مانع اصلی تغییر ناامیدی و ناباوری است.
مثلن فکر میکنی در این شرایط اقتصادی محال است که بتوانی روزی شرکت و کارخانۀ خودت را بسازی؛ یا تا میایی به ساختن محصولی نوآورانه فکر کنی با چنین فکری صاف میزنی تو ذوق خودت: اینقدر اجرای چنین ایدهای و اخذ مجوزهای لازم برای آن دنگ و فنگ دارد که بهتر است ذرهای انرژی هم صرف فکر کردن به آن نکنم؛ یا میروی جایی میبینی کسی آپارتمانی با معماری مبتکرانهای ساخته، خیره به ساختمان نوساز دربارۀ ساختن خانۀ ایدهآل خودت خیالپردازی میکنی که یکهو آن قسمت ناباور و ناامید درونت مأیوسانه میگوید بیخیال این چیزها، با این وضع قیمت زمین و مصالح ساختمانی تو اصلن اجازه نداری خواب ساختن چنین جایی را هم ببینی.
خب، با این ناباوری و ناامیدی چطور توقع داری روزهایت شبیه هم نباشند؟ بدون امید به تغییر محکومی به روزمرگی و تباه شدن در چرخۀ کارهای تکراری.
اما وقتی که شدنیبودن اهداف و آرزوهایت را باور میکنی تازه ذهنت راه میفتد و به تو راه نشان میدهد.
تغییر بزرگ میوۀ امید و باور است.
18 پاسخ
سلام و ادب
سپاس فراوان از شما استاد برای وبلاگ عالی که دارین و مطالبی که در اختیار میگذارید. من هر روز راس ساعت ۹ نیام که وبلاگای شمارو بخونم ولی واقعا میگم مثل داستان هزارتوی بورخس میمونه و من چند روزی که در کوچه منوی نویسندگی موندم و رد نمیشم وصد البته که لذت میبرم فقط استرس این رو دادم که چه دیر با شما آشنا شدم وترس از دست دادن مطالب شمارو دارم
امیدوارم ترسی واهی باشه و من حالا که آشنا شدم با شما مطالبتون و لایوهاتون دیگه دستم دراین هزادتوی رها نشه تا به مقصد نهایی برسم
پایدارو پیروز باشید.
سلام مرضیه خانم نازنین
خیلی خوشحالم که اینجا هستید.
باز هم برای من بنویسید.
براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
من واقعا قبول دارم و تجربه کردم اتفاقات رو هرچقدر به خودمون نزدیک ببینیم ناخودآگاه شرایط و انرژی ها مارو به سمت انجام دادنش حرکت میدن هرچقدرم که دور و بعید باشه.اینکه خودمونو باور کنیم و امید داشته باشیم میتونه ۵۰ درصد از کار رو پیش ببره و جلو بندازه.تصور اینکه سایت داشته باشم برام واقعا عجیب و غیر باور بود اما وقتی کتاب شاهراه تاثیرگذاری رو خوندم و اهمیت رسانه شخصی رو دیدم برام مسئله خیلی جدی تر شد و وقتی کتاب رو برای بار دوم خوندم درست یک هفته از راه اندازی سایتم گذشته بود چیزی که اصلا انتظارشو نداشتم ولی همه چیز دست به دست هم داد چون من باور کردم که این کار برام موثره و امید و انگیزه پیدا کردم.
سلام اتفاقادو روزه که دارم به این موضوع فکرمیکنم به این نتیجه رسیدم که باوری که به خوردما داده شده باعث ناامیدی ماشده،هربارکه خوردیم زمین اطرافیان به ماگفتندتواین کاره نیستی وبعدازکلی زمین خوردن هم نتیجه گرفتن که تواصلاهیچ کاره ای وباور”هرکاری روشروع کنی آخرش شکست می خوری”رودرماجاانداختن وهمین باورتبدیل به ناامیدی شده وماروازشروع وانجام بازداشته.
سلام و ادب. شاهین عزیز یادداشت امروزت یک جورهایی همان تلنگری بود که به آن نیاز داشتم؛ مخصوصا قسمتی که نوشتی “ بدون امید به تغییر محکومی به روزمرگی”
بابت این تلنگر از تو ممنونم
موفق باشی نیما جان.
مانع اصلی تغییر ناامیدی و ناباوری است.
تغییر بزرگ میوهی امید و باور است.
تا زمانی این دو رکن اساسی یعنی همین امید و باور حضور نداشته باشن چطور میشه تغییر کرد؟
استاد! به نظر من هم شدنی نیست.
امکان نداره از درون بلنگیم و توقع کنیم که رشد داشته باشیم و رویاهامون رو بسازیم!
این خیلی زیبا و انگیزهبخشه که میبینم شما در حوزهای که به اون بسیار علاقهمندم یعنی نوشتن اینطور پیش میرید و موفقید. همین مهم باعث میشه مانعهای خودساختهی ذهنیم رو دور بزنم و شفاف و بیرودربایستی با رویاهام روبهرو بشم.
خیلی عالی بود استاد😍😍
دقیقا همین طوره.
درسته که باید به جوانب کار فکر کرد اما نباید از اونا غول بسازیم.
ناامیدی ریشه اش ترس است و ترس از نداشتن ایمان می آید. ایمان به خدای درون که می تواند خالق زندگی باشد.
می دانم که حرف کاری نمی کند و فقط اقدام است که می تواند راهگشا باشد.
سلام عرض ادب
ریشه بسیاری از ناامیدی هایِ ما ، ناامید شدن از خودست . تا زمانی که به این باور نرسیده باشیم که ظرفیت هایی درما هست که باید برای رشد اونها تلاش کنیم ، تغییری اتفاق نمی افته .
ناامیدی و ناباوری ریشه اش درافکار خشک شده ای هست که همچنان در جهانی که سرعت تغییرش چند برابر شده ، براین باورند که باید منتظر معجزه ای باشند تا شرایط زندگی به نفع اونها تغییر کند ونور امید به زندگی تزریق شود . بی خبرانند که خبر از تغییر شرایط می گیرند برای ایجاد تغییری در زندگی خودشون . در حالی که نمی دانند منبع و ریشه ی تغییر افکار خودشون هست . افکاری که خیلی از اونها رو خودشون با دست های خودشون توی ذهنشون کاشتند .
تغییر محصول امید و باوری آگاهانه ست که از افکار هرس شده و سازنده برآمده باشد .
استادعزیزم ، یادداشت های شما فوق العاده ست . ممنون برای وقتی که می ذارید . یکی از روتین های روزانه ی من ، خوندن یادداشت های هر صبح شماست . چرا که هر کدوم از یادداشت های شما ایده ای برای فکر کردن به زندگی و رشد خودمون هست .
برقرار و عاقبت بخیر باشید استاد🌿🌷🌿
باور و امید محرک خیلی قوی هستند که سرعت ما را به سمت اهداف زیاد می کنند. گاهی همه شرایط فراهم هست ولی چون نمی توانیم امید به موفقیت را در خود تقویت کنیم پیش بینی درستی نداریم. و ترجیح می دهیم شروع نکنیم. و بعد چند سال حسرت همین شروع نکردن را می خوریم. برای هر کاری باید تمام تلاش خود را انجام بدهیم. و اگر هم موفق نشدیم. حداقل از خود رضایت نسبی داریم. که چیزی کم نگذاشتیم. و عدم موفقیت ما تحت تاثیر عوامل غیر قابل کنترل بود. در این حالت می توانیم باز شروع کنیم.
درود بر شما
مثل همیشه مطالب تون امیدبخش است.
استاد حرفتون کاملا صحیحه. تنها چیزی که مانع از تغییر میشه همین نو امیدی هست. هر وقت این نو امیدی بهم غلبه میکنه، قدم از قدم بر نمیدارم.
برای اینکه بیام زیر این موضوع نظر بدم لازم بود تا یادداشت رقابت جویی رو بخونم. من مدتی هست برای کسب و کاری که میخوام راه بندازم در حال تحقیق و جستجو هستم. یک کسب و کار انلاین. با اینکه من بیشتر معتقدم زودتر شروع کنیم شریکم میگه بی گدار به آب نزنیم. دیروز صبح بهش گفتم انقدر دست دست میکنیم تا بلاخره یه نفر بیاد یکی از نزدیکان یه کاری راه بندازه بعد هم بیاد پز بده که شما از من تقلید کردین.. اگر من کسب و کار آنلاین راه نمی انداختم محال بود شما بتونید!
که دقیقا دیشب متوجه شدم این اتفاق افتاده… واقعا حس بدی گرفتم …متنفرم از اینکه همیشه نفر اخری باشم… مجددا رفتم یادداشت رقابت جویی رو خوندم… حالا مصمم هستم اول رو اینکه من با کسی در رقابت نیستم جز خودم… دوم اینکه برای تغییر باید قدم بردارم… بسه هرچی شرایط رو سنجیدم و سبک سنگین کردم.
سلام چه قدر خوب شده که تو چند ماه قبل با شما آشنا شدم ….ان شاالله یه روز رمانم رو می نویسم 😀
زنده باشید زینب گرامی
حتما این کار رو با تمام قدرت انجام بدید.
همیشه وقتی می بینم خواهرم با نظر منفی دیگران بهم می ریزه و یا خودش، خودش رو سرزنش می کنه برای افکارش، شماتت وار میگم که رفتارت غلطه و نباید اینقدر خودت رو به دیگران وابسته بدونی و تا یه نفر خلاف میل تو حرفی زد یا حتی یه فکر منفی توی ذهن خودت اومد، اینقدر ناامید بشی طوری که قید شروع و ادامه دادن رو بزنی. ولی حقیقتا فکر می کنم قبل از اینکه ما به این باور برسیم و بتونیم مواظبت کردن از افکار و رویاها و آرزوهامون رو یاد بگیریم، نیازه که کسی پشت ما باشه، افکارم مثبتمون رو تقویت کنه و هوامون رو داشته باشه. اون آدم گاهی ممکنه فقط با یه حرف یا رفتار مسیرمون رو عوض کنه؛ مثل وقتی که من برای اولین بار بدون سانسور کردن احساس واقعیم و فقط برای دل خودم کامنتی گذاشتم چون مطمئن بودم شما اون او نمی بینید ولی وقتی با صدای بلند خوندینش، قند تو دلم آب شد، بعدش تونستم خیلی راحت افکار منفیم رو ندید بگیرم. همون هایی که نمی ذاشتن بخاطر ناامیدی از رسیدن به جایگاه خوبی به عنوان نویسنده، درست و بدون آب و تاب دادن بنویسم. حالا بدون اینکه خودم رو اذیت کنم، دارم با هدف های کوچیک پی آرزوم رو می گیرم. هم سن من خیلی کمه و هم راه طولانیه ولی قبل از هر چیز باید خودم رو باور کنم.
وقتی بعد از تغذیه شدن توسط یه حامی یکم بال و پر گرفتیم می تونیم راحت تر اهدافمون رو دنبال کنیم بدون اینکه به شیاد ناامید کننده درونمون بها بدیم.