برتولت برشت گفت: «اول غذا، بعد اخلاقیات.»
بله، غذاخوردن مهم است و لذتبخش و اصلن ناگزیر؛ اما چقدر و چگونه؟
حرف ما دربارهی رژیم غذایی نیست که صحبت از آن کار متخصص است.
حرف این است که بسیاری از ما خودمان را با غذا خسته میکنیم و انرژیمان را با وعدههای مفصل هدر میدهیم.
و پیشنهاد:
برای افزایش خلاقیت و بهرهوری بیشتر گرسنه بمانیم، و سالم و بهموقع غذا بخوریم.
انرژی زیادی که صرف هضم غذاهای نامناسب میشود، بگذاریم برای خواندن و نوشتن و انجام هر کار دیگری که ارزشمند میدانیم.
مدام به خودمان تلقین نکنیم که گرسنگی عصبی و کلافهمان میکند، گاهی گرسنگی بهترین محرک آفرینش ادبی است.
و بیایید از رابطهی خودمان و خوردن بیشتر بنویسیم. در بخشی از یادداشتهای روزانهمان بنویسیم که در طول روز چگونه از خوردن فستفود، خوراکیهای پرقند و هر هلههولهی دیگری پرهیزیدهایم.
آیا شما هم حس میکنید که بخش از انرژیتان به خاطر تغذیهی بد تلف میشود؟
6 پاسخ
من خودم زخمخوردهٔ همین عادت مخربم. الان دو سه سالی هست به دیابت مبتلا شدهام. خواستم بگم پیشنهادتون واقعاً مفیده. حتماً سعی میکنم از تجربیاتم بنویسم.
برات آرزوی سلامتی دارم محمدحسین عزیز
دقیقن همین طور هست من اولین بار این مطلب رو از شما شنیدم پادکست یا وبینار درست یادم نیست ولی امتحانش کردم روزهایی که تغذیه مناسب و سالم دارم بسیار پرانرژی تر از روزهایی هستم که بدون توجه فقط با لذت، ناپرهیزی کردم !
اصن من چندوقته که دارم رو سبک زندگیم کار میکنم. حالا میفهمم اونایی که از خوردن فستوفود و اینجور هلهوهولهها پرهیز میکنن، بچهننه نیستن، اتفاقن خیلیم انسانای هوشمندین.
یکی از دغدغهها و درگیریهای این روزهای من همینه. دارم سعی میکنم اشتهامو کنترلکنم اما این افزایش سن باعث شده ارادهام در مقایسه با گذشته ضعیفتر شده.
آیا شما هم حس میکنید که بخش از انرژیتان به خاطر تغذیهی بد تلف میشود؟
بله! من الان ناهار سنگینی در اداره خورد ه ام. خوابم می آمد. گفتم سری به این سایت بزنم. هر بار به این سایت سر زده ام منو درگیر نوشتن کرده است. فونت این سایت جذاب و چشم نواز است. با اینکه من خوابم می آید باز از خستگی کارهای فکری دوست دارم بنویسم.
ایده خوبی است گرسنگی محرکی برای آفرینش کارهای ادبی. ولی به نظرم یک حداقلی از خوردن باید باشد که امکان ادامه کار ادبی میسر شود و خدای نکرده بی ادبی نشود!
دوستی تعریف می کرد که روزه می گرفته و عصبی میشده و با همه برخورد نامناسبی میکرده است. تصمیم می گیرد دیگر روزه نگیرد و با مردم هم بد رفتاری نکند.
شاید یک آستانه ای بین سیری متمایل به گرسنگی وجود دارد و هر کسی باید خودش آنرا پیدا کند.