حس شما به روزهای هفته | بهانه‌ای برای نوشتن

حس شما به روزهای هفته | بهانه‌ای برای نوشتن

هدف این تمرین چیز عجیب و غریبی نیست. ممکن است نوشتن در پاسخ این سوال‌ها سبب شکل‌گیری ایده‌ای باشد.

شنبه:

شنبه چه رنگی است؟ چه بو و رنگ مزه‌ای دارد؟

بهترین برنامه برای داشتن شنبه‌ای خوب چطور برنامه‌ای است؟

یکشنبه:

یکشنبه شما را یاد کدام دوران زندگی‌تان می‌اندازد؟ در آن دوره چه باورها و تصوراتی داشتید که الان برایت مضحک است؟

دوشنبه:

بین آدم‌هایی که می‌شناسید چه کسی شبیه دوشنبه است؟!

به آدمی فکر کنید که دوشنبه‌ برایش معنای عجیب و غریبی دارد. دربارۀ این آدم خیالپردازی کنید.

سه شنبه:

یکی از سه‌شنبه‌های ده سال پیش خودتان یادتان می‌آید؟

حستان به سه‌شنبه‌ها چیست؟

چهارشنبه:

اگر قرار بود فقط در روزهای چهارشنبه جرات و امکان انجام کاری را داشته باشید چه کاری را انتخاب می‌کردید؟

چهارشنبه می‌تواند روز مناسبی برای….

پنجشنبه:

بهترین یا بدترین پنجشنبۀ عمرتان را به یاد دارید؟

پنجشنبه چه شکلی است؟ چرا پنجشنبه این شکلی است؟

جمعه:

جمعه چطور می‌تواند برایتان هیجان‌انگیزتر باشد؟

 

اصلاً بگویید شما در کدام روز هفته به دنیا آمدید؟ آیا این روز با روزهای دیگر برایتان فرقی دارد؟

 

 

کامنت‌های برگزیدۀ این پست، به عنوان مثال به متن اصلی افزوده خواهد شد.

 برخی از نوشته‌های شما:

من پنجشنبه‌ها را خیلی دوست دارم. وقت‌هایی که می‌رفتم دانشگاه یا مدرسه، دایی احمدم (که عاشق بازنشستگی بود و زندگی کردن در روستا) یادم داده بود که به چهارشنبه‌ها بگویم، چهارشنبه خوشگله (چون پنجشنبه جمعه وارد تعطیلات می‌شدیم)، به غلط و شبیه اکثریت یاد گرفته بودم به شنبه‌ها بگویم خر؛ و همینطوری الکی الکی به کامِ خودم تلخش کنم. اما از دوستی یاد گرفتم که شنبه‌ها مثل یک نوروز کوچک می‌مانند و احساسم بهش تغییر کرد. دو ماهی می‌شود که سعی می‌کنم رابطه‌ام را با جمعه‌ها بهتر کنم. جمعه‌ها نگاهی به هفته‌ای که گذشت می‌اندازم و برای هفتۀ بعدی برنامه‌ریزی می‌کنم. من پنجشنبه‌ها را خیلی دوست دارم، بیشتر از بقیه ایام هفته. اینکه زنی اعتقاد دارد دوشنبه که می‌شود، کمر هفته می‌شکند چیز عجیب‌غریبی است؟ سه‌شنبه‌های ده سال پیش، با برادرم دعوا می‌کردم.
-فاطمه ابراهیمی
من از چهارشنبه ها خاطرات خوبی دارم، شاید بد آموزی باشد اما ان وقت که مدارس باز بود چهارشنبه‌ها من و دوستانم قوانین مدرسه را رعایت نمی‌کردیم، قسمتی از حیاط پاتوقمان بود و شعر و اهنگ می خواندیم، چرت و پرت می گفتیم و یا حرف‌های خنده دارو مسخره می‌‌زدیم، جوری رفتار می کردیم که انگار اخرین روز زندگی‌مان هست و به شدت باهم خوش می‌گذروندیم و خوشحال بودیم، خاطرات چاهارشنبه‌ها همیشه برایم فراموش‌نشدنی و لذت‌بخش هستند و خواهند بود.
-راضیه
شنبه‌ها، در تمام دوران تحصیلم در مدرسه خاطره‌ساز بوده‌اند. شنبه‌هایی که باید به زور از خواب بیدار می‌شدم. شنبه‌هایی که با رفتن پدر از اینکه تا چند روز دیگر برنمی‌گردد غمگین می‌شدم. شنبه‌هایی که امتحان داشتیم و من هیچوقت برایشان نمی‌خواندم و چند اپسیلون استرس داشتم. شنبه‌هایی که سر صبحگاه نگاهمان می‌داشتند به خاطر ندادن شهریه (آخرش هم با گرو گذاشتن شناسنامه فارغ‌التحصیل شدم و شناسنامه همانجا ماند).شنبه‌هایی که باید می‌رفتم نان بگیرم صبح علی‌الطلوع. شنبه‌هایی که در دبستان ورزش صبحگاهی داشتیم. شنبه‌ها شگفت‌انگیزند و پرخاطره.
-علی خواجه حیدری
من زاده روز جمعه ام و جمعه را هم دوست دارم، البته تا پیش از عصرش را. اما چهارشنبه به نظرم شیرین و پنج شنبه عسل یا از آن هم بهتر است.
در حقیقت چهارشنبه را دوست دارم چون نوید پنج شنبه را می دهد. همیشه دلم می خواهد پنج شنبه زود تمام نشود و ادامه دار باشد.
اما از شنبه بیزارم فقط تا پیش از بیدار شدن از خواب و شروع روز شنبه. پس از آن شنبه برایم دوست داشتنی و حس تازگی و نو شدن با خود همراه دارد.
-ندا مؤیدی
زيباترين روز هفته، “سه‌شنبه” ست.
اره؛ همين سه‌شنبه كه هيچ‌وقت، هيچ‌كس جدي‌اش نمي‌گيرد!
سه‌شنبه‌ها انگاري قرن‌هاست كه از اول هفته گذشته و از طرفي زمزمه‌ي آخر هفته را نيز در گوشم مي‌شنوم…
سه‌شنبه تنها روزي ست كه بي‌بهانه و بي‌اخم از خواب بيدار مي‌شوم.
“سه‌شنبه” يك روز، قبل از مُردن هفته ست…
اي كاش كه يك روز قبل از مُردن من هم اينچنين زيبا باشد…
-حنان اسماعیلی
پنج شنبه ها مثل یک پرنده که از قفس آزاد شده پرواز میکنم،گوشه از شهر را انتخاب میکنم رو یک شاخه مینشینم ،به دور از هرگونه هیاهو فقط به اسمان نگاه میکنم،تمام وجودم را به طبیعت میسپارم،نیسمی که می وزد بال هایم را نوازش میکند؛ حس میکنم طبیعت من را در آغوش خود گرفته.پنج شنبه ها ستاره ها درخشش خاصی دارند انگار جشنی در آسمان پا برجاست!؛آیا این جشن برای من است؟!
-فاطمه خوریان
شنبه بی حال گوشه ای نشسته حالش تعریفی ندارد با اینهمه کار عقب افتاده که بر سرش ریخته اند مثل الاغی که بار اضافه دارد هن هن می‌کند و از بی حوصلگی حال انجام هیچ کدامش را ندارد.
دلش کمی استراحت می‌خواهد ودرک
این انصاف هست همه چیز از شنبه برنامه ریزی. رژیم. درس خواندن. وکار کردن کمی به شنبه رحم کنید خیلی زبان بسته است. ومعمولا افسرده رنگش به زردی می‌زند وبوی محتضر می‌دهد دیگر دارد جانش زیر بار اینهمه کار عقب افتاده که قرار بود از شنبه شروع شود در می‌رود.
-زهره سعیدی
شنبه و سه شنبه نسبت به چند شنبه های دیگر می گویند متفاوت اند. اما من تفاوتی در آنها احساس نکردم . هر روزش که حالم خوب بود آن روز ،روز مبارکی بود. ولی مادربزرگم و قدیمی ها عجیب نسبت به شنبه و سه شنبه و گاهی چهارشنبه حساسیت دارند. تا جایی که روی من هم تاثیر گذاشته. مثلا میگوند شنبه و چهارشنبه شب خونه کسی نباید رفت یا سه شنبه ها لباس نو نپوشید . یکی از این سه شنبه ها من لباسی نو پوشیدیم و رفتم سرکار آن روز یک اتفاق جنجالی افتاد که نباید می افتاد که باعث شد به باورهای مادربزرگم ایمان بیاروم و بعد از آن آن لباس را نپوشیدم. شاید خنده دار به نظر برسد ولی بس که کلافه و عصبی شده بودم.‌
شنبه های مدرسه واقعا دردناک بود خصوصا وقتی اولین درس ریاضی بود یا با معلمی بداخلاق داشتیم .
خدایش بیامرزد معلم دوران ابتدایی مان صبح سرد زمستان برایش فرقی نمی کرد چند شنبه اس قبل از بسم الله گفتن با چوب خیس انار ما را به باد کتک می گرفت . دوست داشت جمعه ها هم برویم مدرسه.
-حسین شهریاری
از روزهای هفته فقط بوی سه شنبه است که مرا مست خودش میکند عاشق سه شنبه ها هستم چون بوی موری را میدهد بوی مردی از جنس نور که وقتی کتابش رو خوندم به سه شنبه هایم معنا بخشید یقین دارم شما هم عاشق این کتاب میشید سه شنبه ها با موری نوشته میچ آلبوم ، بخاطر همین روزهای سه شنبه رو اختصاص دادم به خودم و هنرمند درونم به یاد موری عطری از عشق رو با خلاقیت و شادی مون در دنیا پخش میکنیم سه شنبه ها من با خردمند درونم نیلی میریم بیرون با هم گپ میزنیم و خوش میگذرونیم روزهای سه شنبه میریم کافه و از رویاهامون مینویسیم و اکر دو زاری هم تو جیبمون باشه بستنی و پشمک میخوریم به موسیقی های کودکانه گوش میدیم.
-نیل
شنبه، یاد آور تصمیمات محکم با “ص” در تلفظ عربی!! که ردخور نداشته!! ، که بعضی هاش اصلا هم عملی نشد. ولی آنهایی که عملی شد معمولا نتیجه خوبی داشت. صبح شنبه، همیشه شلوغترین روز هفته.
یکشنبه، معمولا پر از برنامه، با طعم گس، نه خیلی شیرین، نه شور یا تلخ! فقط میخواهی از برنامه عقب نیفتی، چون اگه نشه تا هفته دیگه باید صبر کنی.
دوشنبه، نمیدونم چرا با اینکه درست وسط هفته است، ولی حس خوبی داره. همیشه طعم خوبی داشته
سه شنبه، روزهای کاری هفته عملا بیشترش رفته، اگه کاری مونده باشه باید امروز و فردا حتما انجام بدی. ولی در کل چشم انداز سه شنبه خوبه
چهارشنبه معمولا روز پر کاریه ، برای کارهای عقب مونده ، ولی بامید استراحت فردا و پس فردا، در کل مزه بدی نداره.
پنج شنبه، کارهای شخصی، کارهای عقب مونده خونه، وقت آزاد، ….
جمعه روز یکه خدا هم بعد آفرینش جهان در شش روز استراحت کرد!!😉
اما بعد از غروبش ، یه حس مبهم داره. هم خوب هم گنگ.
-زهرا توسلی
چهارشنبه ها همیشه برای من روز های خوش شانسی ام را به ارمغان آورده اند چون هر وقت چهارشنبه میشد همیشه یک اتفاق خوب برایم رخ میداد و من تمام هفته را به انتظار چهارشنبه ها بودم هنوز هم هیچ تغییری نکرده است و این روز برایم حکم روز خوب هفته را دارد روز های شیرین و آفتابیه بهاری که گل ها زیر نور گرم آفتاب میدرخشند و زیباییشان را به رخ زمین میکشند و من هوای پاک را استشمام می کنم چه روز هایی بهتر از روز های زندگی تمام روز های هفته زیباییه خاص خودشان را دارند و خاطرات به یاد ماندنی شان را.
-دریا
من جمعه به دنیا آمدم. همیشه حرف‌هایی مبنی بر خوش یمن بودن کسانی که در روز جمعه از دنیا می‌روند شنیده‌ام و هنوز هم می‌شنوم” ولی هیچ چیز درباره‌ی خوش یمن بودن این روز برای متولدینش نشده‌ام” شروع من در جمعه بوده” یک روز قبل از شنبه و این یعنی من نباید در زندگیم منتظر شنبه‌هایی که هیچ وقت نمی‌رسند بمانم.
-زینب تقانی
من و‌سه شنبه نقاط مشترک زیادی داریم
او‌روز وسط هفته است و من فرزند سوم و وسطی خانواده
همیشه در بحث ها بی طرفم
احساساتم همیشه یک حالت خنثی دارد
و‌همه زندگی ام
در همین وسط بودن ها خلاصه شده
معلق بین راهای مختلفم از آن راه ها که نه سیخ بسوزد نه کباب
دغدغه همیشگی ام این است، که ادم هایی را که میانشان قرار دارم را پیش هم نگه دارم ؛درست مثل سه شنبه که اگر نبود شاید هفته ام دو قاره ی متفاوت می داشت
آری من و سه شنبه اینگونه ایم
ما مرز هاییم برای تعادل، برا دوام، برای داشتن جهانی پیوسته؛ و اصلی ترین مهره های زنجیره آفرینش هستی
من و او انقدر شبیهیم که نمیشود گفت من سه شنبه ام یا سه شنبه منم
-یاس
شنبه آبي است و وسيع و پهناور به اندازه تمام برنامه هاي انجام نشده همه آدمهاي زمين. شنبه بوي كاغذهاي نو دفتر مشق مدرسه را مي دهد كه آماده است براي نوشتن. بهترين برنامه براي شنبه خوب، برنامه اي است كه پر از لحظات شادي بخش باشد تا براي كل هفته حكم نوشابه انرژي زا را داشته باشد. به نظرم تمام برنامه هاي خريد را بايد روز شنبه انجام داد چون هم خلوت تر است و هم، همه اجناس شنبه تازه تراست.
يكشنبه ها براي من، يادآور روزهاي يكشنبه نه سال پيش است كه از دانشگاه شاهرود در دوران كارشناسي ارشد به خانه باز مي گشتم و خيلي هم دوستش داشتم. آنروزها تصور ميكردم زمان مثل قير سخت حركت ميكند و سختيها دير تمام ميشود اما حالا پس از مرور دفتر خاطرات آنروزها ، ميبينم همه سختيها و تلخيها هم خواهد گذشت.
دوشنبه شبيه خواهر بزرگم است. صبور و ساكت و با گذشت و پر توان.
كسي را ميشناسم كه روزهاي دوشنبه را براي رفتن و سر زدن به قبور و اموات، بد شگون ميدانست و اگر اتفاقا كسي سر درد ميشد و يا عصباني و بد خلق، در نامه اعمالش ميگشت تا روز دوشنبه اي را كه از قبري و امامزاده و مدفني گذشته است، پيدا كند. بعد هم با ورد و دعا، همه كائنات را فرا ميخواند تا اين آشوب به پا شده در روح را سامان بدهد.شايد الان كسي هم باشد تا با خواندن عقايدي كه در مورد دوشنبه گفتم به علت ناراحتي و عصبانيت بي جهتش پي ببرد.
سه شنبه ها برنامه هفتگي مدرسه و محل كار به طرز عجيببي راحت تر بود شايد به خاطراين است كه سه شنبه ها خيلي دوست داشتني است چون نه سختي اول هفته را دارد و نه حسرت تمام شدن تعطيلي آخر هفته.
چهارشنبه می‌تواند روز مناسبی برای رفتن به مهماني و ديدن فيلم و خواندن كتاب مورد علاقه ام باشد. چون چهارشنبه ها مخصوصا بعد از ظهر تا شبش رهاترين آدم دنيا هستم.
پنجشنبه شبيه يك آدم شلخته است چون، پنجشنبه خيلي شلوغ و پركار است اما خيلي بي برنامه تر از شنبه . برنامه ريزي براي تمام كارهاي هفته بعد و انجام همه امور باقيمانده از هفته قبل. پنجشنبه ها روز برنامه ريزي كردن ديگران براي تو هم هست، فلان مهماني يا جشن، كارهاي بانكي و دندانپزشكي و آزمايشگاه و گاهي هم مهمانداري و تميزي و نظافت و گردش بچه ها و …
بهترين پنجشنبه هاي من مربوط به دوران كودكي و نوجواني است كه پدرم زودتر به خانه مي آمد و نهار خانوادگي، كنار هم خيلي مي چسبيد. مخصوصا پنجشنبه اي كه ناهار آش رشته يا آبگوشت داشتيم.
جمعه اي كه برنامه كوه و گردش از صبح تا بعدازظهرش بتواند خواب آلودگي و كسالت روزهاي جمعه را بپراند، خيلي هيجان انگيز است. اما هيجاني تر ميشود اگر شنبه اش هم تعطيل باشد.
من متولد روز يكشنبه هستم و برايم اين روز هفته با هيچ روز ديگر متفاوت نيست.
-مريم كشاورزيان

20 پاسخ

  1. آقای یکشنبه جدیداً برایم خیلی خوشایند است شاید به خاطر اینکه در آن روز می توانم در کلاس های قرآن شرکت کنم و کتاب مقدس خدا را بیاموزم به هر حال هرچه که هست در این روز حس روحانیت تمام وجودم را در بر می گیرد ! حس بلند پروازی ! و البته حس عارفانه و خالصانه به معبودم !
    چه زیباست که خالصانه و از صمیم قلب به یاد الله ات بیفتی !
    آه که بیشتر از آن صدای خواندن قرآن می چسبد با صوت و لحنی زیبا و خوش آهنگ ! و حتی باید بگویم چقدر فضا شاعرانه تر می شود اگر در زیر یک درخت بید مجنون نشسته باشی و با هر بار خواندن کلمات الله ات شاهد رقصیدن برگ های زیبا و گیسوان چتر مانند بید باشی ..
    یا شاید هم زیبا تر از آن این باشد که در معنای کلمات الهی غرق شوی و ندانی که حال چه موقع از روز است !
    یا دلنشین تر از آن می توانم بگویم که در هوای فوق العاده گرم تابستانی بعد از خواندن یک آیه ی طولانی با خوردن جرعه ای از شربت آلبالوی مادر گلویی تازه کنی …. هرچه که هست کلمات من نمی تواند آن را توصیف کند .. وصف این حس روحانی ، پاک و مقدس سخت است و من نمی توانم برایت بگویم که چگونه تو را وارد خلسه می کند …….
    بیا به سه شنبه ها فکر کنیم …. سه شنبه ها مثل خوردن یک تکه از کیک شکلاتی است همان قدر خوشمزه برای علایق من و همان قدر بد مزه برای علایق تو … آری سه شنبه ها گاهی زیبا ست برای من و گاهی هم زشت است برای تو … نمی دانم چرا این تصور را از سه شنبه دارم ولی هرچه که هست برای من سه شنبه یک روز خنثی است روزی که در وسط هفته جای گرفته و نمی داند به ابتدای آن مربوط است یا انتهای آن ، گمان می کنم سه شنبه مثل یک جزیره ی مبهم و گمنام است و شاید هم روزی بتوانم مثل کریستف کلمب آن را کشف کنم !
    سه شنبه روزی است که نه شیرین است ، نه شور و نه تلخ …… شاید همان ترش باشد مگر نه ؟؟ همانقدر ترش که دل را می زند و بعد کم کم در دلت جا باز می کند .

  2. من جمعه به دنیا آمدم. همیشه حرف‌هایی مبنی بر خوش یمن بودن کسانی که در روز جمعه از دنیا می‌روند شنیده‌ام و هنوز هم می‌شنوم” ولی هیچ چیز درباره‌ی خوش یمن بودن این روز برای متولدینش نشده‌ام” شروع من در جمعه بوده” یک روز قبل از شنبه و این یعنی من نباید در زندگیم منتظر شنبه‌هایی که هیچ وقت نمی‌رسند بمانم.

  3. من و‌سه شنبه نقاط مشترک زیادی داریم
    او‌روز وسط هفته است و من فرزند سوم و وسطی خانواده
    همیشه در بحث ها بی طرفم
    احساساتم همیشه یک حالت خنثی دارد
    و‌همه زندگی ام
    در همین وسط بودن ها خلاصه شده
    معلق بین راهای مختلفم از آن راه ها که نه سیخ بسوزد نه کباب

    دغدغه همیشگی ام این است، که ادم هایی را که میانشان قرار دارم را پیش هم نگه دارم ؛درست مثل سه شنبه که اگر نبود شاید هفته ام دو قاره ی متفاوت می داشت
    آری من و سه شنبه اینگونه ایم
    ما مرز هاییم برای تعادل، برا دوام، برای داشتن جهانی پیوسته؛ و اصلی ترین مهره های زنجیره آفرینش هستی
    ……..
    من و او انقدر شبیهیم که نمیشود گفت من سه شنبه ام یا سه شنبه منم

  4. شنبه آبي است و وسيع و پهناور به اندازه تمام برنامه هاي انجام نشده همه آدمهاي زمين. شنبه بوي كاغذهاي نو دفتر مشق مدرسه را مي دهد كه آماده است براي نوشتن. بهترين برنامه براي شنبه خوب، برنامه اي است كه پر از لحظات شادي بخش باشد تا براي كل هفته حكم نوشابه انرژي زا را داشته باشد. به نظرم تمام برنامه هاي خريد را بايد روز شنبه انجام داد چون هم خلوت تر است و هم، همه اجناس شنبه تازه تراست.
    يكشنبه ها براي من، يادآور روزهاي يكشنبه نه سال پيش است كه از دانشگاه شاهرود در دوران كارشناسي ارشد به خانه باز مي گشتم و خيلي هم دوستش داشتم. آنروزها تصور ميكردم زمان مثل قير سخت حركت ميكند و سختيها دير تمام ميشود اما حالا پس از مرور دفتر خاطرات آنروزها ، ميبينم همه سختيها و تلخيها هم خواهد گذشت.
    دوشنبه شبيه خواهر بزرگم است. صبور و ساكت و با گذشت و پر توان.
    كسي را ميشناسم كه روزهاي دوشنبه را براي رفتن و سر زدن به قبور و اموات، بد شگون ميدانست و اگر اتفاقا كسي سر درد ميشد و يا عصباني و بد خلق، در نامه اعمالش ميگشت تا روز دوشنبه اي را كه از قبري و امامزاده و مدفني گذشته است، پيدا كند. بعد هم با ورد و دعا، همه كائنات را فرا ميخواند تا اين آشوب به پا شده در روح را سامان بدهد.شايد الان كسي هم باشد تا با خواندن عقايدي كه در مورد دوشنبه گفتم به علت ناراحتي و عصبانيت بي جهتش پي ببرد.
    سه شنبه ها برنامه هفتگي مدرسه و محل كار به طرز عجيببي راحت تر بود شايد به خاطراين است كه سه شنبه ها خيلي دوست داشتني است چون نه سختي اول هفته را دارد و نه حسرت تمام شدن تعطيلي آخر هفته.
    چهارشنبه می‌تواند روز مناسبی برای رفتن به مهماني و ديدن فيلم و خواندن كتاب مورد علاقه ام باشد. چون چهارشنبه ها مخصوصا بعد از ظهر تا شبش رهاترين آدم دنيا هستم.
    پنجشنبه شبيه يك آدم شلخته است چون، پنجشنبه خيلي شلوغ و پركار است اما خيلي بي برنامه تر از شنبه . برنامه ريزي براي تمام كارهاي هفته بعد و انجام همه امور باقيمانده از هفته قبل. پنجشنبه ها روز برنامه ريزي كردن ديگران براي تو هم هست، فلان مهماني يا جشن، كارهاي بانكي و دندانپزشكي و آزمايشگاه و گاهي هم مهمانداري و تميزي و نظافت و گردش بچه ها و …
    بهترين پنجشنبه هاي من مربوط به دوران كودكي و نوجواني است كه پدرم زودتر به خانه مي آمد و نهار خانوادگي، كنار هم خيلي مي چسبيد. مخصوصا پنجشنبه اي كه ناهار آش رشته يا آبگوشت داشتيم.
    جمعه اي كه برنامه كوه و گردش از صبح تا بعدازظهرش بتواند خواب آلودگي و كسالت روزهاي جمعه را بپراند، خيلي هيجان انگيز است. اما هيجاني تر ميشود اگر شنبه اش هم تعطيل باشد.
    من متولد روز يكشنبه هستم و برايم اين روز هفته با هيچ روز ديگر متفاوت نيست.
    تمرين خوبي بودبخاطرش 483 كلمه نوشتم.

  5. چهارشنبه ها همیشه برای من روز های خوش شانسی ام را به ارمغان آورده اند چون هر وقت چهارشنبه میشد همیشه یک اتفاق خوب برایم رخ میداد و من تمام هفته را به انتظار چهارشنبه ها بودم هنوز هم هیچ تغییری نکرده است و این روز برایم حکم روز خوب هفته را دارد روز های شیرین و آفتابیه بهاری که گل ها زیر نور گرم آفتاب میدرخشند و زیباییشان را به رخ زمین میکشند و من هوای پاک را استشمام می کنم چه روز هایی بهتر از روز های زندگی تمام روز های هفته زیباییه خاص خودشان را دارند و خاطرات به یاد ماندنی شان را

  6. شنبه، یاد آور تصمیمات محکم با “ص” در تلفظ عربی!! که ردخور نداشته!! ، که بعضی هاش اصلا هم عملی نشد. ولی آنهایی که عملی شد معمولا نتیجه خوبی داشت. صبح شنبه، همیشه شلوغترین روز هفته.
    یکشنبه، معمولا پر از برنامه، با طعم گس، نه خیلی شیرین، نه شور یا تلخ! فقط میخواهی از برنامه عقب نیفتی، چون اگه نشه تا هفته دیگه باید صبر کنی.
    دوشنبه، نمیدونم چرا با اینکه درست وسط هفته است، ولی حس خوبی داره. همیشه طعم خوبی داشته
    سه شنبه، روزهای کاری هفته عملا بیشترش رفته، اگه کاری مونده باشه باید امروز و فردا حتما انجام بدی. ولی در کل چشم انداز سه شنبه خوبه
    چهارشنبه معمولا روز پر کاریه ، برای کارهای عقب مونده ، ولی بامید استراحت فردا و پس فردا، در کل مزه بدی نداره.
    پنج شنبه، کارهای شخصی، کارهای عقب مونده خونه، وقت آزاد، ….
    جمعه روز یکه خدا هم بعد آفرینش جهان در شش روز استراحت کرد!!😉
    اما بعد از غروبش ، یه حس مبهم داره. هم خوب هم گنگ.

  7. از روزهای هفته فقط بوی سه شنبه است که مرا مست خودش میکند عاشق سه شنبه ها هستم چون بوی موری را میدهد بوی مردی از جنس نور که وقتی کتابش رو خوندم به سه شنبه هایم معنا بخشید یقین دارم شما هم عاشق این کتاب میشید سه شنبه ها با موری نوشته میچ آلبوم ، بخاطر همین روزهای سه شنبه رو اختصاص دادم به خودم و هنرمند درونم به یاد موری عطری از عشق رو با خلاقیت و شادی مون در دنیا پخش میکنیم سه شنبه ها من با خردمند درونم نیلی میریم بیرون با هم گپ میزنیم و خوش میگذرونیم روزهای سه شنبه میریم کافه و از رویاهامون مینویسیم و اکر دو زاری هم تو جیبمون باشه بستنی و پشمک میخوریم به موسیقی های کودکانه گوش میدیم.

  8. شنبه و سه شنبه نسبت به چند شنبه های دیگر می گویند متفاوت اند. اما من تفاوتی در آنها احساس نکردم . هر روزش که حالم خوب بود آن روز ،روز مبارکی بود. ولی مادربزرگم و قدیمی ها عجیب نسبت به شنبه و سه شنبه و گاهی چهارشنبه حساسیت دارند. تا جایی که روی من هم تاثیر گذاشته. مثلا میگوند شنبه و چهارشنبه شب خونه کسی نباید رفت یا سه شنبه ها لباس نو نپوشید . یکی از این سه شنبه ها من لباسی نو پوشیدیم و رفتم سرکار آن روز یک اتفاق جنجالی افتاد که نباید می افتاد که باعث شد به باورهای مادربزرگم ایمان بیاروم و بعد از آن آن لباس را نپوشیدم. شاید خنده دار به نظر برسد ولی بس که کلافه و عصبی شده بودم.‌
    شنبه های مدرسه واقعا دردناک بود خصوصا وقتی اولین درس ریاضی بود یا با معلمی بداخلاق داشتیم .
    خدایش بیامرزد معلم دوران ابتدایی مان صبح سرد زمستان برایش فرقی نمی کرد چند شنبه اس قبل از بسم الله گفتن با چوب خیس انار ما را به باد کتک می گرفت . دوست داشت جمعه ها هم برویم مدرسه

  9. شنبه بی حال گوشه ای نشسته حالش تعریفی ندارد با اینهمه کار عقب افتاده که بر سرش ریخته اند مثل الاغی که بار اضافه دارد هن هن می‌کند و از بی حوصلگی حال انجام هیچ کدامش را ندارد.
    دلش کمی استراحت می‌خواهد ودرک
    این انصاف هست همه چیز از شنبه برنامه ریزی. رژیم. درس خواندن. وکار کردن کمی به شنبه رحم کنید خیلی زبان بسته است. ومعمولا افسرده رنگش به زردی می‌زند وبوی محتضر می‌دهد دیگر دارد جانش زیر بار اینهمه کار عقب افتاده که قرار بود از شنبه شروع شود در می‌رود

  10. پنج شنبه هامثل یک پرنده که از قفس آزاد شده پرواز میکنم،گوشه از شهر را انتخاب میکنم رو یک شاخه مینشینم ،به دور از هرگونه هیاهو فقط به اسمان نگاه میکنم،تمام وجودم را به طبیعت میسپارم،نیسمی که می وزد بال هایم را نوازش میکند؛ حس میکنم طبیعت من را در آغوش خود گرفته.پنج شنبه ها ستاره ها درخشش خاصی دارند انگار جشنی در آسمان پا برجاست!؛آیا این جشن برای من است؟!

  11. زيباترين روز هفته، “سه‌شنبه” ست.
    اره؛ همين سه‌شنبه كه هيچ‌وقت، هيچ‌كس جدي‌اش نمي‌گيرد!
    سه‌شنبه‌ها انگاري قرن‌هاست كه از اول هفته گذشته و از طرفي زمزمه‌ي آخر هفته را نيز در گوشم مي‌شنوم…
    سه‌شنبه تنها روزي ست كه بي‌بهانه و بي‌اخم از خواب بيدار مي‌شوم.
    “سه‌شنبه” يك روز، قبل از مُردن هفته ست…
    اي كاش كه يك روز قبل از مُردن من هم اينچنين زيبا باشد…

  12. من زاده روز جمعه ام و جمعه را هم دوست دارم، البته تا پیش از عصرش را. اما چهارشنبه به نظرم شیرین و پنج شنبه عسل یا از آن هم بهتر است.
    در حقیقت چهارشنبه را دوست دارم چون نوید پنج شنبه را می دهد. همیشه دلم می خواهد پنج شنبه زود تمام نشود و ادامه دار باشد.
    اما از شنبه بیزارم فقط تا پیش از بیدار شدن از خواب و شروع روز شنبه. پس از آن شنبه برایم دوست داشتنی و حس تازگی و نو شدن با خود همراه دارد.

  13. چه تمرین خوبی. ممنون استاد که با روش‌های مختلف ما رو به نوشتن دعوت می‌کنید.

  14. شنبه ها، در تمام دوران تحصیلم در مدرسه خاطره ساز بوده اند.شنبه هایی که باید به زور از خواب بیدار می شدم.شنبه هایی که با رفتن پدر از اینکه تا چند روز دیگر برنمی گردد غمگین می شدم.شنبه هایی که امتحان داشتیم و من هیچوقت برایشان نمیخواندم و چند اپسیلون استرس داشتم.شنبه هایی که سر صبحگاه نگاهمان میداشتند به خاطر ندادن شهریه(آخرش هم با گرو گذاشتن شناسنامه فارغ التحصیل شدم و شناسنامه همانجا ماند).شنبه هایی که باید میرفتم نان بگیرم صبح علی الطلوع.شنبه هایی که در دبستان ورزش صبحگاهی داشتیم.شنبه ها شگفت انگیزند و پرخاطره.

  15. من پنجشنبه‌ها را خیلی دوست دارم. وقت‌هایی که می‌رفتم دانشگاه یا مدرسه، دایی احمدم (که عاشق بازنشستگی بود و زندگی کردن در روستا) یادم داده بود که به چهارشنبه‌ها بگویم، چهارشنبه خوشگله (چون پنجشنبه جمعه وارد تعطیلات می‌شدیم)، به غلط و شبیه اکثریت یاد گرفته بودم به شنبه‌ها بگویم خر؛ و همینطوری الکی الکی به کامِ خودم تلخش کنم. اما از دوستی یاد گرفتم که شنبه‌ها مثل یک نوروز کوچک می‌مانند و احساسم بهش تغییر کرد. دو ماهی می‌شود که سعی می‌کنم رابطه‌ام را با جمعه‌ها بهتر کنم. جمعه‌ها نگاهی به هفته‌ای که گذشت می‌اندازم و برای هفتۀ بعدی برنامه‌ریزی می‌کنم. من پنجشنبه‌ها را خیلی دوست دارم، بیشتر از بقیه ایام هفته. اینکه زنی اعتقاد دارد دوشنبه که می‌شود، کمر هفته می‌شکند چیز عجیب‌غریبی است؟ سه‌شنبه‌های ده سال پیش، با برادرم دعوا می‌کردم.

  16. شنبه بی رنگ است. مزه اش هم مثل آب. بویش هم مثل هوا. اول هفته همینطور است. باید خودم با ادویه عمل بهش مزه و بو بدم.
    یکشنبه رنگی ندارد. اما بوی ترس میدهد. از کلاس 7 تا الان که 9 هستم یکشنبه ها درس هایی سخت و ترسناک داشتیم. قبلا فکر میکردم که داستان صحنه ی نبردی بزرگ است. الان میدانم که داستان راه رفتن در پارک و گپ با دوستان است.

    دوشنبه برای من یعنی نوشتن و ورزش. به نظرم پدرم دوشنبه است. همیشه در سعی برای شاد بودن. همیشه درحال پاک کرد ناراختی ها.

    اگر بخواهم که سه شنبه ی 10 سال پیش را به یاد بیاورم باید کلی با ناخوداگاه چانه بزنم تا خاظرات آن موقع را برایم فاش کند. آن موقع 4 سالم بود. سه شنبه روزی خنثی است. بی رنگ و بی بو و بی مزه. چرا که زبان داریم. اجتماعی داریم. و آمادگی دفاعی داریم.

    خدا چهارشنبه را ساخته تا من خودم را با کتاب خفه کنم. روز بعدش پنجشنبه است و درس های سبکی داریم. دینی و زیست و هنر. پس چهارشنبه با خیال راحت میتوانم کتاب بخوانم.

    بدترین پنجشنبه ی عمرم روزی بود که به عروسی رفتیم. اره خب عروسی برای سرور و شاواش جمع کردنه. ولی خب الان که دیگر بزرگ شدم نمیتوانم برای شواش شیرجه بزنم. سفقط باید روی صندلی بشنینم و ((هه لپه ر که)) (رقص کردی) دیگران را نگاه کنم. دلم میخواهد هه لپه ر که کنم. ولی روم نمیشه. اصلا هم نمیشه خوابید. نمیشه. کتاب خوند. هیچ کاری ممکن نیست. فقط نشستن.
    ولی در کل پنجشنبه بهترین روز است. چرا که ((شه و سو جمعه س)) یعنی فردا جمعه س. با همین جمله میتوانم کل روز را به علایقم بپردازم.

    تنها راهی میتواند جمعه را هیجان انگیز کند و آن را از کسلی در آورد این است که فردا مدرسه تعطیل شود.

  17. سلام وقتتون بخیر،مطلب بسیار جاب و خوندنی هست هر چند هنوز انجامش ندادم اما مطمئنا سرگرم کننده خواهد بود،
    من از چهارشنبه ها خاطرات خوبی دارم،شاید بد اموزی باشد اما ان وقت که مدارس باز بود چهارشنبه ها من و دوستانم قوانین ندرسه را رعایت نمی کردیم،قسمتی از حیاط پاتوقمان بود و شعر و اهنگ می خواندیم،چرت و پرت می گفتیم و یا حرف های خنده دارو مسخره می زدیم،جوری رفتار می کردیم ه انگار اخرین روز زندگی مان هست و به شدت باهم خوش می گذروندیم و خوشحال بودیم ،خاطرات چاهارشنبه ها همیشه برایم فراموش نشدنی و لذتبخش هستند و خواهند بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *