این خلاقیت است
واژۀ خلاقیت در مفهومپردازی عام، آثار هنری و اختراعات علمی و این قبیل فعالیتهای بشری را تداعی میکند. همین تداعیهای اندک ما از مفهوم خلاقیت نیز در اثر عدم وجود خلاقیت کافی در ذهن و ضمیر ماست…
واژۀ خلاقیت در مفهومپردازی عام، آثار هنری و اختراعات علمی و این قبیل فعالیتهای بشری را تداعی میکند. همین تداعیهای اندک ما از مفهوم خلاقیت نیز در اثر عدم وجود خلاقیت کافی در ذهن و ضمیر ماست…
عموم افراد تا پایان عمر پرانتزهای وسط زندگیشان را نمیبندند؛ تا جایی که اصلاً فراموش میکنند، قبل از باز شدن پرانتز چه رؤیاها و برنامههایی داشتند. سرانجام روزی میرسد که مرگ واپسین نقطۀ این جملۀ ناقص را میگذارد…
گفتن از عادات نویسندگی و تکنیک و درستنویسی تا یک جایی مفید و بسیار لازم است، چهبسا که کسب مهارت در آنها نیز به سالها تلاش نیاز داشته باشد. اما در نهایت همه چیز باید به فکر منجر شود و فکر قرار است از چه ذهنی بیرون بیاید؟
نوشتن، جنگافزارِ دفاع از زندگی است، وقتی در دل گرفتاریهای روزمره و هزار و یک مسئله ریزودرشت دست به قلم میبری، عزم جنگ کردهای. جنگی برای باز پس گرفتن زندگی از دژخیم روزمرگی…
غالباً گمان میکنیم تمرین، کار آماتورهاست و نوابغ و استعدادهای درخشان بدون درد و خونریزی دم به دم شاهکار میزایند! اما با بررسی دقیق فعالیتهای هنرمندان موفق و حرفهای به نکتۀ جالبی میرسیم…
تلق، تولوق، تق، توق، تلق.
با این صداها از خواب میپرم، هنوز چشمهایم بستهاند. اولین چیزی که به ذهنم میرسد، صدای جنبوجوش ذرت توی قابله است. چه کسی این وقت صبح هوس چُسِفیل کرده؟
ما نمینویسم چون خلاق هستیم، ما مینویسم تا خلاق بشویم…
شعر عاشقانه، شعری است که شاعر عاشق پس از گفته شدن شعر، بدان بدیدۀ حسرت و حسادت مینگرد. یعنی با خود میگوید: چرا این کلمات، این هم به معشوق نزدیکترند و من نیستم؟ این شاید مصیبت هر شاعر عاشق باشد، چرا که پس از گفته شدن شعر، او میبیند که…
در این یادداشت از موضوعی حرف میزنم که طی سالهای گذشته مکرراً موجب رنجش خاطرم شده، و نوش نوشتنم را به زهرآب تبدیل کرده. موضوعی که بهزعم من یکی از دلایل عمدۀ تشویش ذهنی بسیاری از علاقهمندان به نوشتن است. بسیاری به خاطر همین موضوع، درنهایت عطای نوشتن را به لقایش میبخشند و تمام…
«من همیشه شاگرد اول بودم. تو تیزهوشان درس خوندم. تو دوران مدرسه هیچ کار بدی نکردم که خانوادهم اذیت بشن. هیچ وقت تو مدرسه دعوا نکردم. سرم تو کار خودم بود و همه هم دوستم داشتن. تو کنکور رتبۀ خوبی آوردم. تو یه دانشگاه خیلی خوب تهران هم قبول شدم. تا خود دکترا هم تقریباً با آرامش و بدون هیچ مشکلی بالا اومدم. حالا هم شغلم بد نیست. احتمال ارتقا هم هست. ولی…»