کار موردعلاقۀ شما کاری است که دوست دارید دربارۀ آن بیشتر و بیشتر یاد بگیرید.
کلید اصلی معمای موفقیت اشتیاق است.
آنچه میان شما و خیل علاقهمندان تمایز و تفاوت ایجاد میکند، شور و شوق شماست. بقیه چیزها با فاصله زیادی بعد از شور و اشتیاق قرار میگیرند.
تپیدن قلب و شور و شوق آتشین به شکلهای مختلفی خودش را نشان میدهد:
– وقتی پس از یک روز سخت کاری، نیمهشب برای تمرین مهارت موردعلاقهتان وقت میگذارید.
– وقتیکه برای پیدا کردن کتابی در حوزه تخصصی خودتان زمین و زمان را زیرورو میکنید و به هزار نفر رو میاندازید.
– وقتیکه از استعداد خودتان ناامید میشوید، اما همچنان ادامه میدهید.
عملگرایی فصل مشترک تمامی موارد بالاست؛ شور و اشتیاق نه در حرف که عمل است.
این یادگیری، همان نوع از یادگیری است که لئوناردو داوینچی میگوید:
«یادگیری هیچگاه ذهن را خسته نمیکند.» (+)
چگونه نویسنده شویم؟ | دریافت کتاب قدرت نوشتن | کانال مدرسه آنلاین نویسندگی در تلگرام
8 پاسخ
سلام :]
«وقتیکه از استعداد خودتان ناامید میشوید، اما همچنان ادامه میدهید.»
پس تکلیف چیزهایی مثل رسالت چی میشه!؟ این هنوز سوال مهمی هست که پاسخ داده نشده…. از استعداد خودم ناامید هستم اما دارم همچنان ادامه میدهم، اما با یک ترس و لرز بزرگ که آیا کارم درست هست یا نه!؟
برای خیلی چیزها شور و شوق دارم اما به قول ابی شده ام دریایی به عمق نیم سانت!
سلام
یادداشت کردم که بزودی مفصل روش کار کنم و جواب بدم.
جناب کلانتری عزیز،سلام
با نوشته های شما از طریق کانال تلگرامتون اشنا شدم و از خوندنش لذت میبرم.
درباره اشتیاق خواستم بگم من خودم با این مشتاق بودن یک مشکلی دارم.در سی و هشت سالگی درحالیکه دوازده ساله تو یک کارخونه مشغول بکارم،از خودم میپرسم تو،تو همه این سالها علاقه مند موسیقی و نوشتن بودی.چرا اینجایی؟ چرا انجامش نمیدی؟ چرا این تجربه های نصفه و نیم بند رو تمومش نمیکنی؟ …. و خب درست وقت هایی که میرم سراغ همین دل خواسته هام که بهشون شکل بدم،تا به جایی برسن،یه چیزی از درونم میاد و میگه: داری چیکار میکنی؟ ملت با نصف سن تو دارن تلاش میکنن و بیزنس راه میندازن و رو پای خودشون می ایستن،بعد تو؟ فک نمیکنی واسه اینکارا دیگه دیره؟
خلاصه بوقت مکه هوای مشهد میکنم،توو راه مشهد هم میخوام برم به مکه.:) …. این پارادوکس بلاتکلیفی و لنگ درهوایی میون دو تا دلبر، بجای انگیزه، عذابم میده.واسه همین دوستان بهم میگن دریایی به عمق نیم سانت.یعنی از هر چیزی یه ناخنکی زدی و گذشتی اما نرفتی تو عمق ماجرا،تمومش کنی.مرد ناتمام بعبارتی.
بعد جالبه مدام هم موقعیت هایی پیش میاد که انگار ادم و هل میده سمت نوشتن.منتها از قلم اصرار و از دست ما انکار.
بنظر شما با این پراردوکس ها باید چیکار کرد؟
سلام ابی جان
تصمیم گرفتم به بعضی کامنت های خیلی خوب در قالب یک پست مستقل جواب بدم. کامنت شما رو هم تو لیست همون کامنتها ثبت کردم که ایشالا بزودی برم سراغش.
راستی من اینو نشنیده بودم، خیلی جالب بود:
وقت مکه هوای مشهد میکنم،تو راه مشهد هم میخوام برم به مکه!
سلام.ارادتمند
من معمولا وقتی میخوام مثلی برا حرفم بزنم و چیزی به ذهنم نرسه،یه مثل میسازم.این مشهد و مکه هم از اوناست.😉😊
عالیه این اسنعداد.
“یادگیری هیچ گاه ذهن را خسته نمی کند، اگر اجباری نباشد”
(از نظر من)
چـــقدر خوب : )
آدم هرکاری رو با انگیزه و علاقه انجام بده حتما موفق میشه به شرط عزم واقعی و تلاش و استمرار این تلاش .بارها تجربه کردم و صددرصد با نظرتون موافقم.
به نظرم لذت بخش ترین کار دنیا یادگرفتن هست..به خصوص اگه برای این یادگرفتن زحمت و رنج و سختی بکشه..