از کتاب به کتاب

از کتاب به کتاب

سجاد عزیز

به گمانم اصیل‌ترین شیوۀ نوشتن، نامه‌نگاری است.

طرف نقل، اگر درست و به جا انتخاب شود، کیفیت فکر و نوشته، چه بسا بیش از چیزی باشد که نویسنده در خودش می‌دیده.

خواستم برای تو از روزهای تعطیل بنویسم، اما واژه‌ای که در ذهن من با روزهای تعطیل پیوند خورده، موضوع اصلی این نامه شد: ملال.

یکی از شاخص‌های خوب زیستن را در این می‌دانم که تفاوتی میان روزهای تعطیل و غیرتعطیلم وجود نداشته باشد.

و هر چه تفاوت این دو در زندگی ما بیشتر باشد، ملال ما عمیق‌تر است:

روزهای غیرتعطیل انتظار روزهای تعطیل را می‌کشیم، و روزهای تعطیل انتظار روزهای غیرتعطیل را.

باری، کمی هم دربارۀ کتاب و ملال برایت بگویم.

من از ملال به کتاب پناه می‌برم. اما گاهی همین کتاب‌ها ملال بزرگ‌تری را می‌سازند.

اما برای گریز از ملال کتاب‌ها سراغ گوشی و تلویزیون و وراجی نمی‌روم.

همیشه کتابی هست که از ملال آنچه می‌خوانیم بکاهد.

و اتفاقا گاهی لذتبخش‌ترین لحظات مطالعه، زمانی است که با کتابی، خستگی ذهنی کتاب دیگری را در می‌کنیم.

از تو خبری ندارم. راستش گری وی بدک هم نگفته: «کسی که محتوا تولید نمی‌کند، وجود خارجی ندارد.» دنیای مجازی چنان حقیقی شده که پنداری کسی که آنلاین نیست و چیزی منتشر نمی‌کند، اصلاً نیست.

کاش بیشتر حرف بزنی و بنویسی.

قربانت

 

 پیشنهاد:

نقشه راه نویسندگی

دوره‌های حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا

شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

14 پاسخ

  1. سلام و ادب
    “گاهی لذتبخش‌ترین لحظات مطالعه، زمانی است که با کتابی، خستگی ذهنی کتاب دیگری را در می‌کنیم”
    این جمله ی قشنگ رو دوست داری هی تکرار کنی.

    اگه بجای “گاهی” همیشه بود جالب میشد، اونوقت پشت بند هم کتاب می خوندیم تا هم لذت بخش ترین لحظه رو بچشیم و هم رفع خستگی کنیم.

  2. این اتفاق زیاد برای من افتاده که در حالت ملال و دلزدگی با خواندن یک کتاب کاملا دگرکون و حالی به حالی شدم. برخی اوقات که خلقم پائینه به خودم می گم حالا خواندن یک کتاب می خواد چیکار کنه، ولی وقتی خوندم دیدم که خیلی کارا می تونه بکنه.

  3. مطالب وبلاگتون رو خوندم و واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم از قدرت قلمتون همین طوری ادامه بدین

  4. سلامی تازه تر جناب شاهین ادیب. موضوع جالبی را مطرح فرمودید” ملال”. ناخودآگاه ذهنم، سمت دوران نوجوانی کشیده شد و نامه نگاری های آن دوران در ذهنم تداعی شد که در هر نامه ای که برای دوستان در شهر های دیگر می نوشتیم، جمله ی ” ملالی نیست جز دوری شما” در دو سه سطر اول نامه خودنمایی می کرد. در این عصر گاهی با دیدن یک کتاب باید این جمله را گفت؛ با آمدن تکنولوژی این تیغ دو لبه، مطالعه و انس با کتاب در جامعه کم شده است و متاسفانه سرانه مطالعه در کشور ما بسیار پایین است و این مسئله تا حدودی نگران کننده است و کاش بتوانیم به نحو احسن فرهنگ مطالعه را در خانواده و جامعه نهادینه کنیم.
    و اما این مطلب شما برای من واقعا جالب بود و بارها این لحظات لذت بخش را تجربه کردم.
    “همیشه کتابی هست که از ملال آنچه می‌خوانیم بکاهد.
    و اتفاقا گاهی لذتبخش‌ترین لحظات مطالعه، زمانی است که با کتابی، خستگی ذهنی کتاب دیگری را در می‌کنیم.”

    درودتان باد چون همیشه عالی.

    1. سلام فرحناز خانم نازنین
      زنده باد
      چه زیبا به واژۀ ملال اشاره کردید.
      لذت بردم.
      شاد باشید.

  5. سلام
    این پست رو زمانی خوندم که پر از ملال بودم.
    ملال و اندوهی که از خواندن یک کتاب به جانم افتاده بود.
    همیشه برای رهایی از ملالی اینچنین از کتاب حرف می‌زنم. عادتی که از کودکی دارم.
    اما این روزها از کتاب می‌نویسم. که هر دوی این‌ها شبیهند به هم.
    دیشب اما وقتی کتابی دیگر را می‌خواندم ناخودآگاه این نوشته تو به ذهنم آمد.
    بله من از کتاب به کتاب رفته بودم.
    تندتر و بیشتر از همیشه می‌خواندم.
    هرچند ملالی شیرین است.
    حالا راه سومی دارم برای پناه گرفتن.

    1. اوه سید تو اینجایی؟
      چه سعادتی
      مرسی که نوشتی رفیق.
      دلم برای کامنت‌های تو تنگ شده بود. میخواستم بهت بگم.

  6. سلام. برای من هم روزهای تعطیل خسته کننده و ملال آور است. نه اینکه این روز به کارم نیاید. نه! اتفاقا گاهی خیلی هم نیاز دارم تا به کارهای عقب افتاده ام برسم، کتابی بخوانم و قدری بنویسم. فقط دوست دارم تعطیلی های من آخر هفته نباشند و دوران عید هم کلا سرکار باشم. که خب این خواست من تا حدی بواسطه ی مشغولیتهایی که دارم برآورده شده است. یادم می آید آن زمان که شیراز دانشجو بودم از جمعه ها متنفر بودم و بر عکس دیگران به شنبه ها عشق می ورزیدم چونکه روزهای جمعه خوابگاه مان قبرستان می شد و شنبه ها گوئی از نو زنده. پر از نشاط و تکاپو.
    .
    .
    با تصاویر پستها نمی تونم ارتباط برقرار کنم. برا همین کامنت گذاشتن برام سخت شده. عکس آدمک قبلی خودش کلی حرف برا گفتن داشت حتی می شد روانشناسیش کرد. ولی این رنگها واقعا مرموزن و غیر قابل درک. یه دنیای ناشناخته هستن که صاحبش قصد قایم کردن چیزی رو تو این رنگ و نقشها داره. شاید تصاویر قبلی زیادی شفاف بودن و نیاز به قدری پنهان کاری احساس شده.
    هر چی که هست تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی که آشنا سخن آشنا نگه دارد.

    1. سلام عصمت نازنین
      دلم برای کامنت های شما تنگ شده بود.

      دربارۀ تصاویر پست‌ها:
      معمولاً طراحی یا انتخاب تصاویر از درون من میجوشه و بسته به حس و حال من در دوره‌های مختلف زندگیه.
      البته که تصویرسازی‌های خودم کماکان ادامه خواهد داشت.
      قصد دارم هر هفته یک جستار بلند هم بنویسم که کارتون‌ها رو گذاشتم برای اون پست‌ها.

      1. مطالب سایت و کانال رو مرتب دنبال می کنم فرصت کامنت گذاشتن نبود. امیدوارم حس و حال شاهین کلانتری سال 98 همیشه رنگارنگ باشه 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *