حالا واقعاً در برهۀ حساس کنونی هستیم!
تغییرات بزرگ، مثبت و منفی، در راه است. ما آنقدر به تغییر تن ندادهایم تا اینکه تغییر روی سرمان آوار شده. خب، اگر آدمی جدی و اهل عمل باشیم، دوست داریم نقشی مؤثر ایفا کنیم و برای آینده آماده باشیم. در چنین شرایطی هوشیاری و نفوذ قطعاً با دنبال کردن اخبار روز به دست نمیآید. چهبسا که غرق شدن در خبرها آیندۀ ما را با خطرات جدی مواجه کند.
خب چه باید کرد؟
من البته هرگز قصد نداشتهام اسلحۀ اصلاح زمین را به دست بگیرم؛ و اگر هم چیزی مینویسم در راستای دغدغۀ اصلیام یعنی توسعۀ فردی است.
باری، برویم سراغ اصل ماجرا:
جورج اورول میگوید: انسانهای درجهیک تربیت کن؛ بقیۀ مسائل خودشان حل میشوند.
زندگینامۀ انسانهای بزرگ جهان را که میخوانم، تقریباً همۀ آنها به شکلهای گوناگون دغدغۀ آموزش و پرورش را داشتهاند.
مثلاً آیزایا برلین در کتاب متفکران روس دربارۀ لئو تولستوی مینویسد:
«تولستوی -در دورهای از جوانی- سرخورده و خشمگین به ملک خود در روسیه بازگشت و شخصاً شروع کرد به درس دادن کودکان دهکده. مدرسه ساخت، مطالعه کرد، نظریات آموزش و پرورش را طرد و رد کرد، نشریه و جزوه منتشر کرد، برای آموختن جغرافیا و جانورشناسی و فیزیک و روشهای تازه پدید آورد، یک دوره کامل حساب را از خود نوشت، به همه شیوههای فشار آوردن به کودکان حمله کرد، مخصوصاً مجبور کردن آنها به اینکه بر خلاف میل خود مطالب و تاریخها و ارقام را از بر کنند.»
حالا که سفرۀ اینترنت پهن است، دست ما برای یادگرفتن و یاد دادن بازتر از همیشۀ تاریخ است.
نزد هر یک از ما سهمی از دانش و تجربه موجود است که حالا مجال بذل و بخشش آن فراهم شده است.
ازآنجاییکه یاد دادن از بهترین روشهای یادگرفتن است، در آموختن هر چیزی با یک تیر چهبسا چند نشان را میزنیم.
بهزعم من فکر کردن به روشهای تازهای برای آموختن، شیرینترین مسئلۀ هر انسان رشد یافته و بزرگ است.
اورول در جای دیگری میگوید: شهر خوب شهری است که بزرگترین و بهترین مردان و زنان را داشته باشد. چنین شهری حتی اگر کلبههای ویرانشدهای و خرابی داشته باشد، هنوز هم بهترین شهر جهان خواهد بود.
بنابراین نگران این نباش که توی این خرابه دل خوش برای یادگیری سیری چند است. این خرابه کماکان به لطف تعداد انگشتشماری از انسانهای بزرگ هنوز ارزش زیستن دارد. ما سعی کنیم بزرگتر شویم.
مهمترین سؤالی که در زندگی باید از خودمان بپرسیم این است: برای دیگران چه کردهایم؟
یادگرفتن و یاددادن مهمترین وظیفۀ ما در روزگار فعلی است. این مهم در جایی که ماییم باید با جدیت و قوت بیشتری صورت بگیرد. در روزهای پرتلاطم پیش رو، امیدی به آدمهای کمخوان و بیبضاعت در فکر نیست.
چند پیشنهاد:
جلسات هفتگی برگزار کنید و جدیدترین آموختههایتان را به اشتراک بگذارید.
یک وبسایت شخصی قدرتمند و سرپا داشته باشید.
لودگی و ابتذال و سانتیمانتالیسم را تقبیح کنیم. مثلاً در کنار دیگران به تماشای برنامههای تلویزیونی ننشینیم.
به کتابخوانی و آموزش آلترناتیو اهمیت بدهید و آن را ترویج کنید.
از آدمهایی که روی بلاهت خودشان پافشاری میکنند دوری کنید. (به خوکها آواز خواندن نیاموزید.)
ما آیندگانیم.
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «توهم یادگیری بیشازاندازه» را بخوانید.
16 پاسخ
این جمله فوقالعاده بود شاهین عزیز:
«مهمترین سؤالی که در زندگی باید از خودمان بپرسیم این است: برای دیگران چه کردهایم؟».
روی بکگراند دسکتاپ نوشتم که هر روز جلوی چشمم باشه.
فدایت محمد بینظیر
بسیار بسیار برای من عزیزی.
سلام شاهین عزیز مطالبت امیدوار کننده و خیلی روشن . یک کانال بنام نفهمی های فهمیده زدم دغدعه ام تبدیل شدن به یک شمع توی این همه راههای تاریک. نه ببخشید راهها تاریک نیست چشمها خواب آلود است . من تجربه قلمت و کلامت را ندارم. معنای برنامه ریزی را گم کردم و یا جرات تفکرو تکرارش را. جلسات کوچکی با هر کسی که نیم چه گوشی داشته باشه دارم. بازهم آرزومند دیدن پروازهای بیشترت هستم.(محسن فهمیده)
شاهین جان این جمله که” ببینیم برای دیگران چه کردیم” خیلی به دلم نشست. یاد پستی از محمدرضای عزیز افتادم که در پاسخ به انتقاد یک از کاربران در مورد دینداری، نوشت: اگر ما اداعا داریم مسلمان هستیم، افراد دیگه با دیدن سبک زندگی و منش ما باید یاد بگیرن نه اینکه اسلام رو جار بزنیم.
خوشحالم افرادی مثل شما دغدغه فرهنگ و تعالی جامعه رو دارن. حتما این تمرین هارو استفاده میکنیم.
شنیده بودم این مقطع حساس کنونی از هر مقطع حساس کنونی دیگه مقطع حساس کنونی تره. شما خیلی زیبا تفسیرش کردید.
نوشتن یه نوع تفسیر کردنه ؟
سلام به زهرای خوش ذوق و فعال
آفرین. چه جملۀ جالبی رو گفتی.
در کل میشه نوشتن رو تفسیر زندگی دونست.
تیترهای شما را که میبینم به این نظر میرسم که خیلی خیلی تلاش دارید که تیترهای جذاب و جالب توجه برای افزایش کلیک مینویسید
و تلاش دارید که حتما چند نقل قول بیاورید
احمدرضای عزیز
جذاب بودن تیتر برای من مهمه.
ولی این نکته برام مهم تره که مخاطب با کلیک روی تیتر و خوندن متن احساس رضایت داشته باشه و حس کنه حتی از چیزی که توی تیتر وعده داده شده هم چیز بیشتری گیرش اومده. که با توجه به نظرسنجی ها و آمارهایی که دارم تا به حال این سایت در این مسئله کاملاً موفق بوده.
خیلی خوشحالم و خدارو شاکرم که با سایتتون آشنا شدم
همه مطلب ها عااالین.
صبح ها که بلند میشم دیگه به دل نگرانی های روز مره فکر نمی کنم ، بی انگیزه و کسل نیستم، تند تند کارامو انجام میدم تا برم تو سایت ببینم سورپرایز جدید چیه!
حقیقتا گفته هاتون پر از انرژی مثبته.
انرژی مثبت همراه با راهکار عملی.
از روزی که پست” چرا از ایرانی بودن خودمان متنفریم؟”
را خوندم منو به فکر کردن واداشته بودید که برای داشتن ایرانی بهتر چه کاری از دستم بر میاد؟…
وپست امروز ، پاسخ خیلی خوبی بود.
موفق باشید.
سلام معصومه جان
خیلی خوشحال شدم از خوندن کامنتت.
من هم فقط و فقط برای دوستانی چون تو مینویسم که راهشون از عموم مردم جداست.
موفقیت و درخشش تو آرزوی منه.
خیلی مطلب عالی و مفیدی بود.
واقعا یک جامعه بدون داشتن اعضای فعال و با علم و بینش هیچه.میدونید،به نظر من قدم اول برای رفتن به سمت داشتن یک جامعه ایده آل کنار گذاشتن این عادت مزخرف گردن بقیه انداختنه چیزی که خیلی اینجا شاهدشیم!با سرعت رانندگی میکنیم،قوانین کوچیک جامعه رو رعایت نمیکنیم و توجهیمونم اینه که بالاتر از ما قانون های بزرگ تری رو زیر پا میذارن!واقعا میتونم بگم جامعه ما تشکیل شده از خوش فکر ترین و خلاق ترین آدم های جهان ولی واقعا صد افسوس که همیشه منتظر منجی و نجات دهنده هستیم و خودمون آستین بالا نمیزنیم!به ریسمان همه غیر خودمون چنگ میزنیم غافل از اینکه”کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من!”
درسته،این مطلبی که شما درموردش حرف زدید کاملا درسته.ولی به نظر من شرط اولیه یک جامعه ایده آل بودن داشتن مردمیه که منتظر فردا و منجی نیستن و به خودشون ایمان دارن.
زن و مرد خوش فکری که خودشون رو توی قفس خیالاتشون که میگه این جامعه یه تغییر “بزرگ”میخواد،حبس کردن،هزاری هم بگذره نمی تونن وضعشونو بهتر کنن.
چقدر خوب نوشتی پریسا جان
چقدر عالیه که تو چنین نگرشی داری.
اکثر ماها مرکز کنترل بیرونی داریم و همین تا پرتگاه فعلی کشونده مارو.
ولی باعق خوشحالیه که دوستان روشنی مثل تو راه دیگه ای رو پیش گرفتن.
بیشتر بنویس برام.
یکی از بهترین پستهایی که تاکنون در مدرسه نویسندگی خواندم . بسیار عالی، بسیار دلنشین، بسیار کاربردی
بهار عزیز
تو که تعریف بکنی یعنی لذت و شادی.
خوشحالم که خوشت اومده.
همیشه فکر میکردم یکی از دغدغه هام اینه که “برای دیگران چه کردم؟”
اما نبود!
تا الان فکر میکردم کمک کردن یعنی هر وقت به مشکلی برخوردن براشون حل کنی ولی این هم یه نوع کمک کردن و البته نوع برتر کمک محسوب میشه.
واقعا خیلی ها نیاز به آموزش دارن (اطراف خودم) اما مشکل اینه که منو قبول ندارن!
البته من تلاشم رو میکنم ولی خب پیش پیش میدونم که هیچکس من رو قبول نمیکنه.
این جمله رو از همین امشب قراره بشنوم ولی قول میدم از این گوش بشنوم از اون بدم بیرون:
“بچه جون، پاشو برو درستو بخون تو کار بزرگترا دخالت نکن، بزار اقلا 20 سالت شه بعد بیا واسه ما بحث راه بنداز.”
اما در رابطه با پیشنهاد ها سعیم رو میکنم اگه کسی قبولم کرد جلسه رو برگذار کنم.
راجب وبسایت من هنوز قانع نشدم که چرا من باید وبسایت داشته باشم.
خیلی وقته که دارم تلاش میکنم چیزایی مثل تلوزیون رو کنار بزارم، خیلی هم وسوسه شدم و نشستم پای فیلمای چرت ولی هنوز اعتماد به نفس دارم که بالاخره یه روز ترک میکنم.
تا الان فقط تونستم دو نفر رو با زیبایی کتاب خوندن آشنا کنم (اینم بگم توی اطرافیان من دو نفر هم خیلیه) یکی شون هم بچست که امیدوارم در آینده هم ادامه بده.
و در رابطه با آخری تقریبا باید همه رو بزارم کنار.
مائده سایت بزن و مرتب و منظم بنویس. هیچ کار دیگه ای به اندازه وبلاگ نویسی تو رو بزرگ نمیکنه.