به این پرسش بیندیشیم:
وقت گرفتاری و تشویش، از نوشتن میگریزیم یا به آن میپناهیم؟
در گرداب بلا بودیم اما مینوشتیم که دوستی اعتراض کرد ’حالا وقت نوشتن نیست‘، گفتم مشکل تو این است که نوشتن را در سطح کاری تفننی مانند خوردن بستنی قیفی با رفقا تنزل دادهیی، وقت نوشتن همین الان است که زیر گردوغبار مصائب و شدائد دستوپا میزنیم. نوشتن دیدن است و دیدن تعطیلبردار نیست.
دیروز در وبینار اهل نوشتن حرف این بود که گاهی اوقات در گفتار یا نوشتاری به نقطهی تکاندهندهیی میرسی که دوست داری دکمهی توقف را بزنی و آنچه مجذوبت کرده در عمق جانت حک کنی. امروز در خطابهیی از نیل گیمن این سطرها مرا گرفت که بیربط به حرف بالا نیست:
«به خاطر داشته باشید به هر هنری که مشغولید چیزی دارید که منحصربهفرد است: میتوانید هنر خلق کنید و همین توانایی زندگی من و بسیاری از کسانی را که میشناسم نجات داده است، در روزهای خوشی و ناخوشی. گاهی وقتها زندگی سخت است. کارها خراب میشوند. زندگی به هم میریزد، عشق به هم میریزد، کار به هم میریزد، رفافت به هم میریزد سلامتی به هم میریزد و همه چیز خراب میشود. و وقتی زندگی روی ناخوشش را نشان داد باید یک کار انجام دهید: هنر خوب خلق کنید. جدی میگویم. شوهرت گذاشته رفته؟ هنر خوب خلق کن. پایت شکسته و مار بوآ آن را قورت داده؟ هنر خوب خلق کن. مأمور مالیات دنبالت است؟ هنر خوب خلق کن. یک بابایی در اینترنت گفته کارت احمقانه یا شیطانی یا دزدی است؟ هنر خوب خلق کن. احتمالاً کارها درست میشوند و زمان همه چیز را بهتر میکند ولی این مهم نیست. همان کاری را که بهتر از همه انجام میدهید انجام دهید. هنر خوب خلق کنید.*»
*ارواح ماشیننشین، نیل گیمن، ترجمهی لیدا طرزی، نشر نیستان، ص. ۸۴
4 پاسخ
درود برشما استاد.
مهاجر بودن دوری ازوطن وعزیزان سخت وطعم تلخی دارد وچشیدن این طعم تاقت فرساست،مهاجرت همچو زخمی عمیقی میباشد،که به آسانی التیام نمیابد بلکه هر روز این زخم دهن بازمی کند،گاهی بامیل واراده خود که تمام زمینه وشرایط برات مهیاست راه مهاجرت را درپیش گرفته لذت بخش است اما مهاجرت که شرایط زندگی وسیاسی تورا مجبور میسازد خانه وکاشانه اترا ترک نمایی راهی دنیایی جدیدودیارغربت بشی خیلی سنگین است.
اوایل این درد مرا خیلی آزار میداد،اما عشق که به مطالعه داشتم باعث شد این درد مداوا بشه مطالعه پل وصل بین من وشماشد بدنیایی نویسندگی پاگذاشتم حالا خودم را فردی خوشبخت میدانم با مهاجرت من فصل دیگری از زندگی امرا بی آغازم وباعزیزان خوبی آشنابشم،هرباری که یس وناامیدی بدلم چنک میزند رومی آورم به سایت شما باان روحم را تغذیه میکنم وبه پایی گوشی ام میشنم وبه نوشتن میپردازم،دنیایی نویسنده گی باعث شد راهم را انتخاب نمایم ازخیلی افراد جدا شدم وبه افرادی جدیدی پیوستم .
قلباازشما ممنونم که هستین وخوشبختم منی که ازوطن وعزیزانم دورهستم اینجانیز فامیلی دارم خانواده نویسنده بهترین خوانواده من است.
برای همه عزیزان نویسنده وبخصوص شما استاد ارجمند موفقیت وسلامتی آرزو دارم خانه قلب تان گرم وپورنورباد.
کاش میتونستم فرصت بیشتری برای برنامه های متنوع وبسیار مفید مدرسه بگذارم که البته سعی ام را می کنم ولی همراه شدن با شما باعث شده خودم را نسبت به ادمهای دور وبرم یک پله بالاتر فرض کنم و درگیر اشوبها و اشفتگیهاشون نشم وخودم هم گاهی شیطان وگاهی فرشته نباشم. به خودم نزدیک تر شده ام یعنی آدم شدم.ممنون از شما.
درود بر شما خانم فردیان نازنین.