هرمز ریاحی نوشته بود: «مینویسم، از ننوشتن و غمباد بهتر است.» و برای نوشتن، چه دلیلی سادهتر و زیباتر از اینکه نوشتن بهتر از ننوشتن است؛ اما آیا ممکن است کسی جوری به نوشتن بپردازد که ننوشتن برایش سودمندتر از نوشتن به نگر* آید؟ شاید با این کارها:
-وقتی دنبال این هستی که حتمن نوشتههایت را در قالب و چارچوب معینی بگنجانی.
-وقتی دلنازکی و چنان به دیدگاه دیگران حساسی که تاب شنیدن یک بازخورد منفی را هم نداری.
-وقتی شهوت چاپ و ارائه داری و فکر میکنی اگر چیزی منتشر نکنی انگشتنمای دیگران میشوی که ’آی تو چه نویسندهیی هستی که کتابی چاپ نمیکنی.‘
-وقتی نوشتن را در حاشیهی زندگی برای آسمانریسمان بافتن میخواهی، نه در متن زندگی برای تشریح و حل مسئلههایت.
-وقتی ذهنت را از مطالعهی گنجینهی ادبیات جهان محرم میکنی و به جای شعر و رمان و نمایشنامه، فقط در پی خواندن چیزی هستی که -پند و اندرز مستقیمی برای بهبود زندگیات بیابی.
-و…
اینها سبب میشود شوق نوشتن به تدریج فروکش کند و ننوشتن خوشتر از نوشتن جلوه کند.
نوشتن از ننوشتن بهتر است اگر دست از یقهی خودت برداری.
*ذبیح بهروز «نَظَر» را تازی گشتهی «نِگَر» پارسی دانسته.
3 پاسخ
وقتی دلنازکی و چنان به دیدگاه دیگران حساسی که تاب شنیدن یک بازخورد منفی را هم نداری.
امروز صبح که وبلاگم رو باز کردم و یک بازخورد منفی دیدم فوری گفته.های شما به یادم آمد و گفتم اگه انقدر ضعیفی که با یک دیدگاه منفی دو به شک میشی بهتره نوشتن رو رها کنی. بعد یاد اون حرف استاد موسیقی هم افتادم که برامون نقل کردید. مهم نیست که کسی بهم بگه با نوشتن وقتت رو تلف میکنی و ول معطلی. من مینویسم چون نوشتن از ننوشتن و غمباد بهتره.
زنده باد.
استاد هرمز ریاحی وبسیاری از نویسندگان خوب وورزیده هم چنین عقیده ای دارند و با اطمینان میتوان برای تعیین خط مشی زندگی به گفتار ونوشتار آنها اکتفا کرد