یکی از دوستان نوجوانم در کلاس نویسندگی پرسید: «گفتید یادداشتنویسی روزانه میتواند باعث توسعهی فردی ما بشود، چگونه باید نوشت که این اتفاق بیفتد؟»
این سطرها را برای او مینویسم. دلیل دیگر نوشتن این یادداشت مشاهدهی مکرر رفتارهای آسیبزا و شتابزدهای است که قدری سنجشگرانهاندیشی میتوانست مانعشان شود.
اول اینکه نوشتن را اندیشیدن بدانیم. پس هرآنچه دربارهی اندیشیدن گفته میشود دربارهی نوشتن هم هست.
گاهی فقط برای تأیید نتیجهیی که از پیش در ذهن پروردهایم شواهدی ردیف میکنیم. این نوع اندیشیدن مضر یا دستکم بیفایده است. بهتر اندیشیدن با جمعآوری همهجانبهی شواهد آغاز میشود نه با نتیجهگیری و سپس سنبلکردن شواهد برای آن.
در کتاب «مقدمهای بر تحلیل سیاسی» میخوانیم:
«هر کس در نوع خود عالم است. همهی انسانها (۱) مشاهده میکنند، (۲) سعی میکنند میان آن چیزهایی که مشاهده میکنند ارتباطی بیابند، و (۳) دربارهی جهان توضیحات و پیشبینیهایی ارائه میکنند. دانش و علم تماماً در همین سه محور خلاصه میشود. علم، چیزی مرموز و جادویی نیست که تنها در انحصار معدودی از انسانها مانند زمینشناسان، شیمیدانها، روانشناسها، یا حتا جامعهشناسان باشد. البته برخی افراد، در مقایسه با دیگران، دانشمندان بهتری به شمار میآیند. اینان به دلیل دقت و باریکبینی در نحوهی گردآوری و تحلیل مشاهدات خود، قادرند توضیحات رساتر و جامعتری عرضه کنند. تجارب محدود و خودبینی ممکن است نظریههای آنان را به انحراف بکشاند، اما برای اجتناب از این خطر، لازم است تنها دقیق باشند و در تفکرات خود از منطق بهره جویند.»
آیا یادداشتهای روزانهی ما «علمی» است یا نه، آسمانریسمان بافتنهای دلنوشتهطور است؟ آیا در گردآوری شواهد و توصیف رخدادها دقیق عمل میکنیم یا نه، فقط به گوشهی ناچیزی از واقعیت میپردازیم؟ آیا برای نتیجهگیری از شواهد، بهقدر کافی صبورانه عمل میکنیم؟
بهتر است پیش از هر چیز، به روابط و موقعیتهایی که به خاطر نقص در تفکر از دست دادهایم بیندیشیم. شهامت نوشتن از تصمیمهای شتابزده و نسنجیدهمان را داشته باشیم. شاید دردناک باشد اما به کار آینده میآید. این یعنی توسعهی فردی با نوشتن.