پیش نوشت: با اینکه هر از گاهی کارتون مطبوعاتی میکشم اما دو سال است که خبر خواندن را کنار گذاشتهام، اشتراک مجلهها، خبرنامهها و تماشای تلویزیون را قطع کردهام. اگر خبری خیلی مهم باشد مطمناً توسط اطرافیان به گوشم میرسد. به عنوان کسی که از سنین پایین پیگیر دائم اخبار بودهام، این کار را تغییر مهمی در سبک زندگیام میدانم و به نظرم نتایج خوبی هم داشته است. فرصت بیشتری برای مطالعه پیدا کردهام و کمتر درگیر حواشی خاله زنکی رسانهها می شوم، خطاهای شناختیام هم تا حدی کاهش پیدا کرده است. اما چند روز پیش در جریان جستجوی چیزی در گوگل چشمام به خبری خورد که ذهنم را مشغول کرد. اول یاد خودکشیهای دسته جمعی بعضی خانواده های ژاپنی افتادم:
خودکشی سه خواهر در تهران با گاز شهری
خبر غریبی است. خودکشی همزمان سه خواهر میانسال 45 تا 50 ساله و حالا پلیس در حال واکاوی این مرگ خودخواسته…
هیچوقت مستقیما توی اخبار دنبال داستان نمیگردم، اینکه بعضی ها توصیه میکنند صفحهی حوادث روزنامه را بخوانید تا ایده پیدا کنید را تصنعی و باسمه ای میدانم …شاید برای نوشتن یک داستان ماجرا محور و و روتین خوب باشد اما به نظرم کمک زیادی برای کسی میخواهد داستانی عمیقا شخصیت محور بنویسد ندارد…خبر ها میتوانند بهانهای برای نوشتن یک داستان باشند اما کامل نیستند و باید تخیل نویسنده خلاقانه وارد عمل شود، مسلماً من اگر بخواهم داستانی شخصیت محور درباره این سه خواهر بنویسم اولین نکته این است که امکان مصاحبه با آنها را ندارم و دومین مساله عدم امکان تحقیق دقیق درباره چنین موضوعاتی در فضای ایران است.اینجا شاید همین خبر کوتاه بهانه ای شود برای عمیق تر فکر کردن…و راه بدهد برای اینکه نویسنده بهرهی بیشتری از تخیل اش بگیرد…
جزییات زیادی از این خبر منتشر نشده، من هم پیگیرش نیستم. اما دوست دارم به این موضوع فکر کنم،از خودم سوال بپرسم و اگر هم قرار شد چیزی بنویسم دیگر واقعیت ذهنی و تخیل من است،بهانه ای برای داستان پردازی بر اساس خبری کوتاه و خام. بعضی سوال هایی که به محض خواندن خبر به ذهنم رسید:
کدام یک از خواهر یا خواهرها اولین بار ایدهی خودکشی را مطرح کرده؟
کدام یک مخالفت کرده؟میل کدامشان بیشتر بوده؟ جلسهی متقاعد سازی و مذاکرهی آنها برای خودکشی چگونه بوده؟! چقدر زمان برده تا به تصمیم نهایی رسیدهاند؟ چقدر تردید داشته اند؟
بین آنها کسی بوده که تسلیم رای جمع شده و به اجبار خودکشی تن داده باشد؟
سرگرمی هایشان چه بوده؟چه میخواندهاند؟به چه فیلم هایی نگاه می کردهاند؟
روابط آنها؟ چه رابطه هایی در زندگیشان داشته اند؟
مثلثی از سه خواهر که در آستانهی پنجاه سالگی به یک تراژدی بزرگ دست زنده اند،اضلاع این مثلث درباره یکدیگر چه نظری داشتهاند؟
رابطهی آنها با خانواده شان چگونه بوده ؟ چه فشارهایی روی آنها بوده است؟
چه آرزوها و رویاهایی در سر داشته اند؟
چه تفاوتهایی بین عقاید آنها بوده؟
چه نه های در زندگی شان گفته اند؟
کدام یک متن وصیت نامه را روی کمد نوشته؟(در یکی از خبرها آمده: سه زن میانسال با ماژیک روی دیوار وصیت نامه ای را نوشته وبا بیان اینکه به خاطر مشکلات خانوادگی، خواستار مرگ خود خواسته هستند از اعضای خانواده طلب حلالیت و بخشش کرده بودند. )
روش خودکشی با گاز پیشنهاد چه کسی بوده؟(یادآور خودکشی صادق هدایت است،آیا آنها هم درزها را پوشانده اند تا گاز سریع تر نفسشان را بند بیاورد)
و کلی سوال بی ربط و با ربط دیگر…
پی نوشت: فرصت کردید نگاهی به کامنت هایی که در سایت تابناک زیر این خبر نوشته شده بیندازید. فاجعهی اصلی توی کامنت هاست!
6 پاسخ
پاراگراف اول این متن را خواندم اما ادامه نمیدهم. ناراحتم میکند.
مدتهاست هیچ خبر منفی و سیاسی را دنبال نمیکنم و بهترین تصمیمی بوده است که گرفتهام.
به خودم ولو در حد خواندن یک پست حتی اگر از شاهین کلانتری باشد هم، تخفیف نمیدهم.
بنظرم اصلا نیازی نیست کهه دنبال دلیل خودکشی بگردیم .دلیل خودکشی دقیقا همون ادمایی هستن که تو اون سایت کامنت گذاشتن؛ کسایی که به خودشون اجازه میدن هرکسی رو هرجور میخوان قضاوت کنن ، اونم توی جامعه ی ما که هنوز هم زن ستیزی بیداد میکنه و قسمت دردناکش اینه که اکثر مواقع این خود خانوما هستن که به خودشون ظلم میکنن.
سلام شاهین جان، در حال گشت و گذار میان کوچه و گذرهای سایتت بودم که به این مطلب مواجه شدم…. قطعا چیزی که میتونه فهم و آگاهی رو عمیق تر کنه پرسیدن همین سوال هاست، و پرسش همیشه فکر رو به کار میندازه نه جوابهایی قاطع و قانون مانند در کامنت های خبر!
به نظرم یکی از پایه ایی ترین تمرین های نوشتن همین مطرح کردن سوال های بیشمار در برخورد با هر چیزی در اطراف ماست.
خیلی نکته خوبی بود، ممنون.
زنده باد.
سوالها موتور محرک من برای نوشتن هستن.
یاد دخترهای یکی از آشناها افتادم که زمانی توی جمع دخترونه اعتراف کردن که یک بار تصمیم به خودکشی گرفته بودن…اونم دوتایی و با قرص. که به خاطر دلایل مذهبی ترسیدن و این کار رو نکردن. حتی فکر کردن بهش هم تن آدمو می لرزونه
کامنتهای سایت رو دیدم…. ترجیح می دم راجع بهشون سکوت کنم. فقط کاش بعضی نگاه ها یکم وسیعتر بشن.
به پیشنهاد تو رفتم تابناک و کامنت ها رو شروع کردم به خوندن
کمتر از ۱۵ تا رو خوندم و دیگه ادامه ندادم
و هیچ توضیحی هم براش ندارم / شاید به این خاطر که کامنت ها این خبر دردناک رو برام هزاربار دردناکتر داشتن می کردن