کارگردانیِ یک روز
مترسک را گرفته بودم روی شانهام، دوربین و قمقمۀ آب و سناریو هم توی کولهپشتیام بود. آفتاب مستقیم میخورد روی صورتم. خودم را مثل عکس معروف بونوئل میدیدم. اما بهجای صلیب…
مترسک را گرفته بودم روی شانهام، دوربین و قمقمۀ آب و سناریو هم توی کولهپشتیام بود. آفتاب مستقیم میخورد روی صورتم. خودم را مثل عکس معروف بونوئل میدیدم. اما بهجای صلیب…
چشمم را باز میکنم، گربه را میبینم که مثل بقچۀ نان مادربزرگم، روی میز تلویزیون جا خوش کرده. باز چشمم را میبندم. جستجو میکنم. توی ذهنم مثل سالن فشن است، ایدهها می آیند، چند قدم آهسته راه میروند، لبخندی میزنند و میروند.نه، نه، نه…
یک روز فاصله کافی بود تا کمالگراییام عود کند. بله، نه یک هفته و یک ماه؛ بیستوچهار ساعت فاصله کافی است تا دوباره به چنگ هیولای بینقصگرایی بیفتی.
قلم از دستم لغزیده بود و دریای روزمرگی چرکتر و طوفانیتر از آن بود که برای قلم قلاب بیندازم…
چشم گرداندم سمت کتابخانهام، دیدم چه کتابهایی که آشنایی من با آنها دقیقاً به خاطر خواندن تنها یک جمله از نویسندۀ کتاب بوده است؛ جملاتی که به حد کافی کنجکاوی برانگیز و پرمغز بودهاند تا سراغ نویسندۀ آنها را بگیریم…
«بازاریابی محتوا» جزو مهمترین موضوعاتیست که هنوز در ایران، بازاریابی محتوایی چندانی برای آن صورت نگرفته است.
طنز تلخ ماجرا اینجاست که ما برای معرفی و ترویج کاری که خودمان را فعال و کارشناس آن میدانیم، بازاریابی محتوا را به کار نبستهایم…
در اولین سالهای گام نهادن به مسیر نویسندگی، یکی از سرگرمیهای الهامبخش، مطالعۀ آرا و اقوال نویسندگان بزرگ است، به خصوص آنها که به طور مستقیم به نوشتن و نویسندگی پرداختهاند…
داستاننویسی راه میانبر ندارد.
در نوشتن داستان، مسئلۀ زبان را بههیچعنوان نمیتوان نادیده گرفت.
در ادبیات ناب، زبان وسیله نیست، هدف است…
یادداشتی که میخوانید، نمونهای از نوشتن یک ایدۀ واحد در قالب جملات کوتاه و منفصل است.
برخی جملات، کوتاه و برخی دیگر کوتاهتر است.
کوتاهتر، خواندنیتر است.
صاحبخانه از ساوه بلغور آورده بود، یک کیسه هم ارزانی ما کرد.
جز همین یک کیسه بلغور هیچ چیز دیگری توی خانه نداشتیم. یخچال و تمام کابینتهای آشپزخانه خالی بود.
بلغور را آب پز کردیم…
آیا باید یک ایدۀ مهم را، صرفاً به خاطر اینکه بارها و بارها تکرار شده، تکرار نکنیم؟
آیا به بهانۀ تازهگویی باید از تکرار ایدههای مهم دست بکشیم؟
بگذارید در پاسخ به این سؤال خودم را مثال بزنم…