با غلبه بر این وسوسه سادگی و خوشخوان بودن نوشتۀ خودتان را تضمین میکنید.
از فاصلۀ نهاد و گزارۀ جمله بکاهید؛ نگذارید بین این دو چند کیلومتر فاصله بیفتد.
با نقطه بیشتر دوست شوید.
اغلب اوقات یک جملۀ بلند را میتوان به دو یا سه جملۀ کوتاه تقسیم کرد.
البته که هدف این یادداشت منع همیشگی نوشتن جملات بلند نیست.
اما شما حتماً برای مدتی سرسختانه در برابر وسوسۀ تپاندن همه چیز در یک جمله مقاومت کنید.
ضرر نمیکنید.
6 پاسخ
دوست دارم دست خورشیدقلم وتودست دفترم بذارم تاباهم انس بگیرند.
دلم میخواد اینقدرقلمم بزرگ شه که قَدّمْ بهش نرسه برم بالابلندی وفقط من بگم واون عینهوغول چراغ جادوی علاءالدین بگه
( درخدمتم سرورم)
اونوقت من بشینم وهی کلمات وبهم ببافم و بلند بلندبخونم و قلم غولم بنویسه.
-ازچی؟
-ازهمه چی…
بگم غولی جون، کوچیک که بودم دلم میخواست فردی مهمی شم.
خیلی رویاپردازی می کردم.الان اونارودارم ولی دیگه خودمم همونقدربزرگ شدم دیگه مثل بچگیهام دنیایی شکلاتیم اونقدرا برام بزرگ نیست که دستم بهش نرسه.
یادمه کوچیک که بودم ابنبات چوبی داشتن ارزوم بودکه توبغلم هرروزی داشته باشمش، خب الان دستم به هزارنوع شکلات میرسه ولی دیگه میل انچنانی بهشون ندارم.
غول حونی الان میدونی دلم هوس چی کرده؟
یجابشینم ویه دل سیربنویسم بدون دغدغه ی کارای روزمره ام.
دلم میخوادفقط وفقط بنویسم بدون توجه به هیچی عینهویه دستگاه بافتنی خودکارکه تندوتندمی بافه فقط وفقط بنویسم ویکی ایناروجمع کنه ودسته بندی کنه بچینه بانظم وچاپ کنه،چی می شدمن دغدغه ی چیدمان وچاپ واینارونداشته باشم.
میخوام غول جون تواینکاراروبرام بکنی،من میگم توبنویس، کارمن فقط گفتنه، مثلا ازعروسکای بچگیم که چقدر دوستشون داشتم چون خودم ازمامانم یادگرفتم چطور درستشون کنم.
میخوام ازگِل بازیاکوچکیم بگم که چه لذتی بردم ازشون.
ازاون چوبایی که باشیطنت توکندوزنبورامی کردیم واونامیریختن سرمون وکلی نیش نوش جان می کردیم وشب عینهویه بادکنک سرمون رومتکا میومدپف پف…
ازخونه های شنی که باجمع کردن شنها روی پامون درست می کردیم وآروم پامونوازتو شنامیکشیدیم بیرون ویه سوراخ مونده وسطش
می شدخونه ی آرزوهامون،دورشوبا چوبای کوچک وریز نرده می کشیدیم ویه تیکه آجرهم می شدماشینمون وبراش جادهای قشنگ درست می کردیم پرازشاخه های سبزی که درختای قدجاده بودن.اخ چقدربردن این ماشیناروی شنها وویراژرفتنشون حال میداد، پارکینگهامونم روتپه خاکی بودن اون موقع ماهرکدوم چندتاازاین ماشینابراخودمون می چیدیم توپارکینگ های شنی مون.
یه عروسک پسرویه عروسک دخترکه ازدواج می کردن و زود براشون یه عروسک نوزاد قنداغ کرده درست می کردیم می پیچیدیم تورختخواب که بچه دارشدن.
غول جون الانم مابچه دارشدیم وبچه هامونم بچه دارشدن این آرزومونم برآرده شدحتی خونه دارو ماشین دارم شدیم تمام…
ولی یه حس بهم میگه هیچ کاری نکردی!!میدونم حسم راست میگه اخه اینکاراروکه همه میتونن بکنن یه کاری بایدبکنم که خیلیانمیتونن.
مثل همین نوشتن…
اینقدر کلمات توکله ام جمع شدن که امشب خواب وازسرم بردن،باید بنویسم تاکله ام جابراخواب بازکنه.
بایدبنویسم تاضربان قلبم بره بالاتا فرکانسم فول شه سربکشه به
هواتاآرزوی قشنگم برآورده شه.
من به یه هجی مجی نیازدارم تادستموبگیره و تکونم بده مثل نمکدونی که باهاش نمک به غذامیپاشی، تاتمام نمک کلماتم ازش بباره، دسته دسته مثل صددانه یاقوت .
غول جون من میگم توبنویس.
میخوام کوچیک شم مثل خاله ریزه وکلمات معجزه ی زندگیم شن.
فرداپس فرداکه نبودم جای پای
(من وتو)توجهان بمونه وخدابهم افتخارکنه که اومدم کاری برای گسترش جهانش انجام دادم ورفتم،کاشکی برام بلند دست بزنه تا اونایی که یه عمرندیدنم صدای تشویقاموبشنون.
غول جون من میگم تاتوبرقصی برصفحه واثرپاهات بمونه به یادگار…
خدایاغولای قلم وازدل جنگلا بفرست برای خلق آتاردلبندای نسلهای بعدما….
زیبا مینویسید. درود بر شما.
غلبه بر نوعی کمالگرایی برای من
بینهایت سپاس با یک سبد گل یاس
این معظل همیشگی منه
چهارپنج خط می نویسم با یک فعل
کلا کمبود فعل دارم در روده درازی هایی که می کنم
باشد که رستگار شوم
فکر می کنم من حتما باید این توصیه رو توی نوشته هام جدی بگیرم. چون مبتلا به این دردم. مخصوصا که وسط جمله، داخل پرانتز کلی وضعیتی که اتفاق در اون در حال جریانه رو با کلی شرح و بی توضیح میدم. جمله های کوتاه واقعا جذاب هستن و گویا و صد البته که باعث خوشخوان شدن نوشته می شوند
چرا باید بگیم: حریفا گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگاندود پنهان است؟ وقتی میشه گفت: زمستان است!