یداله رویایی در «فنومنولوژی حجم» تعریفی از شیوهی برخورد خود با زبان ارائه میدهد که شاید خواندن آن بر خلاقیت زبانی ما بیفزاید، این یکی از روشنگرترین متنها دربارهی مفهومپردازی واژهها در ادبیات است:
«من زبان را برای خود زبان دوست ندارم. بلکه بهخاطر کار با زبان، زبانکاری (لانگاژ) دوست دارم. زبان به عنوان یک عامل ساکن به درد من نمیخورد، بلکه وقتی به درد من میخورد که رونده باشد، هم برود و هم مرا ببرد، و یا من او را ببرم. باید رونده باشد که من بتوانم ببرمش. زبان به عنوان یک سکون، به عنوان یک جمعِ ساکن موضوع نگاه من نیست، و موضوع کار من نیست. من «کار با زبان»، زبانکاری، را بیشتر از خود زبان دوست دارم. در زبانکاری، زبان تکرار نمیشود. زبان تکرار میشود اگر با آن کار نکنیم. زبان رونده که میگویم یعنی زبانی که خودش، ریشهاش، خانوادهاش و هستیاش را به من بدهد. من به کلمهها اینطور نگاه میکنم، از خودشان میگیرم و به خودشان میدهم، هم خالیشان میکنم و هم پُرشان میکنم. و در این کار گاهی هم معنای آنها را تغییر میدهم. و آن کلمه کمکم در کار من معنایی دیگر میگیرد، مثل «وقتیکه» در [کتاب] لبریختهها. یا مثل معنایی که من، مثلا، به کلمهی «مسکین» میدهم، که در فرهنگ لغات به معنای «فقیر» و «بیچیز» آمده است ولی در متنهای من بیشتر معنای پست و حقیر گرفتهاند تا فقیر و تنگدست.
شاید هم از اینرو که مسکنت روحی و اخلاقی همیشه مشرف به مسکنت مالیست. بسیارند ثروتمندانی که مسکیناند. زبان هم همینطور است، زبانی که در شعر نرود و ساکن باشد زبانی مسکین است، یعنی زبانیست که مسکنت میکند. زبانهایی که در شعر مسکین ماندهاند، امروز کم نیستند.»
شاید یکی از تمرینهای خوب برای برخورد متفاوت با واژهها نوشتن لغتنامهی شخصی باشد. مطلب پیشنهادی:
لینک: واژهنامۀ ابدی | یک تمرین فوقالعاده برای افزایش دایرۀ لغات
8 پاسخ
شاید زبان هم مثل خود ماست. مثل اندیشه ها و آگاهی های نیم بندمون که منتظرن ما کشفشون کنیم تا شکوفا بشن. زبان منتظره بشنویمش، بفهمیمیش، به حرف گوش کنیم و زیبایی هاشو ببینیم و تحسینش کنیم تا بالنده بشه. اما اکثر ما باهاش چیکار می کنیم؟ به قول یدالله رویایی مسکینش می کنیم. ازش جز در موارد ضرورت استفاده نمی کنیم. بدون اینکه بفهمیم حرف حساب خود اون زبان چی هست اصلن و هر کلمه ای که در این زبان جاری و ساریه چی می خواد بگه، باهاش تسویه حساب شخصی می کنیم، پشتش زخم ها و عقده های خودمونو پنهان می کنیم، ازش شمشیر تیز و برنده ای می سازیم و می بندیمش به دم اسب. بهش بی توجهیم. می بینیمش اما نمی بینیمش. تا می خواد مثل نوبهاری دلنشین بیاد سوی چمن چنان کشیده ای نثارش می کنیم که دیگه از این غلط ها نکنه. بعد زبان کلمه هاشو گم می کنه، احساس پشت واژه هاشو از دست می ده و تبدیل می شه به فلزی زمخت و بدقواره. تنها مزیتشم اینه که ازش به عنوان سند هویتی خودمون استفاده کنیم اون هم در مواقع لزوم. زبان هم که می بینه آزموده در این شهر بخت خویش و تهش قرار نیست هیچ اتفاقی بیفته کم کم شروع می کنه به یخ زدن و منجمد میشه. مثل روح آدم ها.
مثل نکات کنکوری که هیچ رنگ و بویی از دانش و علم واقعی نداره. مثل چیپس مزمز که میشه ازش بالون ساخت یا به عنوان کپسول هوا استفاده کرد. مثل اسب های گشنه و تشنه ای که زیر نور آفتاب یه درشکه بهشون می بندن تا آدم های چند صد کیلویی کمی هیجان زده بشن(مثلن) اما هیشکی غصه، خستگی و پوچی توی نگاه اسبو نمی بینه. مثل گربم مخمل که الان چن تا دوست دیگه( شما بخونید سرخر) واسش آوردیم و توی نگاهش پر از خالیه و چندین ماهه که روشو ازم بر می گردونه و سعی می کنه باهام چشم تو چشم نشه. مثل همه آدم هایی که می تونستن با ذوق و شوق درونیشون یه جهان تازه رو خلق کنن اما الان همشون زیر خروارها خاک خوابیدن. چرا؟ چون تن دادن به روند تکراری و دلگیر بودن. مسکین شدن.
استاد جان لطفن دربارهی شعرهای مشترک فروغ فرخزاد و یداله رویائی که امروز در لایو درمورش صحبت کردید مطلبی بنویسید. من هر چی میگردم فقط تونستم یک پیدیاف دانلود کنم با عنوان تن زبان زبانِ تن. قدران محبتهاتون هستم.
حتمن مریم نازنین.
از جملهی “موضوع نگاه من نیست” خیلی خوشم اومد. خوش آهنگه.
منو یاد تمرین کلاس نویسندگی خلاق انداخت: هر جمله را به ده شیوهی متفاوت بنویسید.
تمرین کلاس نویسندگی خلاق برام تداعی شد: هر جمله را به ده شیوهی متفاوت بنویسید.
یا به قول بورخس؛ اندیشهی تمرین نویسندگی خلاق به ذهنم رسید: هر جمله را به ده شیوهی متفاوت بنویسید.
🙂
آفرین آفرین فاطمه جان
کیف کردم از این ذوق و دقتت.
صحبت دربارهی واژهها لذتبخشه. من سراسر هیجان میشم وقتی که دقت واژگانی افراد رو میبینم. همین دیروز، یکی از کارفرماهایی که دوستم باهاشون کار میکنه بهش گفته بود: «بهتره بنویسی
من غول زیست کنکورم. توی کلاسام طوری آموزش میدم که دانشآموزا به درس زیست مسلط میشن.»
یعنی بهتره که فعل «بشن» رو با «میشن» جایگزین کنی تا حالت قطعیت رو بهنمایش بذاری.
من اون لحظه آتشفشان احساسات شده بودم🤭
آفرین
خیلی مهمه کسی که نوشتن براش جدیه، واژهها رو جدی بگیره و دوست داشته باشه.
سلام استاد . سپاس از مطالب خوبتون. من چندین بار خواستم که این کار رو انجام بدم اما بعدش دچار تردید شدم که این جسارت برای کسی هست که زبان رو بشناسه و متاسفانه من هنوز در شناخت واژه ها خیلی مسکین هستم.