وقتی نویسنده معمار می‌شود

 

اینبار از مکان به داستان برسیم.

خیال کن می‌خاهی بنایی طراحی کنی که داستانت در آن بگذرد.

بنای خیالین تو چه شکلی‌ست؟

 

بگذار بیشتر بگویم:

با زمین شروع کنیم.

فرض کن زمینی فراخ و چند هزار متری داری که می‌توانی در آن بنایی مجرد بسازی (بنایی چهاربَر، ساختمانی که هیچ بنای دیگری به آن نچسبیده باشد).

نیروی کار و انواع‌واقسام مصالح ساختمانی هم در اختیار توست.

 

حتمن تصاویر اولیه‌یی در ذهن همه‌ی ما شکل می‌گیرد.

اما به نظرت بهتر نیست به این بهانه برای شناخت هنر معماری هم کمی وقت بگذاریم؟

هنر نویسندگی حاصل جمع همه‌ی هنرهاست، از موسیقی و نقاشی بگیر تا رقص و معماری.

یک پاسخ

  1. قصه جزیره سرگردانی سیمین دانشور را که می‌خوندم کنار دستم داشتم پلان خانه احمد گنجور را می‌کشیدم و کیف می‌کردم خیلی لذت بخش بود
    باباگوریو را هم که می‌خوندم طرح فضا را می‌زدم که البته اصلا لذت بخش نبود کلا داستان رومخی بود که آدم روش هم نمی‌شه به کسی بگه خوشش نیومد
    کلا قصه ها تو ذهن من معمار با تصاویر جزئی محیطشون شکل میگیره مردی به نام اووه، بریت ماری و حتی کلاسیک‌ها…بخصوص کلاسیک‌ها وای جین ایر و اون خلنگزارها و خانه‌های قرن نوزدهم…
    خلاصه که وقت بگذاریم موافقم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *