از بدترین خطاهای ذهنی این است که فکر کنی به حد کافی آموختهای و حالا وقت عمل کردن است.
من نمیدانم چرا فکر میکنیم آموختن و عمل کردن را صرفاً باید در غیاب یکی از آنها دنبال کنیم. این دو در کنار هم هستند که به بار مینشینند و حذف یا کمرنگ کردن یکی به نفع دیگری، بهانۀ تنبلی و کمکاری است.
البته که میل به یادگیری بیشتر از احساس نیاز سرچشمه میگیرد. وقتی تشنهای نوشیدن آب لذتبخشتر است، مطالعه هم از این جنس است، وقتی تشنه باشی، با ولع بیشتر میخوانی و فرامیگیری.
نوشتن احساس تشنگی برای آموختن را در تو زنده میکند. وقتی در مواجه با صفحۀ سفید کاغذ خودت را تهی میبینی، یعنی آغاز تلاش برای آموختن. جان میکنی تا بیاموزی، بیاندیشی و حرفی برای گفتن پیدا کنی.
نوشتن به ما یادآوری میکند که باید تولیدکنندۀ اندیشه باشیم، نه صرفاً مصرفکننده.
کسی که دائم مینویسد نمیتواند خوانندۀ خوبی نباشد؛ نوشتن محرک خواندن است.
5 پاسخ
من نمیدانم چرا فکر میکنیم آموختن و عمل کردن را صرفاً باید در غیاب یکی از آنها دنبال کنیم.
من دقیقا از این آدمام که یه کاری رو میخوام شروع کنم اینقدرررر باید اولش مطالعه کنم تا از خودم مطمئن شم. و می دونم دقیقا برای شروع هر کاری باید اول افتاد توش بعدا همه چی اوکی میشه ولی نمی تونم دست از این کمال گراییم و ترسم بردارم. شاهین جان راهکارت چیه؟ می تونی یکم راهنمایی و انگیزه بهم بدی تو این قضیه؟
این قانون رو بنویس و بزن جلوی چشمت:
اول عمل، بعد فکر
Good come! 😀
با اینکه باهاش موافق نیستم ولی واقعا برای آدمی مثل من شدیدا لازمه. همینکارو می کنم
مرسی بابت روشن کردن ذهنم. بعد از یک روز کامل رو که توی غرفه نمایشگاه استانی کتاب در حال عمل در حد کار دانشجویی و تجربه جدید بودم و الان که رسیدم خونه قبل از خواندن این متن زیبا، حس میکردم هم باید بخوانم هم می توانم بخونم و بعد از خوندن این متن فهمیدم که بله باید بخوانم و در حین خواندن هم عمل کنم تازه توی فرجه های امتحان یا همون شب امتحان هستم ولی با این حال نه از نوشتم زدم نه از کتاب غیر درسی و نه از نمایشگاه فقط هم جوش دوتا درسو میزنم از هشتا دعا کنید اطرافیانم به جای نصیحت یکم ذهنشان باز تر و چشمشان کتابخوان تر بشه .
تازه دنبال نوشته های شاهین جان هم هستم.
کلاً تو این خراب شده باید قید اطرافیان رو زد. راه خودن رو برو، اینجا کسی کتاب نمیخونه و نخواهد خوند.