در این بخش برگزیدهای از شعرهایی که بهتازگی خواندهام همرسانی میکنم.
از دفتر شعر «تا جایی زخمیام که نمیرم»
گزیدهی نوشتههای تومریس اویار (۲۰۰۳-۱۹۴۱)
ترجمه: صنم نافع
نشر ایهام
۱
میگویم
تاریخ به دنیا آمدن شخص زیاد مهم نیست
تاریخی که چشم به جهان میگشاید مهم است
۲
من که نگفتم میخواهم چیزهای زیبا بشنوم
میخواهم صدایت را بشنوم
فقط همین
۳
تا جایی زخمیام
که نمیرم
۴
باور نمیکنم در کشوری که زندگی میکنم
بتوان مطالب امیدوارکننده نوشت
۵
خواهر من
فقر را نمیتوان شرح داد
تنها میتوان زندگیاش کرد
۶
حرف زدن با تو
دیگر شبیه راه رفتن روی طناب است
آنقدر سرسخت شدهای
که حتی
در ریملی که با اشکها سرازیر میشود هم
دنبال سرنخهایی برای اتهامزدنی
۷
در دلم کبوتری سربُریده
بال و پر میزند
۸
میتوانی به تنهاییام بپیوندی
فقط نباید هیچ سؤالی بپرسی
۹
گاهی سکوت
بهترین راه برای نشان دادن رنجیدنت است.
۱۰
نمیدانم حق دارم این را بخواهم یا نه؟
اما دوست دارم
چیزهایی را بشنوم که عمیقاً به آنها علاقهمندی
و از گفتن آن به دیگران اجتناب میکنی
برایم تعریف کن
۱۱
دوست داشته نشدن را راحت میتوانی بپذیری
دوست داشته شدن برایت سخت است
اما خودت هم این را نمیفهمی
۱۲
اگر نویسنده هستید
میدانید که برای یک عمر
یک بار زندگی کردن کم است
۱۳
تمام روز
مراقب بودیم که یک بار دیگر
با هم روبهرو نشویم
۱۳
چه کنم؟
خیلی از فقر میترسم
شاید برای اینکه همیشه در مرزش زندگی کردیم
۱۴
انسان در هر سنی که عاشق شود
حس دبیرستانیها را دارد
۱۵
چیزی بگو
تا حرفها از کلمه فراتر رود و به حقیقت بپیوندد
چیزی بگو
مثلاً بگو: کنارت هستم…
8 پاسخ
سپاس استاد
چه شعرهای ساده و صمیمانه ای
یاد زندگی فراموش شده ام افتادم
سلام بر شما
خیلی ممنون به خاطر شعرهای زیبایی که به اشتراک میگذارید🙏
هربار این شعرها رو میخونم، شگفت زده میشم از اینکه آدمها چقدر میتونن حرفای مشترک داشته باشن، هر جای دنیا که باشند، و شعر زبان مشترک همه مردم دنیاست.
مثلاً با این قطعه آخری، همیشه یاد این قطعه شعر از خانم لیلا کردبچه میفتم:
از من
درمقابل زندگی دفاع کن
وقتی بیرحمانه سخت میشود
و لازم است کسی حالم را بپرسد،
حرفم را بفهمد،
و بگوید: «من کنارت هستم،
دقیقاً همین من که کنارت نیستم،
کنارت هستم.»
درود خانم ایمانی نازنین
خوشحالم که این شعرها رو دوست دارید.
خانم کردبچه شاعر بسیار خوبی هستن. مرسی از شما با خاطر نقل این شعر خوب.
همیشه مینویسم چون دفترم تنها گوشیست که بی قضاوت مرا میشنود.
سلام. عالی مثل همیشه استاد🌹
در دلم کبوتری سربریده بالوپر میزند.
چقدر تصویر زنده در این جمله میبینم و این بیقراری رو حس میکنم. میتونه حال یک انسان عاشق باشه و یا توصیف حال کسی باشه که به هزاران دلیل به انتهای راه رسیده و تلاش می کنه بین این دست وپا زدنها زنده بمونه. عاشق این کبوتر سربریدهی بیقرار شدم. خیلی زیباست. خیلی.
عرض سلام و ادب
اشعار فوقالعاده بود. گویی از دریچهی چشمانم مستقیم رفت توی قلبم.
و زبان سادهای که داشت این مسیرو کوتاهتر میکرد.
استاد یه فکری همیشه من رو از آثار ترجمه شده دور میکنه که نمیدونم چطور باهاش مقابله کنم.
اینکه تصور میکنم ترجمهها من رو به ذهن و احساس نویسنده متصل نمیکنند.
چون به نظرم رابط این اتصال کلمات و واژهها هستند و در پس هر واژه مفهوم و معنایی هست که اون رو از مترادفاتش مستثنی میکنه.
و در آثار ترجمه شده من نمیتونم بفهمم واژههایی که نویسنده بکار برده دقیقن چی هستند؟
و حتا نحوهی چینش اونها هم در فهم نوع زبان نویسنده تأثیر بسیاری داره.
و تصور نهاییم اینه که در ترجمهها من بیشتر به ذهن مترجم متصل میشم تا نویسنده.
خوشحال میشم نظرتونو بدونم.