1
بعضی از جملات کوتاه فقط یک جملۀ ساده نیستند که بخوانی و لذت ببری و از روی آنها بگذری.
گاهی یک جملۀ قصار به تو ابزاری کارآمد و نگرشی کامل میدهد.
2
از خودم میپرسم بیشترین چیزهایی که ما به آنها میخندیم چه چیزهایی هستند، با مرور اطرافیانم فهرستی از منابع خندیدن آنها را لیست کردم:
برنامههای تلویزیونی مثل خندوانه و دورهمی
کانالهای تلگرامی مثل توییتر فارسی و گیزمیز و…
عکسها، انیمیشنها و دابسمشهای اینستاگرامی
فیلمهای سینمایی مثل نهنگ عنبر و خوب بد جلف و کمدیهای هالیوودی
و…
3
اولم بحثم را یادتان هست، گفتم بعضی جملهها به آدم ابزاری برای تحلیل دنیا و انسانها میدهند.
تینا فی میگوید:
«برای اینکه درک و هوش انسانها را برآورد کنی، ببین که به چه چیزهایی میخندند.»
حالا لیست چیزهایی که به آنها میخندیم را مرور کنید.
6 پاسخ
به جهانی می خندم که در آن مردم از ته دل می خندند، نه از سرِ ناچاری.
می خندم که خوب باشم، نه تکه پاره های عقده ام بر سر و روی مردمِ شهر بریزم.
می خندم به جهانی که در آن نوشتن گره از پیشانی ام باز می کند.
می خندم به رویش گل، به پرواز گنجشک، به حیاتِ سرخِ ماهی.
می خندم به شیطنت چشمک ستارگان که طنزپردازی های شیرین خدا را در تاریک ترین لحظه ها به من نشان میدهد.
می خندم با کتابهای خوب، نویسنده های خوب، با حال ِِ خوبِ مردمی که خوب بودن را انتخاب کردند.
می خندم به نعمتِ شاگردِ مدرسه ی نویسندگی بودن، به دوستان خوب داشتن.
می خندم که جهان را نه از سرِ خشم بلکه از نهایتِ عشق احساس کنم.
خنده را که دوای دردِ بی درمان است، از گزندِ زهر و تلخ و نیش دور نگه می دارم.
به روی ماهِ خدایِ خوب و قشنگ و مهربانم از روی سپاس و ستایش به خاطرِ این لطفِ بی کرانِ همیشگی می خندم.
مثل همیشه پر از احساسات زیبا.
جانا سخن از زبان ما می گویی. یه خاطره دردناک دارم در این قضیه. سر کارم یهو دیدم یکی از همکارانم بلند زد زیر خنده، چیز غیر عادی نبود چون همیشه اونجا با هم میگیم می خندیم و اونم از کار خسته میشه میره تلگرام می گرده و پست های فانی که می بینه می فرسته تو گروه خودمون (خود من اهل تلگرام گردی هستم و منم به یک سری از مواردی که بالا گفته شده می خندم). اما پستی که باعث اون خنده ی شدید شده بود اشک منو دراورد!
پست با چاقی یکی از بازیگرای کشورمون در رابطه با توییتی که اخیرا کرده بود شوخی شدید الحنی کرده بود. توییتی که احساسی بود و درد دل اون زن از بی وفایی های بعضی مردا. واقعا نمی تونم بفهمم چرا اینقدر نسبت بهم بی رحم شدیم، چطور اینقدر نسبت به احساسات هم بی تفاوت شدیم و حتی یک لحظه به این فکر نمی کنیم که اون آدم درسته بازیگره و معروف اما اون هم احساسات داره و حتما این پست به نحوی به دستش میرسه و نمکی تازست به همه ی زخم هایی که این چندسال با همین شوخی ها بهش زدیم.
اینکه دوستان صمیمی من به اینجور مسائل می خندن منو تنها تر می کنه. به عزاداری یه بازیگر برای حیوون خونگیش میخندن، به هر مزخرفی که بتونه دیگرانو تحقیر کنه و لحظه ای بهشون احساس برتری و “اوکی بودن” بده و عقده ها و حقارت هاشونو بپوشونه می خندن. همین چیزا باعث میشه نتونم بعضی جمع های دوستانه و شوخی هاش رو تحمل کنم.
و خدا می دونه این لودگی خشونت آمیز در شبکه های اجتماعی تا کجا پیش خواهد رفت، امیدوارم روزی شاهد این نباشیم که مردم جک هایی در مورد معلولین و نابینایان و ناشنوایان و معلولین ذهنی با همدیگه رد و بدل کنن.
من به ناآگاهی مردم و البته کمبود خودم در اطلاع رسانی و افزایش آگاهی مردم در فضای مجازی می خندم به توهم های موفقیت یک شبه، به عشق های یک ساله، به دعاهای یک روزه، به مقاله های سه ماهه یا کمتر حتی به خنده های گریه دار میخندم به خندهایی که پشتش هیچ رضایت و اصالتی نیست بعضی وقتها به حرفهای خودم میخندم. همه ی اینا از وقتی هست که نه توی اینستاگرام هستم و نه توی تلویزیون، تلگرام هم فقط برای نوشتن و جستجو کردن مطالب انتخابی خودم نه مثل آدم های خنده داری که امروز توی نمایشگاه از کنار همه ی غرفه ها سریع و با یک نگاه رد می شدند درست مثل بالا و پایین کردن بی هدف صفحات مجازی. به پسر و دختر بچه هایی میخندم که یک روزی قراره شبیه ما بشوند با اینکه اصلا شبیه ما نیستند…
من همیشه سعی میکنم به همه چیز بخندم
حتی غم هام
کلا همیشه و توی هر موقعیتی یه دلیل شادی برای خودم پیدا میکنم
حالا شتید گاهی نتونم ولی تلاشم رو میکنم
بهتر از غصه خوردنه!
خنده عالیه، منم خیلی خیلی خیلی میخندم.