در رؤیا داریوش آشوری را دیدم که مچ دستم را گرفته بود و میگفت ‘بیا برویم بالاپشتبام واژه بسازیم’😅. شاید بیش از هر کس خواب معلمهایم را میبینم (نه معلمهای مدرسه)، معلمهایی که پس از مدرسه برگزیدهام.
بهگمانم بهترین آموزگاران کسانیاند که به ما اهمیت چیزی را میفهمانند. درک اهمیت یک موضوع پایهی کوشش جدی برای یادگیری آن موضوع است.
باری، نمیدانم از داریوش آشوری چیزی خواندهاید یا نه، نثر او یکی بهترین نمونههای نثر معاصر فارسی است و ذوقش در واژهسازی مایهی حیرت و شایستهی تحسین (برخی از آفرینههای واژگانی او: گفتمان، همرسانی، آرمانشهر، همهپرسی، درسگفتار، رهیافت و…).
آشوری به ما اهمیت «زبان» را مینمایاند:
«همهمان ميدانيم که کار از يک جايِ عميق و ريشهدار خراب است، امّا از کجا؟ اگر نخواهيم با پاسخهايِ سطحي گرفتاريهامان را از سر باز ميکنيم، ميخواهم خدمتِ سرورانِ عزيز‑ام عرض کنم که جديترين پرسشِ علمي و نيز «فلسفي» که ما دانشوران و «فيلسوفانِ» جهانِ سوّمي با آن رو به رو توانيم شد، همين است که «کارِ ما از کجا خراب است؟» من رويِ زبان انگشت ميگذارم و ميگويم که يک بخشِ اساسيِ خرابي در خانهي فرهنگِ ما اين جاست. چه گونه ميشود با اين زبانِ نوشتاريِ تُنُکمايه و لنگ و بيمار علم و فلسفه و فرهنگِ مدرن را در کل فهميد و فهماند؟» (+)
و اما یکی از درنگانگیزترین سخنان آشوری:
«ما باید فکر کردن بیاموزیم. فکر کردن از جاهای بسیار ساده و «ابتدایی»؛ از این که نقطه و ویرگول را کجا باید گذاشت و پرانتز را و پاراگراف را کجا باید باز کرد… این که سادهترین و روشنترین شکل این یا آن جمله در زبانِ ما چه میتواند باشد (یعنی، چه گونه میتوان از شرِ کلیشهها و قلمبهگوییها، و در نتیجه، تاریکیها و ابهامهای زبان نوشتاری سنتی آزاد شد)… این که سروته مطلب را چه گونه باید به هم پیوست و دوخت و دوز کرد تا از وراجی و پریشانگویی پرهیز کرده باشیم. تا این که روزی -انشاءالله تعالی- به آن جا برسیم که به اندیشیدن دربارهی اندیشیدن برسیم و دکارت و کانت و هگل و هایدگر را هم بتوانیم ترجمه کنیم… آمین!» (+)
البته که رعایت نشانهگذاری از ما متفکر و نویسندهی خلاق نمیسازد (به جوجهویراستارها بنگرید که جز یقهجردادن برای «نیمفاصله» و «هکسره» نمیدانند).
دریافتهام که بیاعتنایی فرد به نقطهگذاری نشانهی واضح بیدقتی او در مطالعه است. چطور کسی که حتا دو-سه کتاب را بهدقت خوانده هنوز متوجه نشده که قبل از علامتی مثل ویرگول نباید فاصله گذاشت یا بعد از آن باید گذاشت؟ تأمل و تفکر از همین جاهای بهظاهر ساده آغاز میشود. بنابراین بیدقتی خودمان را با اینکه مضمون و محتوا مهمتر از علائم سجاوندی است توجیه نکنیم. کوشش برای استفادهی درست از نشانههای نگارشی را نوعی ورزش ذهنی ببینیم.
14 پاسخ
چه گونه ميشود با اين زبانِ نوشتاريِ تُنُکمايه و لنگ و بيمار، علم و فلسفه و فرهنگِ مدرن را در کل فهميد و فهماند؟»
استاد کلانتری
این قسمت و این پرسش رو جداگانه یک مقدار درموردش نمینویسید؟
(توی سایتتون حتما پاسخی هم براش هست. میشه همهی اونهارو یکجا جمع کنید و تبدیل کنین به یک نوشته واحد و مشخص؟)
حالا که اوضاع زبان نوشتاری ما وخیم و بیمایه شده؛ راهکاری که همگی این وضع رو (هرکس به توان خودش) بهبود ببخشیم چیه؟
در موردش بنویسید. شما توانایی این رو دارید که به این پرسش، پاسخی درخور و مناسب بدید.
امیررضا جان
به این قبیل پرسشها در قالب یک کامنت یا حتا مقاله نمیتوان پاسخ داد، لااقل پاسخی که راهکار نهایی باشد و تمام.
اگر کنجکاو و مشتاق هستی شروع کن به خواندن متنها جدیتر. از جمله همین کتابهای داریوش آشوری (زبان باز و…) که به راحتی در دسترس است.
عرض سلام و ارادت بسیار
با خوندن این یادداشت به یاد این مطلب افتادم که به لطف آموزشها و تأکیدات شما تا چه اندازه نسبت به “کلمه” حساس شدم. تا جایی که وقتی کسی حرف میزنه مدام به کلمات گزینشی او میاندیشم و گاهی ناخواسته در ذهنم واژههای طرف رو بالا و پایین یا جایگزین میکنم.
و این حساسیت چقدرررر من رو در نثر و زبان نیرومندتر و پرمایهتر کرده.
سپاسگزارم استاد گرانقدر
سلام فاطمه عزیز
خوشحالم که چنین دیدگاهی دارید.
امیدوارم در نوشتن و زندگی هر روز بیشتر بدرخشید.
سلام استاد
بله واقعاً درسته ما تو امتحان مدرسه یه سوال رو هر کاری کردیم نفهمیدیم، بعدش متوجّه شدیم ویرگول نزاشته و نحوه خوانش جمله یه جور دیگه هست! بعدش تازه فهمیدیم کدوم سواله.
سلام استاد
بله واقعاً درسته. ما تو امتحان مدرسه یه سوال رو هر کاری کردیم نفهمیدیم، بعدش متوجّه شدیم ویرگول نزاشته و نحوه خوانش جمله یه جور دیگه هست! بعدش تازه فهمیدیم کدوم سواله.
فرم و محتوا را نباید به تنهایی ارزشگذاری کرد و آنها را در مقابل یکدیگر قرار داد. هر دو برای تولید یک اثرِ معنایی لازم به نظر میرسد. ما در عصر فراوانی بهسر میبریم. فراوانی سبکهای هنری، تعدد هنرمندان و نویسندگان، و تنوع موضوعات و بسیاری چیزهای دیگر. اما یک استثنا وجود دارد. حوصله و صبر آدم امروزی که بسیار نادر به نظر میرسد. با این شرایط مخاطبِ کمطاقتِ کمالگرای همهچیزخواه اعتنایی به آثار شلخته و بینظم نکرده و به سرعت به سراغ دیگری میرود. نویسندهی خوب به هر دو تسلط کافی دارد. داریوش آشوری را نمیدانم اما خوب میشود فهمید گاهی وقتی در چیزی چیرهدست نیستیم طردش میکنیم و نادیدهاش میانگاریم.
درود مجتبی جان
…… مثل درس نویسندگی که شما معلم من هستید .
به احتمال زیاد ما این معلم های انتخابی مان را بیشتر دوست داریم، درس هایش را هم بیشتر دوست داریم، چون خودمان برای ثبت نام و یادگیری این درسها و بدون اجبار اقدام کرده ایم
سرافراز باشید استاد
سلامت باشی حسین نازنین.
چه خواب زیبا و دلنشینی.
جالب گفتید. معلم های مدرسه اجباری بودند. اما معلم های بعد از مدرسه به انتخاب خودمان بودند در علوم و درسهایی که خودمان علاقه داشتیم.
زنده باشی حسین جان.
اینکه همزمان شما و اقای شعبانعلی امشب در مورد انتخاب کلمات و ویراستاری و این موردهایی که من لنگ میزنم حرف زدین من رو خیلی به فکر فرو برد…
چه جالب.