پیش حرف: آلن دوباتن نویسندۀ مهمیست، هم روشنفکرها دوستش دارند و هم مخاطب عام از خواندن نوشتههایش لذت میبرد. مدیر قابلی هم هست، «مدرسه زندگی» را خلاقانه پیش میبرد و برای تولید کتابهای مجموعهاش از بهترین نویسندهها بهره میگیرد.
مجموعه کتابهای مدرسه زندگی توسط نشر هنوز در ایران منتشر میشوند و کتابهای خود دوباتن هم توی قفسۀ تمام کتابفروشیها پیدا میشود. تسلیبخشیها فلسفه، پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند و هنردرمانی نمونههایی از آثار ترجمۀ شدۀ دوباتن به فارسی هستند.
توی کتاب چگونه مینویسیم به حرفهای دوباتن دربارۀ عادتهای نویسندگیاش رسیدم، جالب بودم گفتم برایتان نقل کنم:
نویسنده هم باید مانند هر شغل دیگری نظم داشته و در قیدوبند ساعت کاری باشد پس هر روز در ساعت نُه و صبح در محل کارم هستم و تا شش بعدازظهر مینویسم.
در این میان، یک ساعت هم وقت ناهارم است. رفتن و برگشتن به دفتر کارم 30 ثانیه طول میکشد. چون دفترم در طبقۀ بالای خانهام است. خانۀ کوچکم در شهر چلسی انگلستان است. دورتادور اتاقم هم پر از قفسه و کتاب است.
خلاقترین زمان کارم بین نُه تا ده و نیم صبح است. بعدازآن کمکم همه چیز رو به تحلیل میرود. بعدازظهر که دیگر وحشتناک است. چون خوابم میگیرد. گاهی بعد از پایان ساعت کار، یک چرتی میزنم.
وقتی نوشتن کتابی جدید را شروع میکنم، دوست دارم و تلاش میکنم تا بلافاصله تمام فکر و ذکرم آن باشد و غرق ماجراها و اشخاص بشوم. پس به سرعت دستنویس اولم را مینویسم. دستنویسی که اگر کسی جز من آن را ببیند، از آن چیزی سر در نمیآورد و با خودش خواهد گفت عجب چیز افتضاحی است.
هر کتابم را شش بار بازنویسی میکنم. کار سخت و شاقی است؛ اما شیوۀ نگارش من به این صورت است. گاهی زمان نوشتن این دستنویسها گرفتار بحران میشوم، آن قدر این حالت بحرانی شدی است که کم میماند که نوشتههایم را پرت کنم در سطل آشغال.
وقتی هم که به بنبست میرسم و یا دچار دلسردی و یاس میشوم، از خانه بیرون میروم و قدم میزنم.
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «کلیدی بزرگ برای نویسندهشدن» را بخوانید.
9 پاسخ
وای استاد، امروز حدود ده دقیقه به خودم جرات افتضاح بودن دادم. فاجعه بود، البته خیلیا معتقدن که فاجعۀ امروز من از خیلیا بهتره و این تفکر من ناشی از کمالگراییمه. خب اما تو این ده دقیقه چطور گند زدم؟ تدریس کردم؛ اونم برای ۶ نفر، شایدم ۵ نفر، میزان استرس رو میشه از روی همین جمله حدس زد. اولش غصه خوردم ولی تو همین ده دقیقه کلی تجربه کسب کردم: مثلن فهمیدم که باید جلسات تدریسم رو از همین زمانای کوتاه و کوچولو شروع کنم و رفتهرفته به نیمساعت برسونم؛ نه یهویی. علاوه بر این نکته هم کلی نکته دیگه یاد گرفتم که همه رو یادداشت کردم. تصمیم دارم هر روز، کمی بیشتر از دیروز، اجازه افتضاح بودن رو به خودم بدم.
آفرین. چه جالب.
سپاس فراوان
از ان چه می نویسی
بسیار کاربردری بود
مخصوصا پارگراف اخر شش بار بازنویسی وسطل اشغال دمش گرم
سلام رضا جان
زنده باشی
بیشتر بنویس برام. دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم.
سلام شاهین جان
خوبی برادر عزیزم
من تازه با شما،امیر محمد قربانی،داوود شاکری ومتممی ها و محمدرضا شعبانعلی گل اشنا شدم.گمشده های خودم را پیدا کردم
شما از دوستانی هستین که در کنار کتاب ها حال ادمو خوب میکنن
من 22 سالمه و سرباز و یه ادم بی سواد که از شما می خواد خیلی چیز ها یاد بگیره
از شهرستان بجنورد خراسان شمالی
رضا جان
متمم میتونی سطح زندگی رو به شکل شگفت انگیزی ارتقا بده.
متمم خوانی رو اولویت اصلی زندگی خودت قرار بده.
سلام شاهین جان کلانتری
چند روز پیش داشتم فکر میکردم که باید از روی عادتهای نویسندگی، نویسندههای خوب مشق بنویسم تا عادتهای خوب خودم را پیدا کنم، عادتهایی که نوشتن را برایم سریع تر میکند.
البته کار سختیست رعایت مرز بین مشق نوشتن و تقلید کرد، تقلید غده سرطانی مهلکی است چون خلاقیتم را خاموش میکند. اما مشق کردن فقط یک جور تمرین است.
در همین حال و هوا، چند کاغذ برداشتم و عادتهای همینگوی، یوسا، پروست و چند نفر دیگر را نوشتم.
آلن دوباتن هم امروز به لطفت اضافه شد.
البته احتمالا کاغذی هم برای عادتهای نویسندگی شما در نظر میگیرم…
سلام مائده جان
چه کار خلاقانه و خوبی کردی.
تقلید اتفاقا در شروع کار بد نیست.
پیشنهاد میکنم کتاب های «نوشتن مانند بزرگان» و «هنرمندانه بقاپید» رو بخونی.
موفق باشی و برقرار.
چه سبک زندگی حرفه ای و باحالی!