-میخاستم نوشتن این مطلب را از اول روز بیاغازم و تدریجی هوایش کنم، اما پشیمان شدم، تردیدها و تردیدگیهایم چهبهتر که اندکی تهنشین شوند و سپس جاری.
-دیشب قد دو سال خاب دیدم، که حوصلهی نقل هیچیک را ندارم، بیداریام چنان بود که از فریباییِ خابم یکباره کاست.
-امروز در کلاس واژگردان از رابطهی صورت و معنیِ واژهها حرف زدیم و نگاهی انداختیم به فرهنگنامهی طنز و رمز واژگان از عبدالعظیم کریمی. نمونه:
«سادگی: پیچیدهترین فرآیند انسانیت برای انسان بودن.»
و سه کلاس خصوصی هم داشتم که همگی بیشتر به ویرایش و پیرایش نوشتههای جدید همسفرانم گذشت.
-امروز این جملهی داریوش کیارش در وصف چنگیز شهوق، مجسمهساز، واداشتم به بارها بازخانی:
«به سرعت متولد شد، به شدت به دیوار خورد و عمیقاً مرد.»
(از کتاب «چهارفصلِ هنرهای تجمسی ایران»، نشر بایگانی)
-امروز در نامه به دوستی نوشتم: «از تو کم شنیدهام، شاید با نامه فرصتی فراهم کنی تا برایت شنوندهی خوبی باشم.»
-از مزیتهای «روزیدن» و انتشارش این است که میتواند اهمیت نوشتن در برخی قالبها را یادآوری کند، مهمتر از همه نامهنگاری برای دوستان.
-امروز قدردانِ نثر کهن فارسیام که خزانهی چنین گنجهاییست:
«الهی، عاجز و سرگردانم، نه آنچه دارم، دانم و نه آنچه دانم، دارم.»
(خواجه عبدالله انصاری)
-و بگذار بگویم که «دیدن» همیشه برایم لذتبخش نبوده و بیش از لذت شاید درد و تمنا زاییده. بین حواس پنجگانه دیدن سرکشتر و ظالمتر است. به بودنش محتاجی و از بودنش مضطرب.
-امروز به این نتیجه رسیدم که مقایسهی خودمان با خودمان، در بازهی زمانی ۱۰ ساله موئرتر است و شاید امیدوارکنندهتر. بیازما: شاید نسخهی یک یا سهسال قبلت ناامیدت کند، اما تفاوت چشمگیرت با آدمِ ده سال پیش به ده سال آینده، احتمالن خوشبینت میکند.
-امروز در کتابفروشی یک خروار کتاب ناب یافتم. خوبیِ گشتن در کهنهفروشیها این است که همیشه اقبال یافتن چیزی را داری که در قوطیِ کمتر عطاری یافتنیست. و اما اندوه همیشهحاضری هم میآزاردت: «روزی کسی با ذوقی و شوقی این کتابها را خریده، حالیا چه شده که اینگونه غریب افتادهاند؟ سرنوشت کتابهای من چیست؟»
کتابخانهات که بزرگ شد و روانت با کتابهایت عجین، این پرسشها هم یقهات میکند، گاهی.
-امروز در وبینار نویسندهساز از داستانک حرف زدیم. ماهان ابوترابی مهمان وبینار بود و یکی-دو تا از داستانکهای جالب خودش را هم خاند. (کانال ماهان:@mahanabootorabi).
از امروز نام کتابهایی را که در نویسندهساز بهشان اشاره میکنم، اینجا هم میآورم:
-جستارهایی اندر مصائب نوشتن از فیلیپ کلودل
-گاو حیوان تنهایی است از دیوید البحاری
-ابرتعاملگرها از چارلز دوهیگ
حمله به سفسطه از تی ادوارد آدامیز
راستی، امروز صدمین قسمت نویسندهساز بود.😍
-امروز در «تمرینجا» دربارهی دشواریهای خلق پیرنگِ داستان گفتیم و نتیجه: میارزد ماهها و سالها روی اسکلت داستان وقت بگذاری و بعد نوشتنش را بیاغازی.
-بیت امروز از فردوسیست:
خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری
و چه خوب میشود اگر از فعل ساده و خوشگلِ «نگریستن» هم گهگاه به جای «نگاه کردن» استفاده کنیم و از هجمهی فعل مرکب کمی بکاهیم.