سازمانهای درونی
یکی از استعارههای زندگی من تشکیل سازمانهای درونی است. مثلاً اگر در بیرون سازمان مبارزه با قاچاق مواد مخدر وجود دارد، در درون ما هم میتواند سازمانهای گوناگونی برای کنترل مسائل مهم وجود داشته باشد. فکر میکنم با ساختن این استعارههای مفهومی، به ذهن خودمان جهت میدهیم تا سازوکار جدیتری برای توسعۀ فردی داشته باشیم.
مثلاً من درون خودم یک ستاد حفاظت از خلاقیت ساختهام. این ستاد درونی قوانینی دارد که من نباید از آنها سرپیچی کنم. ممکن است هرازگاهی با رشوه و کلک روی قوانین پا بگذارم؛ اما یقیناً میدانم با چنین روندی که این سازمان درونی هم مثل هر سازمان بیرونی دیگر دچار فساد و ناکارآمدی میشود.
دلم میخواهد چند بند از قوانین ستاد حفاظت از خلاقیتم را با شما در میان بگذارم:
1
خواب کافی برای سلامت مغز و ذهن الزامی است. بههیچعنوان حق نداری به بهانۀ کار خلاقانه بیخوابی را به خودت تحمیل کنی.
2
حضور دائمی در جمع، مخل خلاقیت است. باید به ایجاد خلوتی روزانه پایبند باشی.
3
باید مثل جانت در حفاظت از عادتهای خلاقانهات کوشا باشی. اگر روزی هزار کلمه مینویسی. تحت هر شرایطی باید پاسدار حفظ این عادت باشی.
4
به دست آوردن هر چیزی مستلزم از دست دادن چیزهای دیگر است. نیم ساعتی که با موبایل هدر میدهی، میتواند صرف پدید آوردن اثری خلاقانه بشود. پس باید دائماً کنترل کنی که زمان و توانت را در ازای چه چیزی میفروشی.
5
تحرک جسمی، هر چند مختصر، بخش مهمی از فرآیند خلاقیت است. هر روز باید زمانی را صرف پیادهروی یا ورزشهای دیگر کنی. گاهی اوقات هم میتوانی بهصورت ایستاده کار کنی و از گزند صندلینشینی دائمی دور بمانی.
6
موبایل تو باید در بیشتر ساعات روز بیصدا باشد و دیگر مواردی که میتوانند در کار تو وقفه و خلل ایجاد کنند را به حداقل برسانی.
7
حین انجام دادن یک کار، باید حواست فقط روی همان کار باشد. پس آفلاین بودن در زمانی کار یکی از مهمترین نکتهها برای حفاظت از خلاقیت است.
8
باید با ایدههای تازهای که به ذهنت میرسد به نرمی و ملایمت برخورد کنی، هر ایدهای ارزش این را دارد که در گوشهای نوشته شود و فرصت پخته شدن در طول زمان را داشته باشد.
9
نباید از فکر کردن به ایدههای احمقانه و نامعمول و بیان آنها هراسی داشته باشی. خلاقیت به معنی پایبندی دقیق به چارچوبها نیست.
10
باید از وسوسۀ ارائه فوری دست بکشی و بگذاری حداقل نیمی از ایده، اثر یا پروژۀ تو شکل بگیرد و بعد آن را با دیگران در میان بگذاری.
و…
البته تفسیر هر یک از این بندها در زندگی خلاقانۀ هر کس متفاوت است.
شما چه قوانین دیگری را میتوانید به این فهرست اضافه کنید؟
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر برای شما سودمند باشد:
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
22 پاسخ
من هر وقت با گوشی میفتم تو دل نقل و انتقالات پیامهای الکی تو شبکههای مجازی حس میکنم خلاقیتم خیلی کم شده.
هر وقت هم که دست خودم رو میبندم و فقط به مخاطب و نتیجهی کار فکر میکنم این احساس رو دارم.
خلاقیت به یه ذهن رها احتیاج داره آدم در بند که باشه حالا فرقی نمیکنه شبکههای مجازی یا مخاطب خلاقیتش باهاش قهر میکنه.
سدام آقای کلانتری، بارها و بارها متنی را نیمه نوشتم و به جای دادن آن به
پست کردن آن در فضای بزرگ و عظیم اینترنت
کا ش رسیدن یک نامه از طریق اینترنت هم زمان میبرد، یک پست چی داشت اما اینبار سوار بر مسیرهای سرعتی اینترنت بود و با سرعت مسیرها را طی میکرد.
اینگونه حداقل نامه را تمام میکردم و آن را به دست پست چی میدادم بعد اگر هم منصرف میشدم خودم را با سرعت به پستچی میرساندم و او را از رساندن نامه ام منصرف میکردم.
چند باری است که با کلمات جمله هایی را میسازم و بعد کنار هم میچینم و متنی را شکل میدهم اما به بهانه ی خوب نبودن آن را پست نمیکنم.
اینبار به بهانه ی خلاقیت به اینجا آمده ام.
من هم میخواهم از خلاقیت م محافظت کنم.
من نمیدانم چرا در بیشتر حرفه ها اولش را خوب شروع میکنم و بعد رشد نزولی دارد.
خیلی وقت است که قلمم را کنار گذاشته ام…
نرگس عزیز
هر طور شده باید این مانع رو رد کنی.
این بهانهها به ذوق و قریحۀ تو خیانت میکنن.
اصلاً تو بدترین متنهای دنیا رو منتشر کن؛ مگه کسی با تو کاری داره؟
بنویس و منتشر کن. فقط با انجام این کاره که میتونی رشد کنی.
این روزها دارم در مسیری قدم گذاشتم که مدت ها پیش به خاطر ترس از وارد شدن به هر حرفه ای پا گذاشتم تا شغلی به جز آن را برگزینم.نویسندگی آخرین حرفه ای بود که برگزیدم بعد از آن جرات وارد شدن به آن مسیری که مدت هاست از آن فراری ام را پیدا کردم.
با نوشتن خودم را تا حدودی شناختم با خواندن و نوشتن آدم ها را هم تا حدودی شناختم. و ممنونم به خاطر آن کتابها و حرفهایی در مورد خواندن و نوشتن زدید و من با آنها بزرگ و بزرگتر شدم.
حال برویم سراغ آن مسیر، مسیری که مطمئنا اگر با خواندن و نوشتن آشنا نمیشدم و خودم را از طریق آنها نمیشناختم دوباره پای در آن نمیگذاشتم.
روزها این مسیر را پیمودم با اینحال بازهم دوباره حس فرار از سختی اش مرا فراگرفت. اما ماندم آن هم با کمک نوشتن(اما به گونه ای متفاوت)
اندک زمانی داشتم برای نوشتن در مورد اوضاع و احوال این روزهایم برای شما.
فردا تکه ای از آن نوشته ها را برایتان خواهم فرستاد.
تصویرسازی ها گاهی اتفاق در ذهنم جرقه میزند، به عنوان مثلا این یکی وقتی ناامید بودم جرقه خورد و آرامم کرد تا از ناامید شدن نترسم و تونستم اون روز حتی با ناامیدی ادامه دهم.
حجم درسی را که دید و ساعتی که عقربه های ساعتش تند تند از هم دور و نزدیک میشدند، انگار تنها شرطی شده بودند و فقط دایره ی ساعت را میپیمودند.
و این دختر را نگران کرده بود، و دختر دلش نمیخواست ادامه دهد، احساس میکرد شانسی ندارد، ناامیدی که این مسیر رسیدن به آرزو را دیگر میتوانست چشم بسته رود، راه افتاد سوت زنان خودش را به آرزوها رساند. آرزوها که او را دیدند، آهی کشیدند و چشمانشان را بستند. ناامیدی نیش خندی زد، و با یک بشکن ابرهای سیاه بر روی آرزوها سایه انداختند و آرزوها دوباره در تاریکی فرو رفتند.
سلام…
به نظر من یه ستاد حفاظت از تخیل و هپروت هم لازمه !
شعار این ستاد میتونه چیزی شبیه به این باشه : اگر از زیر تخیل در میروید و از هپروت میترسید یعنی به یک نوع بیماری مهلک به نام ذهن بی هیجان گرفتارید !
به نظر من که هر روز بایدچند دقیقه ای رو از خودمون و روزی که در اون هستیم بیرون بپریم و در کالبد یک روز یا فرد دیگر در دورترین نقطه از خودماند غرق شویم .. این برای من مثل یه تجدید شارژ و فرار مغز وسط یک روز خسته و کنسل کنندست…
جالب بود من یسری قوانین شخصی معرفی کرده بودم که اونم حالت کلی داشت و یک لیست طولانی میشد
ستاد بندی چیز جالبیه ! میشه یه شهر کوچیکِ دوست داشتنی در درون ساخت.
میخوام براش کلانتری، کافه، دادگاه و .. هم بسازم !
ممنون از ایده قشنگت 🙂
کلانتری رو هستم!
شاهین عزیز
ایده سازمان درونی خیلی جالب بود شبیه قصر ذهنی شرلوک هولمز هست.شاید بشه برای هرچیزی یه سازمان ساخت مثلا سازمان درونی نویسندگی.سازمان درونی شاد زیستی و…
آفرین.
استعاره های خوب میتونن زندگی ما رو به کلی دگرگون کنن.
ده قانون ستاد حفاظت ازخلاقیت من
خلاقیت مثل بچه ای است که ممکن است هرحرفی رابزند،پس بانوشتن های بی وقفه باید بگذارم حرفش رابزند.
خلاقیت فرآیندی تدریجی ودائمی است.پس سعی می کنم هرروز با نوشتن چندتایی ایده،به پرورش عضلات ایده پردازی خودم بپردازم.
موقع خواب،هرکاری که داری راباید کنار بگذاری وذهنت را دوباره برای یک روز دیگر وادامه کار شارژ کنی.
اگر ایده ای داری،سعی کن به ضرب وزوری که شده پانصد کلمه درباره اش بنویس،اگر هنوز برایت جذابیت اولیه را داشت وروشن شد،می توانی رویش حساب کنی.
خودت رابیش تربشناس.زیرا هرکسی که عمیقا خودش باشد،منحصر به فرد است،پس لازم است که درباره ودت بنویسی.
روش های خلاقیت آدم های معروف را دست کم نگیر،اما به آنها پایبند هم نباش.
گاهی ،مثلا هفته ای یک بارهرطور که دوست داری وهرکتابی را که می خواهی بخوان.درمطالعه به خودت سخت نگیر.
جستاربنویس.جستارنویسی یعنی نگاه منحصر به فرد شما واین یعنی خلاقیت.
یک چیز راتغییر بده.تیتر های موردعلاقه ات راعوض کن،باایده ها وطرح ها بازی کن،نظر ها را تغییر بده وخلاصه به یک شکل دیگر درش بیاور.
خودت را بمب باران اطلاعات نکن و تا میتوانی داده به خورد خودت نده.پس لازم است که تلویزیون نگاه نکنی واطلاعات دردسترس اینترنت را همینطوروارد کله ات نکنی.یکم جا برای خلاقیت باز بگذار.
پی نوشت:فقط آخرش این نکته را اضافه کنم که اگرهنوزخواب میبینید وازخواب هایتان به وجد می آیید،نگران نباشید،شما آدم خلاقی هستید.
آفرین.
چقدر خوب که با ایده های خوبت این پست رو کامل تر کردی.
بعضی نکته هایی که نوشتی رو یادداشت کردم برای خودم.
من شخصا عاشق پست هایی هستم که آدم رو به چالش میکشه وازپست های منفعل خوشم نمیاد.پست هایی رو دوست دارم که خواننده رو هم درفرآیند نوشتن سهیم بداند ودرگیرش کند واین هم یکی ازآن پست هاست که ازعنوانش هم خیلی خوشم آمد.زیرا به آدم یادآوری می کند که تو دارای خلاقیت هستی،فقط باید سعی کنی باایجاد چنین سازمان وستادی درونی ازهدر رفتن وضعیف شدنش جلوگیری کنی.
وچه قدر وسوسه شده ام که درباره این استعاره بدانم،هرچند چیززیادی نمیدانم،اما احساس می کنم میتواند زندگی ام ونحوه تفکرم را تغییر دهد.
اتفاقا این قانون آخری رو این چندروزه خیلی بهش فکر میکنم،به نظر مثل این میمونه که بچه رو زود به دنیا بیاری یا یک میوه کال رو که رسیدش مسلما خیلی خوشمزه است رو بدی یک نفر بخوره،خب مسلمه خوشش نیاد.
موردهشتم یک جورزودقضاوت کردن درباره ایده هاست،درواقع ما نباید یک ایده ای که هیچی درباره اش نمیدونیم رو اینطور بد باهاش برخورد کنیم،بعد دیگه چه انتظاری میتونیم ازبقیه داشته باشیم.
شاید این چندان به مورد پنج ربطی نداشته باشد،ولی داشتم فکر می کردم وقتی ما می خواهیم یک اثرخلاقانه خلق بکنیم،پس باید روش انجامش خلاقانه باشه.
ودرآخر هم ده قانون خلاقیتم را درکامنت بعد مینویسم.
به به سعیدِ همیشه دقیق و یک کامنت خوب دیگه.
سلام.
چه تاپیک جالبی☺
من توی این ستاد اینم اضافه می کنم که روزی یک ساعت با یک نفر بشینم به صحبت (فرقی نمیکنه کی باشه فقط مشتاق حرف زدن باشه)
ازین مصاحبت چندتا هدف داشته باشم:
۱.جهان بینیش رو کشف کنم و کمی دنیا رو از زاویه ی دید اون ببینم شاید با دیدگاه اون قصه ی های جالبی برای نوشتن به ذهنم برسه
۲.از داستان زندگیش و ماجراهای شخصیش ایده بگیرم برای داستان نویسی
۳.به درداش گوش بدم.شاید راه حلی به ذهنم برسه برای مشکلش.
این مورد سوم به هدف خلاقیت نبود البته😊
مریم عزیز
چقدر عالیه ایدهای که گفتی.
من توی این گفتگوها، گاهی اوقات به ایده های حیرت انگیزی رسیدم.
من هرچه داستان بنویسیم باز به خوابهایی که میبینم نمیرسد. خواب برای من یکی از بهترین محلهای آفرینش بوده 🙂
گاهی تنهایی رو بسی میپسندم. واقعا آزادی ذهن در تنهاییست. وقتی از هیاهوی بیرون به خلوت پناه میبری ذهنت تخلیه میشه. تازه خلاقیت ظهور میکنه. البته که دونههاش از همان جمع و جامعه کاشته میشه. ولی برای داشت باید تنها بود. آخرش هم برای برداشت کمی جمع نیاز خواهد بود. چرخهٔ زیباییست.
من که برای پروژهها فهمیدم بهتره تا یه کاری نکردم که پیشرفتی حاصل نشده باشه به کسی نگم. جدیدا هم که فهمیدم به خیلیها حتی نباید حرفی زد. سکوت برای من موفقیت در چیزی میاره. شاید وقتی میگم عملگراییم کم میشه.
به هرحال ستاد باید راه انداخت. دوسدارم اینکارت رو یادبگیرم.
سلام به دوست خوشسیبیل(!) و عزیزم
علیرضا
به من ثابت شده که تو یه فرد خلاقی. همین تداومت تو دنبال کردن علاقههات، از کامنتهایی که طی این سالها برام نوشتی مشخصه.
یه روز با هم وقت میذاریم و ستاد هوا میکنیم. خیالت راحت.
اتفاقا امروز پونزده ساعت خوابیدم وواقعا داستانهایی که ادم درخواب میبینه خیلی هیجان انگیزن کاش یه خواب نویس داشتیم
من یکسریاشو نوشتم ولی واقعا باید درجا نوشت چون سریع فراموش میشن.
جالبتر اینکه موقع خواب وقتی حالت رویا داری قشنگ خیلی چیزا حتی خوابای قبل رو میتونی یاد بیاری ولی همینه بیدار میشی انگار دسترسی بهش مختل میشه:|
من که هرکار کردم تا هوشیار میشم ارتباط قطع میشه.
منم این مسئله رو دارم.
ولی خب به هر حال بعضی خواب ها سمج ترن و بیشتر دووم میارن.