چگونه در یک کشور تحریم‌زده دق نکنیم؛ و حتی رشد کنیم؟!

1

ماجرای جکسون براون جالب است. او در دهۀ نود میلادی تصمیم گرفت که در قالب چند پند و فرمانِ کوتاه، برخی از درس‌های زندگی را برای پسرش بنویسد. نوشتن همانا و تبدیل شدن آن جملات به یک سلسله کتاب پروفروش هم همانا.

نکاتی که براون می‌گوید شاید در نگاه اول قدری بدیهی به نظر برسند، اما آن‌قدر عمیق و الهام‌بخش هستند که نمی‌توان به سادگی از کنارشان گذشت.

جملات زیر را از کتاب «کوچک‌ترین…بزرگ‌ترین نکات زندگی» برگزیده‌ام:

عشق در نگاه اول را باور کن.

عمیقاً و مشتاقانه دوست بدار. ممکن است اذیت شوی، اما این تنها راه کامل زندگی کردن است.

هرگز از این‌که زود سر قرارت حاضر شده‌ای، عذرخواهی نکن.

داوطلب شو. گاهی در پشت کارهایی که هیچ کس نمی‌خواهدشان، فرصت‌های بزرگی پنهان است.

وقتی کسی از تو سوالی می‌کند که مایل نیستی جواب بدهی، لبخند بزن و بگو: «به چه دلیل می‌خواهید بدانید؟»

اجازه نده یک مشاجره کوچک یک رابطۀ دوستانۀ بزرگ را مخدوش کند.

هر چند وقت یکبار یا کسی که دیدگاهش کاملاً متفاوت با توست، آشنا شو.

یادت باشد وقتی که باعث نزدیک‌ شدن دو دوست شده باشد، وقت تلف شده نیست.

وقتی کتابی را هدیه می‌کنی، همیشه داخل جلدش یک یادداشت کوتاه بنویس.

وقتی گوشی تلفن را بر می‌داری لبخند بزن. کسی که در طرف دیگر سیم است، از لحن صدایت خواهد فهمید.

ثروت را با موفقیت اشتباه نگیر.

باز و دست‌یافتنی باش. نفر بعدی‌ای که ملاقات می‌کنی، ممکن است بهترین دوستت شود.

عادت کن پیش از خواب، کتابی نشاط‌ آور یا الهام‌بخش بخوانی.

2

شش سال پیش
که شاهرخ کتابِ کارگردانی فیلم را توی اتوبوس می‌خواند
و خوابش می‌برد،
حتی خوابش را هم نمی‌دید
که بعدها با کتاب می‌تواند
تمام رویاهایش را در بیداری دنبال کند.

3

کار تازه

و بله. بالاخره فراخوان دورۀ کپی‌رایتینگ مدرسه نویسندگی اعلام شد. مدت‌ها بود که روی فرم و ساختار این دوره کار می‌کردیم.

گفتم اول خبر فراخوان و تخفیف را برای شما بگذارم اینجا توی سایت. بعد در کانال و جاهای دیگر اعلام کنیم.

شهریه دوره را هم با توجه به دیگر دوره‌های در این سطح، تقریباً نزدیک به مجانی گذاشته‌ایم. شاید بسیاری از دوستان فعال در فضای آموزش به خاطر این مبلغ مرا سرزنش کنند. ولی خب، من کار خودم را می‌کنم. دوست دارم هزینه‌ها همیشه پایین‌ باشد، تا طیف وسیعی از افراد مستعد از مطالب استفاده کنند.

ضمن اینکه شرایط اقتصادی این روزهای مردم را هم در نظر دارم.

باری، این شما و این هم فراخوان ثبت‌نام برای دریافت 600 دقیقه آموزش تبلیغ‌نویسی:

دوره آنلاین کپی‌رایتینگ و تبلیغ‌نویسی در ۱۰ هفته

4

چگونه در یک کشور تحریم‌زده دق نکنیم؛ و حتی رشد کنیم؟!

توصیه فاریس یاکوب و صدها آدم کاربلد دیگر این است:

در یک حوزه متخصص شوید؛ هر حوزه‌ای که دوست دارید.

آسایش دو گیتی تفسیر همین یک حرف است! زندگی من فقط با توجه کامل به همین یک حرف تغییر کرد.

نکته مهم:

یک متخصص، در حوزۀ تخصص خودش، حتماً وبلاگ‌نویسی هم می‌کند.

5

کمی هم شکسته‌نویسی:

یکی از برنامه‌های جدی امسالم اینه، بعضی روزا، بدون موبایل برم کافه و از بعضی نوشته‌هایی که دوست دارم، رونویسی کنم.

 

 پیشنهاد:

نقشه راه نویسندگی

دوره‌های حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا

شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

9 پاسخ

  1. بسیار عالی بود.
    شما به عنوان یک فرد با تجربه نظرتون رو در مورد محتوای سایت کادوکارت بیان کنید.

    1. سایت خوبی دارید. یه مقدار شلوع هست، ولی چندان آزاردهنده نیست.
      ولی چندان محتوایی روی سایت ندیدم. سایتتون هنوز وبلاگ نداره؟
      اگر منظورتون میکروکپی‌ها هست که به نظرم استاندارد و خوبه.

  2. داداش دمت گرم که هر روز می نویسی.
    فقط اینقدر این و اون رو قضاوت نکن… شما کار خودت رو ادامه بده. اونی که توی اینستاگرام می نویسه, الزاما آدمی نیست که بخواد سریع فیدبک بگیره. یا اونی که وبلاگ نویس نیست, حتما آدم عقب افتاده ای به حساب نمیاد. قبول کن که خود تو هم یه سری از نوشته ها رو نوشتی که فقط نوشته باشی!!! معلومه یه جاهایی فقط سر و ته قضیه رو هم آوردی. یه کم اورجینال تر باش. این که نشد هر روز بیای یه جمله از یه نویسنده بنویسی و بعد مهر تایید بزنی زیرش که آره آره این درست میگه! این که نشد محتوا.

  3. این بلاگ بیشتر از بلاگهای دیگه به موضوع نویسندگی پرداخته و دلم میخواست یه چیزی بگم.
    من قبلا شعر می نوشتم داستان و متن ادبی هم مینوشتم و کیف میکردم. نویسندگی حس خوبی به آدم میده خصوصا اگه نیمچه استعدادی داشته باشی و چند نفر هم تشویقت کنه. بعد یهو یه اتفاقی افتاد. فهمیدم که من یا افسرده و ناراحتم و دارم عالی مینویسم یا خیلی خوشحالم و اصلا تمایلی به نوشتن ندارم. از اونجا که نوشتن رو دوست داشتم عمدا با زخم ها ی درونی قلبم بازی میکردم و خودم رو افسرده میکردم فقط به خاطر اینکه بازم بنویسم و خوب بنویسم شبیه یه بازی مسخره شده بود. بعد وقتی نویسنده های دیگه رو دیدم فهمیدم خیلی هاشون افسرده و غمگین و ناخوش هستند یعنی اقتضای شغلشون بود! بعد دیگه ترجیح دادم ننویسم – چون نه میتونستم حقیقت رو بنویسم نه میتونستم دروغ بنویسم.

    1. سلام فواد جان
      البته که این گزاره دربارۀ همۀ نویسنده‌ها صدق نمیکنه.
      شاید خوندن کتاب روانشناسی خلاقیت از میهالی چیکسنت میهای، بتونه بخشی از معما رو برامون حل کنه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *