دیدم چیز خاصی نمانده نخریده باشم از ابزارهای کارم، اما هوس خرید کردهام و تا خریددرمانی نکنم آرام نمیگیگیرم. (البته بحث کتاب خریدن جداست. زیادهروی در خرید آن برایم به چیزی حیاتی مانند غذا خوردن و گربهبوسی تبدیل شده.)
باری، از استعاره مدد جستم. دیدم در وصف نوشتن به «ذرهبین» خیلی اشاره میکنم: نوشتن یعنی بردن زندگی و خود زیر ذرهبین. در نتیجه، سر از پاساژ فروزندهی انقلاب درآوردم و ذرهبینیدم، ذرهبینیدنی.
راستی، شما هم اگر مشتاقید ذرهبین دست بگیرید و داستانکورزی کنید، میتوانید به جمع ما بپیوندید. این هفته «داستانقد» را شروع میکنیم، داستانک مینویسیم و داستانک نقد میکنیم:
https://t.me/kelasenevisandegi/478