یک پیشنهاد برای رفع نگرانی

یک پیشنهاد برای رفع نگرانی

این‌ روزها زمین و زمان دست ‌در دست هم داده‌اند تا بر طبل نگرانی بکوبند و رسانه‌های رسمی و غیررسمی هم آتش بیار معرکه شده‌اند.

برای مقابله با این نگرانی‌ها پیاده‌روی‌های طولانی و دونفره فکر بدی نیست. من معتقدم کنار ذهن، جسم هم بدک نیست که اندکی به حرکت بیفتد؛ زندگی افراد خلاق هم این‌طور نشان می‌دهد که بخشی از زمان استراحت آن‌ها به پیاده‌روی‌های نسبتاً طولانی می‌گذرد.

تیموتی اسنایدر در جایی از کتاب «خودکامگی: بیست درس از قرن بیستم» می‌نویسد: «خودتان را وارد مکان‌های ناشناخته کنید و با غریبه‌ها آشنا شوید، دوستان تازه‌ای پیدا کنید و با آن‌ها قدم بزنید.»

انگار راه‌‌رفتن موتور دوستی را زودتر روشن می‌کند، ایده‌ها با همگام شدن جان بیشتری می‌گیرند و پس از هر بار پیاده‌روی ما دیگر همان آدم‌های قبلی نیستیم؛ سرشاریم از ایده و عزممان برای تغییر جزم‌تر شده.

اگر فقط و فقط یک ایدۀ خوب بتواند موفقیت ما را چند برابر کند چیزی نیست جز آشنایی با آدم‌های جدید.

نگاهی به موفقیت‌ها و شانس‌هایی خوبی که در زندگی به دست آورده‌اید بیندازید، می‌بیند اغلب آن‌ها به خاطر آشنایی با آدم‌های جدید است.

پیش‌قدم باشید و توی رابطه فراتر از حد انتظار عمل کنید، بگذارید دوستی با شما اتفاق خوبی در زندگی دیگران باشد. چیزهای تازه یاد بگیرید و به دیگران نیز بیاموزید.

می‌توانید این جملۀ را بگویید: «اگر کمکی لازم هست می‌توانید روی من حساب کنید.»

بنجامین دیزاییلیِ نویسنده و سیاستمدار زمانی گفته بود:

«یک آشنای تازه برای من به‌اندازۀ یک کتاب جدید جذاب است، می‌دانید هرچه قدر هم که می‌خواهد بد باشد به‌هرحال از یک اثر کلاسیک جالب‌توجه‌تر است.»

بیرون بزنید و دوستان تازه‌ای پیدا کنید، هر دوست را به شکل کتابی تازه ببینید، با حوصله و دقت ورقش بزنید!

 

سایت رسمی مدرسه نویسندگی راه‌اندازی شد

کانال مدرسه آنلاین نویسندگی در تلگرام

8 پاسخ

  1. ساعت سه صبحه و بعد از ساعتی گشت زدن در مطالب منتشره از سال 95 تا 99 و خوندن بیست تا سی مطلب .به عنوان کوچکترین قدردانی دو اشتباه تایپی رو تصحیح میکنم برای شاهین.
    چند خط مونده به پایان عبارت: «اگر کمی لازم هست می‌توانید روی من حساب کنید.» که منظور احتمالا “کمکی” هست.و خط قبل از اون عبارت:«بگذارید دوستی با شما اتفاق خوبی در زندگی دیگران باشید» که احتمالا “باشد” درسته.
    باز هم ممنون،نیمه شب ها که شور و هیجانم برای زندگی کردن فوران میکنه و خواب رو بیهوده میبینم، سر زدن به وبلاگ و خوندن و البته نوشتن ،ارضام میکنه و متاسفانه یا خوشبختانه باز تا ساعتی بهشون فکر میکنم
    شاد باشی شاهین

    1. سلام علی جان
      چه خوب که سراغ گذشته‌ها رفتی.
      ممنونم از مهرت.
      غلط تایپی تو نوشته‌های قبلی کم نیست. امیدوارم یه روز بشه اصلاحشون کرد.
      ممنون بابت این دو نکته. ادیت شد.
      بی‌نهایت سپاس.
      💕

  2. سلام
    پس از پايان دانشگاه و پيدا كردن شغل فقط چند سال احساس رضايتمندي داشتم.بعد از اون ديگه احساس كسالت ميكردم از اينكه بايد به فعاليت جديدي سرگرم بشم.اما نميدونستم چه فعاليتي؟به نويسندگي خيلي علاقه دارم و براي كودكان قصه ميگم.اما سردرگم بودم كه بايد از كجا آغاز كنم؟آشنايي با سايت شما آغاز خوبي برام بود.
    براتون بهترينهارو آرزو دارم

    1. سلام فاطمه عزیز
      پیشنهاد میکنم که با وبلاگ‌نویسی شروع کنی. سعی کن هر روز چیزکی بنویسی، تا یه روزی بشود چیزها!
      نقشه راه زیر هم شاید برات مفید باشه:
      نقشه راه نویسندگی

  3. سلام شاهین جان
    اولین باره که دارم وبلاگتو میخونم و اولین کاری که انجام دادم گشتن توی دسته بندی ها بود تا یه دسته بندی که نظرم رو بیشتر برای اختصاص دادن چند دقیقه ای که وقت داشتم جلب کنه رو انتخاب کنم .
    از بین دسته بندی هات ، پیاده روی رو انتخاب کردم ، چونکه سالهاست برای رفع نگرانی و احساس زنده بودن پیاده روی میکنم ، گاهی با دوستان و بیشتر اوقات تنها .
    یه جمله توی مطلب به نظرم بسیار درست اومد : “پس از هر بار پیاده‌روی ما دیگر همان آدم‌های قبلی نیستیم؛ سرشاریم از ایده و عزممان برای تغییر جزم‌تر شده. ”
    این جمله برای من تجربه شده و یکی از دلایل اصلی ادامه یافتن این عادت خوبم بوده .
    اگر وقت داشتی ، بعدا در مورد تفاوت پیاده روی و قدم زدن بنویس ، دو عملی که فکر میکنم بر احساس حاصل شده از چند دقیقه یا ساعتی که از پاهامون استفاده میکنیم ، تاثیر متفاوتی میگذارن .
    برات آرزوی سلامتی و شادی دارم ، احسان

    1. سلام احسان عزیز
      ممنونم.
      سایت خیلی زیبایی داری.
      تو قسمت «دوستان من» سایتم بهت لینک دادم.
      دربارۀ موضوعی که گفتی هم مینویسیم حتما. چه خوب که پیاده‌روی تو زندگی نقش جدی و مهمی داره.

      1. سلام دوباره ، خیلی ممنونم شاهین جان ، منم همین کار رو میکنم .
        برای اون موضوع هم بی صبرانه منتظرم نوشته تورو در موردش بخونم .

  4. وقت هایی که باید به خودم فکر کنم قدم میزنم با خودم پیاده روها را گز میکنم و به خودم اتفاقات روزمره و هر آنچه بشود را میگویم و با خودم ضعف هایم را تیر میزنم.
    سعی میکنم با دوست هایم هم قدم بزنم، اما قدم زدن با نویسندها یک چیز دیگر است حیف که وقتشان پر است.
    در ضمن دوست شدن با غریبه پر از ایده است اگر امکانش باشد و سرشان توی گوشی فرو نرفته باشد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *