ماشین انجام کارهای بی ارزش

1

کمک کردن به دیگران، از بهترین و انسان‌دوستانه‌ترین را‌ه‌های دستیابی به رضایت و موفقیت است.

همان مثل معروفِ از هر دست بدهی از همان دست می‌گیری. 

کتاب‌های زیادی هم در این رابطه نوشته‌اند که شاید معتبرترین و علمی‌ترین آن‌ها هم کتاب ببخش و بگیر آدام گرنت باشد که قبلاً به آن اشاره کرده‌‌‌ام. (+)

باری، اما خطر اینجاست که با فهم اشتباه این اصل، ممکن است به «ماشین انجام کارهای بی ارزش» تبدیل شویم.

بیایید یک لحظه به کارهای خودمان فکر کنیم:

به قول جلال نشسته‌ای به کاری که یکهو به ذهنت می‌رسد که چرا این بخش از کار، یا کل کار یا به دیگری نسپارم.

و بعد موبایلت را برمی‌داری و می‌گردی ببینی کسی را پیدا می‌کنی که انجام کار را به او بسپاری.

اما بیا منصفانه نگاه کنیم:

چرا این کار را به دیگری واگذار می‌کنی؟

چون واقعاً حس کردی توان انجام کار را نداری و نیازمند کمک یک متخصص هستی؛ یا نه، حس کردی این کار چندان ارزش آن را ندارد که خودت وقتت را برایش تلف کنی. یا نمی‌ارزد برای انجام آن، بخشی از زمانت را صرف یادگیری کنی؟

حالا برگردیم آن طرف ماجرا:

بخت برگشتۀ جویایِ موفقیتی، نشسته به کار خودش، که پیام تو می‌رسد که فلانی می‌شود خواهش کنم تو این کار را برایم انجام دهی. (مقداری هندوانۀ مناسبِ زیر بغل هم ضمیمۀ این درخواست می‌شود)

اینجا ممکن است طرف ما کتاب آدام گرنت را خوانده باشد؛ و مقداری هم اهل خجالت و رودبایستی باشد و با خودش فکر کند که بله، این کار چندان هم که سخت نیست، انجام می‌دهم، در نتیجه ممکن است همین کار ساده بعداً دستاوردهای خوبی برایم داشته باشد. یا ممکن است مثل  مارلون براندو توی سکانس اول پدرخوانده با خودش بگوید: یک روز ممکن است هیچوقت پیش نیاید، شاید چیزی از او بخواهم.

و در نتیجه تصمیم می‌گیرد کار تو را هم به فهرست کارهایش اضافه کند و تو هم خروارها تشکر نثار او می‌کنی.

2

آیا کمک کردن به دیگران در بسیاری از مواقع بد و آسیب‌زا است؟

آیا باید دربارۀ کمک به دیگران با شک و تردید نگاه کنیم؟

هم بله، و هم نه.

در اینکه یاری کردن به دیگران مفید و سازنده است شکی نیست.

اما متاسفانه اگر سخت‌گیری و دقت لازم را به خرج ندهیم، طبعاً پس از مدتی به ماشین انجام کارهای بی ارزش تبدیل می‌شویم.

ماشین انجام کارهای بی ارزش:

در بسیاری از مواقع به عنوان آدمی بدقول شناخته می‌شود. (چون کارهای بی ارزشی را پذیرفته که بعداً به پوچی یا دشواری آن‌ها پی برده و دچار طفره و تعلل شده.)

از بی ثمر بودن کارهایی که انجام می‌دهد در عذاب است. (چون کارهای دم دستی و از سر واشدۀ دیگران را پذیرفته، و حتی با انجام این کارها هم احساس بی‌معنایی و هدر رفتن عمر را دارد.)

از دنبال کردن اولویت‌ها و کارهای اصلی‌‌اش دور می‌افتد. (پس از مدتی متوجه می‌شود که انرژی و حوصلۀ انجام کارهای خودش را از دست داده، یا وقتی مشغول انجام کارهای خودش می‌شود نگران این است که نکند از زمان انجام کارهای دیگران زده.)

سادۀ سخن اینکه:

کیفیت کمک به دیگران، به مراتب مهم‌تر از کمیت آن است.

7 پاسخ

  1. “باری، اما خطر اینجاست که یا فهم اشتباه این اصل”
    “از بی ثمر بودن کارهایی که انجام می‌دهد در غذاب است.”

    این همه ایرادهای تایپی املایی در نوشته های شما زیبنده نیست

  2. هممم. الآن که می بینم یه زمانایی ماها یه کاری می کنیم که به نظرمون جالبه و آخرش که خسته شدیم می بینیم حال هیچ کار دیگه ای رو نداریم و معتاد اون شدیم و اون برامون هیچ ارزشی نداره. عین اینکه وقتی ماشین می شی دیگه نمی خوای کسی باشی که اونو به کار بندازه چون اصلا از انجامش خوشت نمیاد و همچنین نمی خوای چگونگیش رو یاد بگیری و ترجیح می دی همون ماشین بمونی، یکم گنگ حرف زدم آره؟

    1. سورنا جان کامنت‌های تو رو اتفاقا خیلی دوست دارم. حتما بیشتر بنویس برام.

  3. به نظرم کمک کردن به دیگران خوب است اما مورد سوء استفاده واقع شدن است که آدم را اذیت می کند . آدم هایی که عادت دارند از دیگران سوء استفاده کنند باعث می شوند که دیگر قید کمک کردن به مردم را بزنی . آدم هایی که کمک و همکاری دو طرفه دارند حس خوب کمک به کردن را در آدم تقویت می کنند . آدم خوب متوجه می شود که بعضی ها دارند از آدم سوء استفاده می کنند . من در این مواقع دلم نمی خواهد به آنها کمک کنم .

  4. این پست چنان بموقع بدستم رسید که انگار در را زده باشی و بلافاصله کسی جوابت را بدهد. سپاس استاد.

    1. درود بر مصطفی جان
      همیشه از دیدن اسمت خوشحال میشم.
      خوشحالم که برات مفید بوده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *