لبالب از شوق تأسیسم. مجنونِ راهاندازی و مجبورِ جااندازی.
دیروز با همسفران فعال مدرسه نویسندگی، گروه «کتابنوک» را پایه گذاشتیم. در این گروه به کتابها نوک میزنیم. بهانهییست تا کتابهایمان (چه کاغذی، چه الکترونیکی) بیشتر خاک نخورند. به نیمصفحه از هر کتاب هم نوک بزنی و دستِ کم یک کلمهی تازه ازش برداری، بس است، کاچی به از هیچچی.
از سویی، در تکاپوی آمادهساختن یکی دو کتابتازهام، برای افتتاح انتشارات خودمان.
باری، شروع شیرین است اما امتیاز اصلی در تکمیل کار است.
اصلن بیا قصهیی بنویسیم دربارهی کسی که میخاهد پایهی کاری را بگذارد، کاری از جنس رؤیاهای دوردستمان. بیا هزار مانع دشوار در برابرش بچینیم، اما کمکش کنیم تا تدبیر کند و سدها را در هم بشکند.
بیا توی قصه هم که شده دشوارترین کارها را راه بیندازیم و جا بیندازیم.
شاید با عقلِ نقل یارای تکمیل آغازیدههایمان را بیابیم.