صریح حرف بزنم.
به نام خالق هنر
من مینویسم …چون عاشق نوشتن؛ خلق کردن یک اثر هنری؛ خالق یک شخصیت بودن هستم.
من مینویسم تا بدانید چه لذتبخش هست.
وقتی یک قلم را در دستانم می چرخانم و درباره کسی مینویسم که هیچکس دربارهش نمیداند و بعد همه باورش دارند. کسی رو که من خالقش بودم.
دوست دارم بسازم. بااو بازی کنن. و باورش کنن.
تشکر آقای کلانتری
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: اگرکسی حتی یک برگه علمی از او در دنیا باقی بماند، در روز قیامت همان برگه حایل او در مقابل آتش جهنم خواهد بود.
و چه دلیلی برای نوشتن بهتر از همین یک عبارت؟
می نویسم
چرا که تنها قلم با اندیشه ام ،راه می آید.
می نویسم تا رویاهایم را دوباره باور کنم.
می نویسم تا دریای طوفانی ذهنم را به ساحل آرامش برسانم .
می نویسم تا بیاد بیاورم هنوز زنده ام .
من می نویسم تا…
تجربه کنم
من می نویسم تا اعتراف کنم کلمه تا را ندیدم (در این پست)
من می نویسم تا دقتم زیاد شود
من مینویسم تا…
اما نوشتن برای من تا ندارد.
من نه آنگونهام که بنویسم تا به چیزی برسم. نوشتن برای من مسیر نیست، خودِ هدف است.
هدفی دور که با هر کلمهای که روی کاغذ نقش میبندد آن را نزد خود مییابم و شیرینی همیشگی رسیدن به اهداف را با نوشتن برای خود به ارمغان میآورم.
من نمینویسم تا پولدار شوم، چرا که هر فعلی که برای رسیدن به پول به وقوع بپیوندد تهی از عشق خواهد بود.
من نمینویسم تا دیده شوم، چرا که برای دیده شدن گاه مجبور میشوی بنویسی آنچه را که بدان عشق نمیورزی؛ و این نوشتن بودن عشق ورزیدن، خود آفتیست برای نوشتن.
من نمینویسم تا در کالبد تنگ کلمات بیان کنم اندیشههایم را، بلکه مینویسم تا رهایی بدهم آنها را از حصار تاریک ذهنم.
بله، من نمینویسم تا چیزی را بدست آورم یا پیشرفت کنم، زیرا نوشتن برای من خود بدست آوردن و عین پیشرفت است
من مینویسم تا آزادی خودم
می نویسم تا شاکر خالق دستانی باشم که عاشقانه و بی منت من را همراهی می کنند.
می نویسم تا لذت نوشتن را با تمام وجودم احساس کنم.
می نویسم تا اراده را به صحنه آزمون عمل بیاورم.
می نویسم تا آشفتگی اندیشه را به آرامش اندیشه مبدل کنم.
می نویسم تا چاله چوله های ذهنم را پیدا می کنم.
می نویسم تا آنچه را که باید نوشت بنویسم.
می نویسم تا حوصله دلم هیچ وقت سر نرود.
می نویسم تا فردا حواسم باشد که دیروز کجای زندگی بودم.
می نویسم تا فاصله من و رویاهم کمتر و کمتر شود.
می نویسم تا خود نوشتن به من بگوید که چه کار کنم.
می نویسم تا خودم را بهتر بشناسم و عمیق تر بیندیشم.
می نویسم تا نگاشته هایی اثربخش، ارزش آفرین و ماندگار بیافرینم.
می نویسم تا ایده ها، کلمات و عبارات نو متولد شوند.
می نویسم تا باور کنم که من برای نوشتن هم آفریده شده ام.
من می نویسم چون نوشتن را دوست دارم
من می نویسم چون نوشتن بخشی از زندگی من می باشد
من می نویسم تا جملات جدیدی به دایره لغاتم افزوده شود
من می نویسم تو می نویسی ما می نویسیم
مینویسم برای جاودانگی اندیشههایم.
من مي نويسم تا تصاوير دنياي درونم را از طريق آرايش کلمات، ثبت و به ظهور رسانم.
من مي نويسم تا ذخاير انرژي درونم را به توان بيشتر رسانم.
(در اينجا)من مي نويسم تا شاهين کلانتري از اينکه نوشته هايش را جدي مي گيرم به وجد آيد! و نيز خودم.
من مینویسم تا خلق شود خلاقیت.
من مینویسم تا نوشته شود کتاب زندگی.
سلام آقای کلانتری
خیلی جالب بود. ممنون که تجربیاتتون را با ما به اشتراک می گذارید.
– من می نویسم تا با ناشناخته های وجودم بهتر آشنا شوم.
-من می نویسم تا به رویای کودکی ام رنگ واقعیت ببخشم.
– من می نویسم تا جهانم وسیع شود، چراکه نوشتن بیش از هر چیز به من یادآوری می کند که بسیار نمی دانم.
می نویسم تا به سلولهای نیمه جان زندگی ام جانی تازه ببخشم.
می نویسم تا نفس بکشم.
کلمه به کلمه می نویسم تا جرعه جرعه لذت ببرم.
مینویسم تا وحشت نکنم
مینویسم تا روح عاصیام را آرام کنم
مینویسم تا زمزمههای ویرانگر مغزم خاموش شوند.
مینویسم تا پناه ببرم از رنج دوران به واژهها
مینویسم تا تاب بیاورم.
مینویسم تا رد خیال و احساسم باقی بماند بر صفحه.
من مینویسم تا درونم آرام شود،تا کلمه های زیادی که در ذهنم هست جایی قرار بدم،مینویسم تا شاید یادم نرود کودکی درونم
من می نویسم تا فراموش کنم آنچه را که در یاد دارم
و در به حافظه بسپرم آنچه را فراموش می کنم
می نویسم تا شعرهای در بند کشیده را پرواز دهم، تا واژه های سرکش و ناآرام را ، رام کنم.
می نویسم تا روزی که زنده ام برای تمام کسانی که ، زندگی را نه یک بار ، بلکه به تعداد تمام نویسندگان محبوبشان زندگی می کنند.
می نویسم تا در رگ ابدیت جاری شوم و از جسم و جانِ فانی و قطعیت گمنامی ، به فراسوی شهرت و خوشنامی گذر کنم.
می نویسم تا شهرهای کوچک ذهن و زندگی ام ، دنیای دیگری را برای فرد دیگری بسازد.
می نویسم تا بزرگ شوم
می نویسم تا از کودک درونم مراقبت کنم
می نویسم تا زنده بمانم
می نویسم تا بجنگم ، می نویسم تا پیروز شوم
می نویسم تا رؤیاهای سرگردانم را تسخیر کنم.
می نویسم تا ناخدای سرنوشتم باشم
و می نویسم تا ابد
من می نویسم تا این تمرین را انجام داده باشم به خودم نشان دهم مرد عمل هستم نه حرف.
من می نویسم تا به خودم آسانی نوشتن را نشان دهم و به خودم ثابت کنم که چه لذتی دارد این نوشتن، کاش به همه یاد می دادند که نوشتن خیلی ساده است. فقط بنویس!
من می نویسم تا…. تا ندارد کسی که عاشق باشد دیگر دلیل ندارد. من می نویسم تو می گویی تا… ولی من می گویم می نویسم چون دوست دارم.
من می نویسم تا بفهمم چرا خداوند به قلم و نوشتن قسم خورده است. مگر میشود رازی نباشد و قسم بخورد. می نویسم تا راز این قسم برایم روشن شود. فکر کنم تنها برای کسانی که می نویسند این راز فاش شود نه برای همه.
من می نویسم تا متوجه شوم در این زمینه چقدر استعداد دارم
من می نویسم تا شاید روزی در این زمینه مهارت کسب کنم
من می نویسم چون احساس می کنم اولین قدم برای کشف خودم و درونمه
درود براستاد کلانتری و تشکر از بابت نوشته و ایده ی زیبا و الهام بخش تان .
با نوشتن آنچه از ذهن من تراوش می کند از انرژی و تلاطم درونی رها شده وسرور و شادی نصیب ام میگردد.
نوشتن پلی است میان دو سوی وجود درون و بیرون من .
کلمات و جملات روی کاغذ امتداد جاری شدن رودخانه اندرون من به بیرون است زیرا خبر از دنیای درونی ام میدهد ،پس می نویسیم تا بر دنیای اطراف و دایره نفوذ خود تاثیر بگذارم.
یکی از جنبه های وجودی انسان همین نوشتن است که حیوانات را از بهره ی آن نصیبی نیست و بسان کانت که می گفت :من فکر میکنم، پس هستم، من هم می گویم :من می نویسم ،پس هستم.
من مینویسم تا چاقوی درد و رنج زندگی را کند کنم. نوشتن به من کمک میکند که این چاقو دیگر مثل قبل تیز و برنده نباشد و درد زخمهای روزگار را کمتر احساس کنم.
من مینویسم تا بمانم، نه برای ماند که برای حک شدن، هرچقدر کوتاه هرچقدر کم عمق. من نیز جزیی از تاریخ خواهم شد، همانطور که اکنونهایم به گذشتههایم مبدل شدند. که میداند شاید رهگذری از زمان، کاغذ پارهها یا ۰ و۱ های تایپ شدهام را با شوقی خواند، همان یک نفر کافیست تا بگویم من در تاریخ ماندهام، نه محو شدهام نه فراموش.
من مینویسم تا خودم را بیابم، همان که ابتدا و انتهای زندگیم را با سرتاسر بودنش بهم متصل میکند، مینویسم تا آزادی را همراهی کنم…
مینویسم تا به رهایی برسم …
من می نویسم تا زنده بودن را احساس کنم ,زندگی را زنده گی بکنم و با خودم بیشتر آشناشوم.
من می نویسم چون همه چیز که دلیل خاصی نمی خواد
من می نویسم چون دوست دارم بنویسم و دوست داشتن خودش دلیله
من می نویسم چون تغیرات بزرگ از همین کلمه ها شروع میشن چون اگه من تغیر بخوام باید از خودم شروع کنم و اگه بخوام از خودم شروع کنم باید خودم رو بشناسم و اگر یخوام خودم رو بشناسم باید بنویسم تا افکارم برای خودم اشکار بشه
من می نویسم چون خودمو دوست دارم
من می نویسم تا رویاهای توی مغزم بریزه روی کاغذ و بعد سرازیر کنه به زندگیم
من می نویسم تا لذت ببرم از ردیف شدن کلمه ها کنار هم و ساختن مفهومی که از ذهنم بیرون می آید. می نویسم تا آن مفهوم را به یاری کلمه ها به وضوح ببینم. می نویسم تا از آنچه در ذهنم می گذرد با خبر شوم.
من مینویسم تا نوشته شوم!
من مینویسم تا افکارم را به صورت عینی مشاهده کنم.
من مینویسم تا پرواز کنم به دنیای خیال، در آن زندگی کنم و شاید برای همیشه در آنجا ساکن شوم.
من مینویسم تا زندگی را در آغوش کشم.
من مینویسم تا دنیای موازی جدیدی بیافرینم سرشار از آشتی و مهر و راستی.
من مینویسم تا راهی بسازم؛ راهی به درون، به ژرفای جان.
من مینویسم تا لمس کنم همه قلبهای تپنده را.
با تشکر از شما استاد عزیز، لذت بردم از این تمرین. جملههای زیادی توی ذهنم اومد.