در این حد که میگویند یادداشتهای روزانهی ماکس فریش خیلی بهتر از رمانها و نمایشنامههای اوست*. البته فریش چنان به روزنگاری علاقه داشت که برخی داستانهایش را هم در قالب روزنوشتههای شخصیتهای داستانی نگاشته است. حالا که اینطور شد یک پاره از رمان «اشتیلر»او را بخانیم:
«سخت است خستهنشدن در برابر دنیا، در برابر اکثریت آن، در برابر برتریاش که بهناچار باید به آن اعتراف کنم، سخت است دانستن آنچه در ساعت تنهایی، بیحضور شاهدی، دریافتهام، سخت است به دوش کشیدن بار معرفتی که هرگز توان اثبات یا حتی بازگوییاش را ندارم. میدانم که من اشتیلر گموگور شده نیستم و هرگز هم نبودهام. قسم میخورم، هرچند نمیدانم که بهراستی چه کسی هستم. شاید هیچکس. حتی اگر بتوانید با سند و مدرک به من بقبولانید که در این لحظه از همهی کسانی که به دنیا آمده و ثبت شدهاند فقط یکی مفقود شده است و آنکس شخص اشتیلر است، اگر بگویید در صورت استنکاف از اشتیلربودن در این دنیا جایی نخواهم داشت، باز استنکاف میکنم. چرا دست برنمیدارید! رفتار من احمقانه است، میدانم، موضع من ثباتی ندارد. ولی من آن مردی نیستم که شما به دنبالش هستید، و من از این اطمینان، تنها اطمینان خود، دست نمیکشم.**»
پنداری یادداشت روزانه مینویسم تا به خود بگوییم «سخت است خسته نشدن در برابر دنیا» اما من با نوشتن این بار را به دوش میکشم و نه تنها تاب میآورم بلکه استیلا خاهم یافت.***
نوشتههایت زمانی ارزش ادبی مییابند که حدیث تابآوریات را با جدیت ژرفاندیشترین رماننویسها بکاوی و بنگاری.
*اظهارنامهها، نشر اریش
** ترجمهی علی اصغر حداد، نشر ماهی، ص ۳۳۱
*** نقل به مضمون جملهیی از خطابهی نوبل ویلیام فاکنر
2 پاسخ
سلام، سایت جالبی دارید محتواهای نویسندگی و ادبی جالبه برام
سلام وقت شما بخیر
ممنون از کامنتتون 🙏😍