پیشنوشت:
جادوی بزرگ با کتاب جادوی فکر بزرگ فرق میکند، اولی کتابی است که بهتازگی توسط کتابسرای تندیس منتشرشده. عنوان دوم کتاب «غلبه بر ترس با زندگی خلاق» است. مهرداد بازیاری بهخوبی از پس ترجمۀ کتاب برآمده.
قبلاً نوشته بودم که زنها نویسندۀ مطرحترین کتابهای حوزه «خلاقیت و نویسندگی» هستند.
جادوی بزرگ الیزابت گیلبرت یکی از بهترین کتابها دربارۀ خلاقیت و نویسندگی است که به گمانم میتواند تغییراتی مثبت و مؤثر در مدل ذهنی هر هنرمندی –با هر سطح از مهارت- ایجاد کند.
من این کتاب ارزشمند را دو بار خواندهام. ضمن پیشنهاد مطالعه کامل این کتاب، تکهای از آن را برایتان نقل میکنم.
ضمناً میتوانید یکی از سخنرانیهای معروف الیزابت گیلبرت را در همایش تد در این لینک مشاهده کنید.
اصل مطلب:
سعی کنید جذابیتتان را بهعنوان کسی که سپری کردن وقت با او خیلی لذتبخش است به خلاقیت نشان دهید.
همیشه از قسمت خاصی از رمان تریسدام شندی نوشتۀ لارنس استرن داستاننویس، مقالهنویس و شهروند عادی بریتانیای قرن هجدهم لذت میبرم.
تریسدام در این داستان چیزی را معرفی میکند که من آن را دارویی حیرتانگیز در مقابل موانع نویسندگی میدانم.
پوشیدن فاخرترین لباس همراه با رفتاری درباری و سلطنتی طوری که افکار و الهام به شکلی افسانهای در فرد جمع شود.
وقتی تریسدام احساس حماقت میکند و تصور میکند به بنبست رسیده و افکارش بهراحتی از نوک قلمش جاری نمیشود، بهجای نشستن و بدخلقی و وحشت کردن و خیره شدن به کاغذ سفید و خالی، از روی صندلیاش بلند میشود و یک تیغ ریشتراشی نو برمیدارد و ریشش را میتراشد. (نمیدانم چطور هومر یونانی توانسته با آن ریش بلند بنویسد.) بعد به تغییرات استادانهاش ادامه میدهد:
«پیراهنم را عوض میکنم، کت بهتری میپوشم، کلاهگیسم را برسر میگذارم و انگشترم را به انگشت میکنم. به زبان دیگر تا جایی که میتوانم سرتاپایم را عوض میکنم.»
تریسدام سرحال و کاملاً آراسته کمی دوروبر اتاق میخرامد و خودش را با سرووضعی واقعاً جذاب در معرض دید جهان میگذارد و مثل خواستگاری سرزنده و با اعتمادبهنفس سرتاپای خودش ا برانداز میکند؛ ترفندی جذاب و بکر.
و مهمتر اینکه این کارش واقعاً مؤثر بود. طبق توضیح خودش: «مرد علاوه بر توجه به پوشش خودش باید همزمان به فکر لباس نو و خوب برای افکارش هم باشد. چون تکتک آن لباسها معرف تخیلات او نیز هستند.»
پیشنهاد میکنم شما هم در خانۀ خودتان این کار را امتحان کنید.
گاهی این کار را روی خودم امتحان میکنم. وقتی احساس کندی و بیفایدگی میکنم. وقتی حس میکنم که خلاقیتم خودش را از من قایم کرده، میروم و خودم را توی آینه برانداز میکنم و به خودم میگویم: «چرا خلاقیت نباید خودش را از تو مخفی کند؟ یک نگاه به خودت بینداز!»
بعد خودم را تروتمیز میکنم. چیزهای چسبنده به موهای چربم را میکنم.
آن پیژامۀ کهنه و بیطراوت را درمیاورم و دوش میگیرم.
خودم را تروتازه و مرتب میکنم. لباس آراسته میپوشم و دندانم را مسواک میزنم. باوجودی که بهندرت ماتیک میزنم. به لبانم طراوت میبخشم.
میز کار بههمریختهام را مرتب میکنم، پنجره را باز میکنم و گاهی حتی یک شمع معطر روشن میکنم. برای اطمینان به خودم هم عطر میزنم.
معمولاً وقتی برای شام بیرون میروم هم عطر نمیزنم اما به خاطر اغوا کردن و بازگرداندن خلاقت هم که شده این کار را میکنم.
کوکو چنل میگوید: «زنی که عطر نمیزند هیچ آیندهای ندارد.»
دائماً به خودم یادآوری میکنم که با خلاقیتم قرار دارم. درواقع تلاش میکنم مثل فردی عاشق به ملاقات الهام بروم، نه مثل فردی دلمرده که تمام هفته بالباس خانگی شوهرش در خانه پرسه زده و دلودماغ هیچ کاری را ندارد به سرتاپایم میرسم و بعد به کارم برمیگردم.
همیشه مؤثر است. به خدا قسم که اگر مثل تریسدام یک کلاهگیس قرن هجدهم داشتم گاهی سرم میگذاشتم.
فوتوفن این کار اینطوری است؛ آنقدر تظاهر کنید تا موفق شوید.
یا به زبان دیگر؛ لباس خاص داستانی را بپوشید که مشغول نوشتنش هستید. جادوی بزرگ را اغوا کنید و جادوی بزرگ همیشه نزدتان برمیگردد.
درست همانطور که کلاغ جدی چیزهای درخشان و براق میشود.
11 پاسخ
دقیقا اینو تجربه کردم. حتی اگر دورو بر و اتاقم نامرتب بوده نه تنها نتونستم چیزی بخونم حتی اگر هم خوندم آن از نوشته لذتی نبرده ام. نویسندگی که جای خود دارد.
یادم رفت بگم کلی تشکر بابت معرفی کتاب. چون می خوام کمی حرفه ای تر نویسندگی رو دنبال کنم بسیار برام ارزشمند بود معرفی این کتاب. اگر هم کلا یه مقاله راجع به کتاب های آموزش نویسندگی یا پایه ادبیات بنویسی شاهین جان که عالی میشه
سلام محمد جان
ممنونم
قبلاً مفصل نوشتنم، خوشحال میشم ببینی:
چگونه نویسنده شویم؟
سخنرانی تد ایشون رو قبلا دیده بودم. این متن و ایده هم واقعا واقعا جالب بود. یاد نوشته های فلورانس اسکاول شین میفتم که مدام تاکید بر این داره که خودتون رو برای اتفاق خوبی که در انتظارش هستید آماده کنید. چقدر هم زیبا نوشته بودن. اغوا کردن خلاقیت و قرار عاشقانه داشتن باهاش تعبیرهایی خلاقانه و دلنشین بود.
خلاقیت چیزی است که همواره خواندنش دیدنش لمس کردنش و داشتنش بهترین حس را به من میدهد. اعتماد به نفس و متفاوت بودن و متمایز بودن چیزی که هر ازگاهی که سراغم می آید حس میکنم از نو آمده ام و زیستنی دیگر راتجربه میکنم.
معصومه جان من همیشه خلاقیت شما رو ستایش میکنم.
سلام
دیدگاه جالبی است !
من این روش رو گاهی که دچار قفل ذهنی می شوم بکار می بندم .این قفل ذهنی فقط مربوط به نوشتن نیست برای انجام هر کار یا برنامه ای که ذهنم یاریم نمی کند .
خلاقیت از دیدگاه من شکستن عادت ها و تکرارهاست و در این برهه از زمان نویسنده ای موفق است که خلاق باشد و دنیا را از زاویه دید دیگری ببیند .
عرض ادب
جالب بود
مگر چیزی ارزشمند تر از خلاقیت ، وجود دارد؟!
برای خلاق بودن آنقدر تظاهر خواهم کرد تا موفق شوم
الیزابت گیلبرت رو خیلی دوست دارم خیلی خوب مینویسه…
حتی رمانی هم که نوشته و ازش فیلم ساختن رو هم دوسش دارم.
توی سخنرانیش قشنگ ترین قسمتی که گفت و همیشه تو گوشمه:
من شروع میکنم به نوشتن… به خلاقیتمم میگم من دارم مینویسم هر وقت خواستی بیا و به من ملحق شو…
زنده باد