یکی از تمرینهای کلاس نویسندگان خلاق نوشتن جملات یک داستان به کوتاهترین شکل ممکن است. گاهی پس از پس از انجام این تمرین برخی دوستان گلایه میکنند که مجبور شدهاند برخی فعلها را مدام تکرار کنند. پنداری گناه بزرگی مرتکب شدهاند. من البته در پاسخ میگویم که این چالش خوبیست، چون شما را وادار میکند تا دنبال فعلهای تازه بگردید و در نتیجه دایرۀ لغاتتان گسترش مییابد.
اما تکرار افعال لزومن بد نیست. مثلن پاراگراف اول بهترین داستانِ جعفر مدرس صادقی –گاو خونی- را بخوانیم:
«با پدرم و چند تا مردِ جوان که درست یادم نیست چندتا بودند و فقط یکیشان را میشناختم که گلچین – معلمِ کلاسِ چهارمِ دبستانم – بود، توی رودخانهای که زایندهرودِ اصفهان بود، آبتنی میکردیم. شب بود و آسمان صاف بود و ماهِ شبِ چارده میدرخشید. فقط ما چند نفر توی آب بودیم. نه بیرونِ آب، نه توی آب، کسِ دیگری نبود. سی و سهپُل از فاصلهای نه چندان دور پیدا بود. درختهای لبِ آب، حتا نردههای کنارِ پیادهروی خیابان پهلوی رودخانه، حتا شبحِ بلند و نوکتیزِ کوه صُفه پُشت سرِ درختها، پیدا بود. آب گرم بود. ساکن بود. انگار استخرِ بزرگی باشد. اما حرف نداشت که رودخانه بود و زایندهرود هم بود. آب تا گردنِ من میرسید. ایستاده بودم. همگی توی آب ایستاده بودیم، به دور و برمان نگاه میکردیم و حرف میزدیم.»
ملاحظه میکنید. تکرار فعل اگر درست و به جا باشد بر زیبایی نثر میافزاید.
حالا جالب است بدانید که جعفر مدرس صادقی در یکی از داستانهای کتاب «وقایع اتفاقیه» تکرار افعال را سوژه کرده:
«به اعتقادِ مفیدنرزمانیان، مشکلِ اصلیِ داستاننویسیِ ما مشکلِ بود بود. هر اتفاقِ سادهای را که میخواستی تعریف کنی، در معرضِ هجومِ این بودهای سِرتِق قرار میگرفتی و به این سادگیها نمیتوانستی از شرشان خلاص شوی. مگر این که یکی در میان به جای بود مینوشتی وجود داشت یا قرار داشت. اما فقط بود بود که کارِ بود را میکرد و هیچ جانشینیِ به صلابتِ بود نبود. و این مالِ این بود که همیشه میخواستی ماجرایی را تعریف کنی که در گذشته اتفاق افتاده بود. بود فعلِ گذشته بود و گذشته گذشته بود –چه گذشتهی نزدیک، چه گذشتهی دور، چه گذشتهی خیلی دور… حتا گاهی بوده بود برای یک گذشتهی دور خیلی درستتر بود تا خودِ بود. اما چرا همیشه باید داستانی تعریف کنی که در گذشته اتفاق افتاده بود و چرا نمیآمدی توی حال تا آنچه را که همین حالا دارد اتفاق میافتد تعریف کنی تا دیگر کاری به بود و بوده بود نداشته باشی و از این هم بهتر، چرا نمیرفتی به سوی آینده تا هم خودت را از شرِ بود و بوده بود خلاص کنی و هم از شر است و میباشد؟»
باری، حالا کمی با پیشینۀ تاریخی تکرار آشنا شویم:
در خصوص پیشینهی «تکرار» -تکرار یک لفظ، یک جمله و یک فعل- در «سبکشناسی» چنین آمده است: «… این رسم در دورهی سامانیان تا قرن ششم نیز برقرار بوده» «… افعال شبیه به هم در آخر هر جملهی کوچک یا بزرگ عیناً تکرار میشده است.» به عنوان مثال، بخشی از رسالهی ماه فروردین روز خورداد را بخوانیم:
«ماه فروردین روز خورداد فریدون حهان را بخش کرد، روم را به سلم داد و ترکستان را به تور داد و ایرانشهر را به ایرج داد و سه دختر بوخت خسرو و تازیکان شه را بخواست و به زنی به پسران داد.»
مؤلف جلد دوم «سبکشناسی» ضمن برشمردن مختصات بیستوچهارگانهی سبک دورهی سامانی، دربارهی تکرار چنین مینویسد:
«خواه یک لفظ، خواه تکرار یک جمله و خواه تکرار یک فعل در جملههای متعاطفه عیب شمرده نمیشد –به خلاف ادوار بعد از که مثل اینست که تکرار را نوعی عجز نویسنده میشمردند، و تا ممکن بود یک لغت یا یک معنی عیناً در جملهها تکرار نمیکردند و آن را گاه به تبدیل لفظ گاه به آوردن مجاز و گاه به حذف از روی قرینه جبران میکردند و پیداشدن فعلهای معین: «شد» و «نمود» و «گشت» و «گردید» و «آمد» و «افتاد» و غیره به معنیهای مجازی برای گریز از تکرار بوده است. این قاعده یعنی تکرار در نثر قدیم فارسی از عهد «اوستا» تا عهد ساسانیان و نثر ادبیات «پهلوی» بهخوبی مشهود است و نویسندگان دری به سنت قدیم عمل میکردهاند.
منبع: قصه مکان، علیرضا میرسیفالدینی، نشر افراز
نتیجه:
هر جا که حس کردید تکرار جوابِ حرف شما را میدهد از آن استفاده کنید؛ اما هرگز از سر تنبلی به تکرار متوسل نشوید.
5 پاسخ
سلام استاد فرانگاه استادجان آموختن را دیگری گفت که گفته ام و ما هم باور کردیم که او گفته و ۱۲ سال تحصیلی با او خواندیم و بعد ندانسته عاشق دانشگاهی از زندگی شدم بله تا اینجا ما بودیم و از این پس من
وبعد پای نان آوری روزگار که نشستیم و هی نان پختیم و بر سر سفره و حال تازه یادگرفتیم بعد از اندی سخن گفتن و نوشتن برگردیم به زبان مادری و بپرسیم چگونا بخوانیم و بنویسیم که شاد گذر یار بر دباخی ما هم بخورد به امید روزی که فرداست که نوشته هایم شاهکار روزگار این عصر گردد مرسی استاد
سلام خانم عقبائی عزیز
همیشه از دیدن اسم شما خوشحال میشم.
خوشحالم که دوست خوشقلب و خوشفکری چون شما دارم.
سلام آقای کلانتری
مطالبی که منتشر میکنید بسیار مفید و تأثیر گذارند. ممنون
سپاسگزارم از مهر و توجه شما مرضیه گرامی.
بی نهایت سپاس. چقدر این روزها که مشغول نوشتن یک داستان بلند هستم به این نکته احتیاج داشتم.
چون همیشه از تکرار دو تا فعل مثل هم، پشت سرهم اذیت میشم و تصور زشت بودن متن رو به من میده.