انگار میلی غریزی داری برای شکار روزانه. دلت میخواهد راه بیفتی چیزی شکار کنی. بیاوریش توی اتاقت. بگذاری جلوی چشمت. حظ کنی از انجام مهمترین وظیفهی روزت. اما حالا که دورهی شکار نیست، برای اغلب آدمها نیست، و چه بهتر (شرمم باد اگر شوق شکار حیوانی در من باشد). اما میتوان از راههای دیگری میل شکار را ارضا کرد. من میروم شکار کتاب. صاف آمدهام وسط جنگل دفتر گرفتهام (میدان انقلاب). همین که بیرون میزنم هزار تا چیز برای شکار میبینم. بعضی روزها خوب شکار میزنم. برخی روزها هم دست خالی برمیگردم. امروز دستِ پُرم: دو تا کتاب ناب و نایاب دربارهی اردشیر محصص. نخستین بار کارهای محصص را در شمارهیی قدیمی از «کتاب هفته» دیدم؛ چند طرح دربارهی سیفون. تا مدتها به تقلید از او طرحهای سیفوندار میکشیدم.
کتاب تنها سوژهی شکارم نیست. مهمترین شکارم کلمه است.
یک هفته است در جلسات ۷ دقیقهیی گروه همکارانم (مروجان نوشتن) شکار هر روزمان را با هم قسمت میکنیم. هر کدام از بچهها با خود یک کلمه میاورد. از میان شکارهای روزهای اخیرمان: «پیشرس، خوشخوان، اندرزگاه، دیریافته، پروانگی، خامکار». برایمان جالب است که نسبت به کلمهها حساستر شدهایم، خیلی بیشتر از قبل. در میان گذاشتن واژهها مشتاقترمان کرده. از بام تا شام به هر گفته و نوشتهیی دقیقتر مینگریم تا کلمهیی شکار کنیم؛ کلمهیی که برایمان نو، متفاوت و دلنشین است. تنها با روح (مفهوم) کلمه کار نداریم. جسم واژه برایمان مهمتر است حتا.
شما هم چیزی شکار میکنید؟
2 پاسخ
درود بر جناب آقاي كلانتري
چند روز پيش جملهاي ديدم: هزينة خوراك، پوشاك و نوشاك… . واژة نوشاك برام جالب بود؛ البته يكي دو نكته داشت: 1. طبق قاعده دستوری درست است؛ زیرا از بن مضارع + اک (پسوند) ساخته شده است؛ اما طبق قاعده کاربردی زبان، این واژه کاربرد ندارد و فعلا غریب است. مگر اینکه همه یا بیشتر مردم آن را به کار ببرند … 2. «در بافت كلام و با توجه به همراهي با پوشاك و همآوايي با آن (و مستفاد شدن معنا)، كاربرد نوشاك اشكال ندارد.» 3. … .
چه باحال.
پشت شکار جستجو خوابیده. سیر تلاش و جستجو و نزدیک شدن و رسیدن به هدف دوپامین زاست. برای همین شیفته ی شکاریم