پیش از رفتن سراغ متن، پیشنهاد میکنم این ویدیوی کوتاه را تماشا کنید:
1
تصور کنید در کلبهای میان یک دهکدۀ سرسبز زندگی میکنید. هیچ سر و صدایی مزاحم شما نیست و میتوانید تمام روز را به خواندن و نوشتن بگذارنید؛ کتابخانۀ بزرگی دارید که یک قفسۀ آن شامل آثار چاپ شدۀ شماست. فقط اول هر ماه، حین نوشتن، صدای زنگ پیامک بانک به صدا در میآید. ناشر شما، به طور منظم ماهانه حداقل 30 میلیون تومان برایتان واریز میکند. این مبلغی است که شما به خاطر فروش چاپ منظم کتابهای قبلیتان دریافت میکنید. معمولاً هر سال همزمان با انتشار کتاب جدید شما این مبلغ چند برابر میشود.
2
متاسفانه باید بگویم چنین رویایی هیچوقت در ایران محقق نشده و شاید هم هرگز نشود.
3
آیا نویسندگی شغل است؟ آیا نوشتن ناب و آب میشود؟ آیا میتوانیم نوشتن را به شغلی تماموقت وقت تبدیل کنیم؟ آیا درآمد نویسندگی میتواند از حد بخورونمیر فراتر برود؟
4
عقب تاکسی نشستهام، یک ساعت تا رسیدن به مقصد باقی مانده. جاده تاریک است. صدای خروپف دو نفری که بغل دست من نشستهاند بلند شده. اینترنت موبایلم را قطع میکنم. بسته کاغذ کاهی تازهای که خریدهام از کیفم بیرون میآورم. نور موبایل را توی جیب جلوی کیف میاندازم تا ماژیک سیاهم را در بیاورم. کاغذ را روی کیف میگذارم و نوشتن را شروع میکنم. راننده صدای رادیو را بلند کرده. یک نمایشنامۀ رادیویی در حال پخش است: مادری نگران از وضع درسی دخترش ناله و زاری میکند… دستم را که روی کاغذ میگذارم از زمین و زمین جدا میشوم. ایدههایم را برای نوشتن این پست به صورت انفجاری گوشه و کنار کاغذ مینویسم. مدتهاست رانندگی نمیکنم تا توی راه هم بنویسم. خودم را عادت دادهام تا از هر فرصتی برای نوشتن استفاده کنم.
5
شغل من نوشتن است. اما از فروش نوشتههایم پول در نمیآورم. لااقل به طور مستقیم.
6
حتی میتوانم بگویم، جز زمانی که به خاطر تحلیلهایم در «مجله بینالمللی کیهان کاریکاتور» صفحهای 5 هزار تومان میگرفتم! تاکنون برای نوشتن هیچ متن دیگری حقالتحریر دریافت نکردهام. اگر هم برای روزنامه یا مجلهای چیزی نوشتهام، مبلغ حقالتحریر آنقدر ناچیز بوده که وانمود کردهام به خاطر عشق به نشریه از دریافت حقالزحمه صرف نظر میکنم!
7
تکلیف سایتهای اینترنتی هم روشن است: هزار کلمه، 15 هزار تومان، یا نهایتاً 100 هزار تومان. در ایران این روزها حقالزحمهها از این بیشتر نیست. مگر در موارد استثنا. زمانی نوشته بودم اگر بنای چنین کاری را هم داشته باشم برای هر مقاله حداقل 1 میلیون تومان میگیرم. (+) البته که این کار را نمیکنم. نوشتن همان مقاله برای سایت خودم، بهمراتب سودآورتر است.
8
آیا چون به خاطر نوشتههایم پول نمیگیرم، نویسندۀ حرفهای محسوب نمیشوم؟
9
یک تعریف از حرفهای: حرفهایِ یک حوزه کسی است که با انجام آن کار درآمدزادیی کند.
10
اما من خودم را یک نویسندۀ حرفهای میدانم، چون همۀ زندگی من با «نوشتن» میچرخد، مثل فرفره!
11
به زعم من تبدیل نوشتن به درآمد، به انحای مختلفی امکانپذیر است، فروش نوشتهها فقط یکی از این راههاست.
12
شاید اطلاق واژۀ روشهای غیرمسقیم برای بیان منظورم کافی نباشد. نوشتن میتواند با روشهای مختلفی به طور مستقیم به پول برسد.
13
بگذارید از تعاریف پایه شروع کنیم: متنها به دو دستۀ داستانی و غیرداستانی و ترکیبی از این دو تقسیم میشوند:
از جمله متنهای داستانی: قصه، حکایت، داستان کوتاه، داستان بلند، رمان و …
از جمله متنهای غیرداستانی: یادداشت، مقاله، جستار، کتابهای درسی، زندگینامهها، کتابهای علمی، فلسفی و…
برخی جستارها و ناداستانهای خلاق را هم میتوان چیزی میان این دو نظر گرفت.
13
به روشهای سنتی یا رایج که نگاه کنیم، درآمدزایی از متنهای داستانی تقریباً ناممکن به نظر میرسد. نویسندههای معدودی هستند که در بازار نشر ایران، از طریق آثار ادبی درآمد نسبتاً قابلتوجهی دارند. البته وجود آنها قابل انکار نیست. اما با توجه به روند فعلی تورم، میتوان گفت این دسته از نویسندهها هم در حال انقراض هستند.
دربارۀ نوشتههای غیرداستانی هم تکلیف روشن است. به شماره 7 همین متن نگاه کنید.
14
راهکار چیست؟ با توجه به این وضعیت آیا میتوانیم نویسندگی را -حداقل به شغل اول سبد شغلیمان تبدیل کنیم؟ یا حتی نوشتن را به آب باریکهای در تامین هزینههای زندگی تبدیل کرد؟
15
راز ماجرا در توجه به پدیدۀ نوظهور و مهم «نویسندگی آنلاین» است.
اما بگذارید کمی به دنیای نویسندگی آفلاین بازگردیم:
16
تصور ما این است که معمولاً نویسندههای آماتور به سمت خودانتشاری! میروند. اما با نگاهی به تاریخ نشر و ادبیات متوجه میشویم، که نسخۀ اول بسیاری از مهمترین کتابهای تاریخ با سرمایۀ خود نویسنده منتشر شدهاند.
17
در زبان انگلیسی به کسی که شخصاً روی چاپ کتابش سرمایهگذاری کند vanity publishing میگویند. در این حالت حتی اگر با یک انتشارات همکاری کنیم، انتشارات دست به هیچ خطری نمیزند و تمام سود و زیان بر عهدۀ نویسنده است. درآمد بسیاری از ناشران ایرانی از طریق این نوع واسطهگری تامین میشود.
18
شاید با مرور چند نمونه از ناشر-مولفهای معروف غافلگیر شوید:
فریدریش شیللر؛ نمایشنامۀ «راهزنان» را به صورت ناشناس چاپ کرد. او برای چاپ این کتاب از همسر یک نظامی پول قرض کرده بود. شکست مالی کتاب باعث شد شیللر تا چند دهه بدهکار شود. البته امروز از نسخههای باقیمانده از این کتاب به عنوان عتیقههایی گرانقیمت خرید و فروش میشود.
هرمان هسه که یکی از شناختهشدهترین برندگان جایزه نوبل است، مجموعۀ اشعار رمانتیک خود را با ناشری به دست چاپ سپرد که با سرمایۀ نویسندگان، کتابهای آنها را منتشر میکرد.
هنری میلر، که حالا به عنوان یکی از معروفترین و جنجالیترین نویسندههای تاریخ شناخته میشود. تازه در 43 سالگی تصمیم گرفت نویسنده شود. او اولین مجموعۀ اشعارش را با هزینه خودش چاپ کرد و آن را خانه به خانه میفروخت. (نگاه کنید به تصورات رمانتیک ما از نویسندگی که با نوشتنِ اولین کتاب، توقع یافتن سرمایهگذار و جشن امضای کتاب و … داریم.)
نیچه که کتاب «چنین گفت زرتشت» او همین حالا از پرفروشهای بازار نشر ایران است، در زمان حیاتش کتابش چنان مورد بیمهری قرار گرفت که مجبور شد مدت زیادی پسانداز کند تا بخش آخر کتاب را با سرمایۀ خودش چاپ بشود.
صادق هدایت نسخۀ اول بوف کور، را در هند منتشر کرد. داستانی که تاریخ ادبیات داستانی ایران را برای همیشه دگرگون کرد.
جیمز جویس، «اولیس» را که مطرحترین رمان ادبیات مدرن است، بار اول در سال 1922 در هزار نسخه و با سرمایه خودش به چاپ رساند.
گراهام گرین، کتاب شعرش را با سرمایۀ خود در 25 نسخه چاپ کرد و بعدها تقریباً تمام نسخههای آن را سوزاند. البته سال 2000 یک نسخۀ باقیماندۀ آن در یک حراج به مبلغ 18 هزار پوند فروخته شد.
مارسل پروست هزینۀ انتشار شاهکارش «در جستجوی زمان از دست رفته» را از جیب پرداخت!
آندره ژید کتابهایش را با پول مادرش چاپ میکرد، کتاب معروف «مائدههای زمینی» در دو سال اول فقط 200 نسخه به فروش رسید. ژید در سال 1947 برندۀ نوبل ادبیات شد. (+)
جولیا کامرون چاپ اول کتاب پرفروش «راه هنرمند» را با سرمایۀ شخصی خودش چاپ کرد. بعدها این کتاب توسط انتشارات پنگوئن به چاپهای متعددی رسید.
و صدها نمونۀ موفق و شکستخوردۀ دیگر…
از نویسندگان داستانی و غیرداستانی چند دهۀ اخیر هم بگذریم که سیاهۀ ناشر-مولفهای موفق سر به فلک میکشد. البته که ناشرمولفهای شکستخوردۀ بسیاری هم وجود دارند که کتابهایشان در انبارها و کمدهای نمناک خاک میخورد.
19
در ایران هم پدیدۀ ناشر-مولف رایج بوده. اما غالباً این موضوع از سرناچاری بوده تا انتخاب. (مگر در جاهای دیگر جهان جز این است؟)
با نگاهی به روابط بسته نشر و پخش در ایران موفقیت ناشر-مولف تقریباً محال به نظر میرسد. سیستم پخش و توزیع حتی اجازۀ ظهور و بروز ناشرهای تازه را هم فراهم نمیکند. ضمن اینکه چشم دوختن به دست پخاش! معمولاً… معمولاً 40 درصد از قیمت پشت جلد هر کتاب سهم پخش کنندۀ کتاب است.
20
با منصفترین ناشرها هم اگر کار کنید، در نهایت 10 درصد از قیمت پشت جلد سهم نویسنده است. (ناشرها چارهای هم ندارند.)
اگر به فروش کتابفروشیها هم چشم بدوزید، باید چند سالی انتظار بکشید. ضمن اینکه در شرایط فعلی تیراژ کتاب و گرانی کاغذ، فروش کتاب نویسندۀ کتاباولی تقریباً محال است.
ضمناً خوانندۀ ایرانی با این میزان از غریبگی با کتاب چرا باید برای خرید کتاب یک نویسندۀ تازه کار دست به جیب شود؟
21
اما چطور میشود در همین شرایط، اولین کتاب غیرداستانی یک روانشناس جوان ایرانی با قیمت 48 هزار تومان ظرف دو ماه به چاپ پنج میرسد؟
به خاطر اینکه آن نویسنده در اینستاگرام 170000 نفر فالوور دارد. یعنی عملاً فروش قبلاً در جای دیگری صورت گرفته است. (+)
تازه این کتاب شامل مجموعه یادداشتهایی است که قبلاً در صفحۀ اینستاگرام نویسنده منتشر شده.
22
ما با پدیدۀ نویسنده-بازاریاب مواجه هستیم.
درست است که با مخاطبانی اغلب شتابزده روبهرو هستیم. ولی اگر بهترین شاهکارهای ادبی، قرنها پیش در دوران نبود اینترنت در 500-600 نسخه منتشر میشد. آیا با این میزان از سهولت در جذب مخاطب از میان میلیونها ایرانی، توان جذب و تربیت حداقل هزار مخاطب عمیق را نداریم؟
23
نمیتوانیم پیفپیف کنیم و بگوییم من نویسندهام و سرم فقط باید به نوشتن گرم باشد.
حالا حتی مخالفان فضای دیجیتال هم برای معرفی کتابهایشان به فضای دیجیتال متوسل میشوند.
بخش زیادی از درآمد ناشرها در حال حاضر از طریق فروش اینترنتی است.
24
بازاریابی دیجیتال حتی فروش آثار خاص و هنریتر را هم تسهیل میکند. شاعری را میشناسم که دفتر شعر تازهاش را ماهها پیش از انتشار از طریق صفحۀ اینستاگرامش به 400 نفر پیش فروش کرده است.
بنابراین اینترنت و بازاریابی محتوا، زمینۀ لازم برای فروش بهتر آثار هنری کممخاطبتر را هم فراهم کرده است. و اوضاع فقط برای عامهپسندها بهتر نیست.
25
ما ناگزیر از نویسندگی آنلاینیم. به عبارتی تا وقتی صلیب معرفی و بازاریابی و معرفی اثرمان را به دوش نکشیدهایم، حق غرغر کردن از فضای نشر را نداریم. گر تو نمیپسندی تغییر ده غذا(!) را.
26
بله فعالیت آنلاین شاید از تمرکز نویسنده بکاهد. اما درآمدزایی از نویسندگی همیشه و همه جا سخت بوده. اما الان در یکی از بهترین دورههای تاریخ میتوانیم نوشتن و نویسندگی را به کاری سودده تبدیل کنیم.
27
شک ندارم اگر بسیاری از نویسندههای قرنهای پیشین در حال حاضر وجود داشتند، حتی به جای چاپ کاغذی، به طور کامل روی نشر اینترنتی آثارشان تمرکز میکردند.
منتها چون سنت نشر کاغذی سابقۀ دیرینهای دارد بسیاری از نویسندگان هنوز برای چاپ روی کاغذ اعتبار بیشتری قائل میشوند.
28
من شیفتۀ کتاب کاغذیام. توجه به نشر آنلاین، نه تنها باعث رونق کتابهای الکترونیکی میشود بلکه عملاً باعث ترویج کتاب کاغذی هم هست. چند وقت پیش در همین رابطه نوشتم:
به گمانم وب و شبکههای اجتماعی نهتنها به نشر کاغذی کتاب آسیب نمیزنند؛ بلکه فرصت ترویج و اشاعۀ فرهنگ کتابخوانی را گسترش دادهاند.
در طول تاریخ ایران، کتاب و کتابخوانی چندان فراگیر نبوده که حالا نگران از بین رفتن آن باشیم.
اگر بازار کتاب، قبلاً محدود به چندصدهزار نفر میشد، حالا بهواسطۀ بازاریابی محتوا، هر ناشری فرصت این را دارد، که با کمترین هزینه با میلیونها ایرانی بهعنوان مشتری بالقوه در ارتباط باشد.
ما با نسل تازهای از کتابخوانها مواجه هستیم.
یکلحظه فکر کنید، میبینید که با بسیاری از کتابهای خوبی که خواندهاید، از طریق اینترنت آشنا شدهاید.
طی سالهای اخیر شاهد این بودهام که بسیاری از ناشران بزرگ، از طریق امکانات اینترنت، رشد و توسعۀ برابر با چند دهه کار ناشران گذشته را تجربه کردهاند.
البته کتابخوانی مثل همیشه موضوعی خاص خواهد بود با مخاطبانی خاص؛ اما فضای دیجیتال میتواند آن را پویاتر و پررونقتر کند. (+)
29
حرف اصلی من اهمیت نویسندگی در فضای آنلاین است؛ قدرت و تاثیرگذاری بالای آن.
به طور مثال تیراژ برخی از قدیمیترین و معتبرترین مجلات ایرانی در حال حاضر کمتر از 5 هزار نسخه است که آن هم کاملا به فروش نمیرود. اما سایت شخصی من، ماهیانه حدود 50 هزار بازدید کننده دارد.
این به معنی کیفیت بالاتر محتوا یا بازدیدکنندههای سایت نیست. سخن این است که آیا دنگ و فنگ چاپ و کاغذ و توزیع و این تیراژ اندک، به دردسرهایش میارزد؟
30
تفکر سنتی نشر در ایران هنور مدلهای درآمدزایی از اینترنت را نیاموخته. نهایت خلاقیت نشریات ایرانی این است نسخه پیدیاف نشریه را با قیمتی کمتر روی سایت میگذارند. بدون هیچگونه بازاریابی محتوایی در فضای دیجیتال.
31
زمستان پارسال توی صفحۀ اینستاگرامم اعلام کردم که کتاب تازهام بزودی منتشر میشود.
چند روز پیش که در یکی از کتابفروشیهای معتبر انقلاب بودم. یکی از فروشندهها پرسید آیا کتاب جدیدی منتشر کردهام، چون چند نفر به کتابفروشی مراجعه کردهاند و پیگیر کتاب تازۀ من شدهاند.
32
باری، سادۀ سخن اینگونه است:
اگر سودای نوشتن دارید و میخواهید نویسندگی حرفۀ شما باشد. به یک ناشر آنلاین تبدیل شوید. تبدیل شدن به یک ناشر آنلاین موفق علاوه بر مهارت در نوشتن به فهم بازاریابی دیجیتال نیز نیازمند است.
33
اگر یک انتشارات آنلاین موفق داشته باشید:
یک: میتوانید با درآمدتان، پروژههای خاص و ادبی خودتان را با آرامش دنبال کنید.
با این روش حواشی انتشار کتاب-مجوز و فیپا و میپا و سروکله زدن با ناشر- انرژی شما را نمیگیرد و میتوانید روی کارتان سرمایهگذاری کنید. بنابراین قدرت زیادی برای آزمایش ایدههای تازه خواهید داشت.
دو: میتوانید به صورت مستقیم به بارخورد مخاطبانتان دسترسی داشته باشید و با آنها وارد تعامل شوید. این رابطه میتواند منشا لایزالی! از ایدههای موفق باشد.
سه: درست است که همه میتوانند به عنوان ناشر مولف کار خودشان را چاپ کنند. اما اگر شما جامعۀ مخاطبان خوبی داشته باشید، دیگر نویسندگان هم برای چاپ آثارشان به سراغ شما خواهند آمد. (پس این یکی از فرصتهای خوب شبکهسازی با نشر آنلاین است.)
فراموش نکنیم: بخشی از افراد تاثیرگذار تاریخ که نقش مهمی در توسعۀ فرهنگ بشر داشتهاند جزو ناشران بودهاند. از بنجامین فرانکلین تا گاستون گالیمار و…
شاید مطالعۀ کتاب «در جستجوی صبح»، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بینانگذار نشر امیرکبیر برایتان کتاب الهامبخش و ارزشمندی باشد.
نشر آنلاین به ذهنهای خلاق و چهرههای تازهنفس نیاز دارد. شاید در این فضا بتوانیم بهتر از هر جای دیگری طرحی نو دراندازیم.
34
ده نکتۀ ضروری و مهم برای ساختن یک نشر آنلاین:
یک: یک اسم خوب انتخاب کنید. نشرِ «…»؟
بهمن فرسی، بعد از انقلاب، در لندن آثار خودش را در قالب نشری با نام «دفتر خاک» منتشر میکرد.
دو: گرافیک خوب، اعتبار و قدرت کار شما را ده برابر میکند. از نمونههای موفق الگو بگیرد. (+)
سه: کتابهایتان را دسته بندی کنید. مثلاً نشر چشمه، کتابها را با عناوینی مانند قفسۀ آبی و قرمز و ناداستان و غیره دستهبندی میکند. هر کدام از این دستهها هویت گرافیکی مشخص خودشان را دارند.
چهار: انتشار کتابچههای رایگان را جدی بگیرید. محتوای رایگان و مفید بسیاری منتشر کنید تا مخاطب به شما اعتماد کند.
پنج: از تخفیفبازی! دست بکشید. امتیازات بهتری برای مخاطبانتان در نظر بگیرد. هدایای غیرمادی جذابیت بیشتری دارند.
شش: از مدتها پیش از انتشار کتاب بخشهایی از آن را به شکلهای مختلف در شبکههای اجتماعی ارائه کنید. احتمالا آشنایی با بلاگینگ کتاب برایتان مفید باشد.
هفت: برای کتابهای خودتان ارزش قائل باشید. شاید چاپ یک کتاب الکترونیکی، ساده و کم هزینه باشد. اما در تولید محتوای آن باید با دقت و ریزبینی عمل کنید.
هشت: قدرت کتاب صوتی را دست کم نگیرید، میتوانید برای انتشار نسخۀ صوتی کتابهایتان برنامهریزی کنید.
نه: از ویدیو برای معرفی و مرور کتابهایتان استفاده کنید و ارائه یک خلاصه کتاب ویدیویی ساده میتواند فروش کتاب را چند برابر کند.
ده: برای اینکه روزی به یک ناشر رسمی تبدیل شوید برنامهریزی کنید. بسیاری از کتابهای موفق نشر آنلاین شما، بعدها میتوانند در قالب نسخۀ چاپی هم منتشر شوند.
+ نکته مهم:
درست است که شما به مجوز و دفتر و دستک نیاز ندارید. اما به یک سایت به جدیتی در حد ادارۀ یک سازمان بزرگ نیاز دارد. به عنوان مدیر سایت، خودتان را برای اصلاح و ارتقای دائمی سایت مسئول بدانید. فراموش نکنید، سایت شما کتابفروشی شماست. آیا مخاطبان شما حس خوبی از گشتن و خرید از این فروشگاه دارند؟
مطلب پیشنهادی مرتبط:
اگر میخواهید سایت شخصی قدرتمندی داشته باشید حتماً این متن را بخوانید
35
پنج پیشنهاد برای تبدیل شدن به یک نویسندۀ آنلاین حرفهای:
یک: زندگی زناشویی بلندمدتی را تصور کنید که زن و مرد بارها تا مرز طلاق رفتهاند. بارها و بارها از هم دور شدهاند. اما در عین حال هر از گاهی مرتکب تولید مثل هم شدهاند. کسانی که از بیرون نگاه میکنند میپرسند: شما با وجود اینهمه اختلاف چرا دوباره بچهدار شدهاید؟ و زن و مرد با بالا و پایین انداختن چشم و ابرو نشان میدهند که ناگزیر از این کار بودهاند.
رابطۀ نویسنده و نوشتن چنین است. نویسندگی بیش از آنکه به عشق رمانتیک شبیه باشد، یک ازدواج نیمهسنتی! طولانیمدت است. ممکن است با عشق و حرارت شروع شود، اما در ادامه با تعهد و از خودگذشتگی است که ادامه مییابد. کتابهای شما بچههای این زندگی مشترکند و نوشتههای پراکنده هم شاید…
باری باید دوام آورد. این رنج مقدس راه رسیدن به معنا را هموار میکند.
دو: به یک نویسندۀ تمام وقت تبدیل شوید. اگر گزینۀ شغلی دیگر شما، مدیریت یک شرکت بزرگ و معتبر نیست. پس گزینۀ دیگری ندارید! اگر این کار را نکنید سه سال بعد در چه جایگاهی قرار میگیرید؟
سه: هر روز چیزی بنویسید و منتشر کنید. هر چقدر از اهمیت این موضوع بگویم کم گفتهام. بدون حضور روزانه از ذهن و ضمیر مخاطب حذف میشویم. حداقل در سه سال اول فعالیتمان بهتر است حتماً هر روز خودی نشان دهیم.
چهار: فقط به نوشتن اکتفا نکنید. وقتی از اهمیت نوشتن حرف میزنیم، به نوشتن به عنوان پایۀ تولید انواع محتوا حرف میزنیم. بنابراین شما میتوانید نویسندهای باشید که پادکست و فایل صوتی ضبط میکند، ویدیو و مستند میسازد و از هر روش موثری برای ترویج افکارتان بهره میگیرد.
نوشتن راهنماست.
پنج: ناشر شدن بدون عشق به کتاب و توجه به دنیای متنوع کتابها امکانپذیر نیست. پس به عنوان یک نویسندۀ آنلاین باید به یکی از خورههای آشنایی با کتابهای تازه و خواندن کتابهای مهم تبدیل شوید. ناشر شدن از ما نویسندههای بهتری میسازد. به شرط آنکه یادگیری اولویت اصلی ما باشد.
+نکته مهم:
گوگل را دست کم نگیرد. اگر محتوای شما در موتورهای جستجو رتبۀ خوبی داشته باشند، با سیلی از مشتری خوب و مرتبط روبرو میشوید. البته که برای سئو ننویسد. خوب و کامل بودن مطلب و رضایت مخاطب، برای دیده شدن در گوگل و هر موتور جستجوی دیگری کافی است.
36
راستی شاید برایتان جالب باشد، عباس معروفی، علاوه بر نویسندگی، ناشر و کتابفروش موفقی است. نشر گردون و کتابفروشی گردون دو کار موفق او هستند. شاید دیدن این مستند برایتان جالب باشد.
37
زمانی که وبلاگنویسی و نویسندگی آنلاین را آغاز کردم، با وجود مدتها کار در نشریات، نوشتن حتی یک جملۀ درست برایم دشوار بود. اما ادامه دادم. حالا بعد از سه سال میتوانم حرف را تکرار کنم:
خود راه بگویدت که چون باید رفت.
38
راستی بزودی از انتشارات آنلاین مدرسه نویسندگی رونمایی میکنیم.
39
بنا دارم این پست را طی روزهای آینده کاملتر کنم. کامنتهای شما میتواند بخشی از محتوای این متن باشد. اگر سوالی دارید حتماً بنویسید.
کارتونها از: مازیار بیژنی
پیشنهاد:
دورههای حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
160 پاسخ
سلام و عرض ادب. پیشنهاد ارزشمند و عالی مطرح کردید. امیدوارم منهم بتونم اینکاررو انجام بدم. بهرحال در محضر شما شاگردی می کنم.در سایت شخصی ام:
farzanehfoolady.ir
شما استاد یکی از معروفترین نویسنده های آینده اید!
محبت داری محسن عزیزم.
هرگز گمان نمیکردم که پایم به کلانتری باز شود. چه رسد به اینکه به کلانتری معتاد شوم. دیر زمانی شنیدن نام کلانتری تداعیگر فضایی بود خشن، پرهیاهو، چهرههایی خشمگین و پر از فریادهایی که گاه برای احقاق حق پایمال شده و گاه برای خالی شدن نفرت برآمده از حقارت تجربه شده، به گوش میرسید. در پرده خیالم تصویر مظنون یا متهمی در تکاپوی فرار از فرجام شومی که برای خود با تجاوز به حقوق دیگر شهروندان، همراه دستبند و یا پایبندی گرفتار در دست مأمور قانون، نقش میبست. شکستن مهر سکوتی که بر لب متهم نقش بسته است، گرفتن اقرار به آنچه شاکی مدعی آن بود، گاه به تهدیدی نرم و زمانی با فریادهای پی در پی، تجسم جهنمی را که در صورت عدم همکاری انتظار متهم را میکشد، رقص نوری متحرک، پاشیدن ته مانده آب لیوان بازپرس به صورت متهم و ساعتها تکرار یک سوال تا حصول جوابی که خواسته مأمور قانون باشد، سناریویی است که با نام کلانتری در پیش رویم رژه میروند.
این بار شوق نوشتن و رویای نویسنده شدن بود که پای دلم، مرا به سوی کلانتری میکشید. بر سر در این کلانتری نوشته شده بود من عاشق انجیر خیس خورده و نوشتن هستم. با احتیاط قدمی پیش گذاشتم مبادا که دامی در پس دانههای درشت و وسوسهانگیز دهلیز ورودی کلانتری، باشد. ترسان و لرزان قدمی پیش گذاشتم. بوی عطر کتاب کاغذی به مشام میرسید و سبدهای گل از نوشتههای بیشماری برای راهنمایی دلدادگان و شوریدگان نویسندگی چشم را مینواخت. قدمی دیگر به پیش نهادم. احساس الفت و انس فزاینده با محیط، لحظه به لحظه بر انباشت آرامش من میافزود و مرا به رویاهای خویش پیوند میزد و همچون آدم سحر زده ناخودآگاه ترس و اضطراب از درونم به تاخت دور شد و بی اختیار پلک چشمانم به پایین افتاد. چشم که گشودم خود را نزد مؤسس دیدم. دست به سینه و با احترام زانوی شاگردی به زمین زدم. کلانتری با طعم شیرین و دلپسند شاهین.
هر چند مدت آشنایی من به طول یک دورۀ دو و نیم ماه نویسندگی است اما ریشۀ این پیوند، شتابنده رو به رشد است و گمانم شرارۀ این دلسپردگی تا جهان پسین و ابد، گرما بخش این رابطه باشد. شاهین جان خوش درخشیدی، پایدار و خوش فرجام باشی.
سلام سعید محمدصادق عزیزم
چقدر این متن زیبا بود.
بینهایت لذت بردم.
از اینکه دوست خوش ذوق و هنرمندی مثل شما دارم خرسندم.
به آرزوی بهترینها و به امید دیدار.
این مطلب خودش به تنهایی به اندازه یک دوره ارزش دارد و بارها و بارها باید خوانده شود و در موردش فکر کرد . من که همیشه متحیرم از خواندن مطالب شما .