«-از چه بنویسم؟ منتظر یک ایدهٔ خوب هستم!»
گفتن جملهٔ بالا مثل این است که راننده باشی و توی خانه بنشینی و منتظر مسافر گذری باشی.
مسافرکش که باشی معنی «پرسه زدن» را خوب میفهمی، گاهی باید ساعتها پرسه بزنی، به چرخیدن در مسیرهای مختلف ادامه بدهی تا یک مسافر دربستی خوب پیدا کنی.
بعضی روزها کم مسافر است، بعضی روزها پر مسافر، مثل روزهای بارانی. روزهای بارانی برای نویسنده هم پربارتر باشد، لااقل برای شاعرها که چنین به نظر میرسد.
نویسندگی هم مثل رانندگی تاکسی است، باید در مسیرهای مختلف پرسه بزنی تا به ایدهٔ مناسبی برای نوشتن برسی.
پرسه زدن در نوشتن یعنی ساعتها از چیزهای ظاهراً کماهمیت بنویسی و حتی شده به نوشتن پرت و پلا ادامه بدهی؛ و بدانی که فقط بعضی از روزها و لحظهها شانس تور کردن ایدههای مطلوب را خواهی داشت، درست مثل همان مسافر دربستی خوشمسیر.
فقط باید در جریان باشی و قلم را از روی کاغذ برنداری.
5 پاسخ
ممنون شاهین زنگ زدی. حالم بد بود. دوباره شارژ شدم. 🙂
علی جان، پشت تلفن نیز شگفت انگیز بودی!
چقدر زیبا نوشتی شاهین جان . به نظر خودم تا زمانی که انسان از چیزهایی که کم اهمیت ننویسد ، معنای واقعی نوشتن مطالب های مهم را نخواهد دانست .
چه قدر جالب که امروز به همین سوال فکر میکردم و الان این نوشته رو خوندم. راستش خودم فکر میکنم نوشتن صفحات صبحگاهی هم میتواند در این قضیه موثر باشد وقتی همه چیز را بدون نگرانی از این که کسی میخواند در قالب کلمات بیرون بریزی لابلای آن همه کلمه ، آن همه احساس آن همه افکار پریشان و آشفته (شاید) یک یا چند کلمه چشمک بزنند و آدم بتواند با بسط دادنشان به یک نوشته خوب برسد، حتا اگر آن کلمه ها پیدا نشد باز هم خوبی اش این است که افکار مزاحم روی کاغذ آمدند و از حمل کردنشان در طول روز احساس ناخوشایندی نداریم.
جدی تر این روزها به نوشتن صفحات صبحگاهی فکر میکنم، فقط ترس از اینکه نتوانم هر روز اجرا کنم کمی مانع شده است. امیدوارم بتوانم برنامه ام را منظم تر کنم و آن را در دسته اتفاقات خوب روزمره ام بگنجانم.
می توانید در آغاز صفحات صبحگاهی را یک روز در میان بنویسید.