پیش حرف:
گاهی اوقات کلمات قصار میتوانند سوالات عجیب و مهیجی را برای ما ایجاد کنند. یکی از جملات خلاقانۀ نویسندۀ بزرگ «سال بلو» را برگزیدهام تا کمی دربارۀ آن با هم گفتوگو کنیم.
سال بلو گفته:
«هر آدمی به خوبی چیزی است که دوست میدارد.»
پینوشت:
من شیفتۀ خواندن و نوشتنم. آیا به خوبی خواندن و نوشتن هستم؟
سؤالی تحریکآمیز(!) برای کامنتنویسی شما:
شما چه چیزی را دوست دارید؟ آیا به خوبی آن هستید؟
19 پاسخ
یکی از آن سوالات وحشتناک آزاردهندهای است که فکر کردن به چگونه جواب دادنشان از بزرگترین لذتهای دنیاست. من عاشق تاریخم اما فکر نمیکنم به خوبی آن باشم. ادبیات؟ به خوبی ادبیات بودن غیر ممکن است. شاید به خوبی روانشناسی. آنطور که بارها تپصیفم کردهاند؛ یک روانشناس ذاتی. به خوبی کتاب؟ شاید بعضی کتابها. به خوبی نوشتن؟ خوب، این بودن شاید بزرگترین رویای من باشد.
درود نرگس جان
از جوابت به این سوال خیلی خوشم اومد.
ذهن خلاقی داری.
ممنونم ولی من و امثال من فعلا خیلی راه داریم تا به گرد پای شما برسیم.
شما عزیز دل هستی.
همه با هم در حال یادگرفتن هستیم نرگس جان.
سلام جناب کلانتری… سوال جذابیه… ایا بخوبی چیزی هستید که دوست دارید… واقعیت اینه که من دوست دارم بخوبی چیزهایی باشم که عاشقشون هستم…همیشه عاشق نوشتن بودم ودوست داشتم نوشته هام رو به تصویر زیبایی روی بوم تبدیل کنم… ده سال و شاید بیشتر از زمانی که این رویاها رو داشتم میگذره.. و حالا دوباره اون عشق قدیمی به شدت ذهنومو قلقلک میده…. میخوام دوباره بنویسم… میخوام عاشقانه بنویسم و دوباره نقاشی کنم… نه برای پول… ونه شهرت… این تنها کاریه که عاشقانه و مشتاقانه بخاطر خودم میخوام انجام بدم… مطالب شما همراه و معلم بسیار خوبی برای این شروع دوباره است… ازتون ممنونم.
زنده باد الهام خوش ذوق و پرتلاش
حتماً برای من بنویس از ادامۀ مسیرت.
سلام آقای کلانتری
چی رو دوست داریم و آیا به خوبی اون هستیم؟
راستش به نظرم سوالی نیست که بشه به سادگی جوابش رو داد حداقل برای من اینطور هست
اینکه چه چیزی رو دوست داریم؟ به نظرم برای نوجوونی 17 ساله به سن من متاسفانه این میتونه یک پرسش خیلی سخت برای پاسخ دادن باشه مثل همان مانع آخری در مسابقات اسب دوانی که با سرعت به سمتش می دوی و با خوت میگی از پسش بر میام اما تا بهش میرسی بنگ… انگار توی زمان شوت شدی به عقب درست به واقعه روز 11 سپتامبر برگشتی درست روبروی برج های دوقلو و داری فرو ریختن برنامه هاتو میبینی،برنامه هایی که هیچوقت وجود نداشتن!! میبینین؟ خیلی گیج کننده ست.
به نظرم اگه کسی واقعا بتونه چیزی رو دوست داشته باشه و طعم خواستن تلاش کردن زمین خوردن و بلند شدن به خاطر هدفش رو بچشه به اندازه هدفش خوب نیست!! نه اصلا به اندازه هدفش خوب نیست!!
به خوبی یک زندگیه. اون فرد نه به خوبی هدفش که به اندازه خوبی یک زندگیه به خوبی یک ارزش.
قلم ناپختم برای به تصویر کشیدن ارزش فردی که ارزش و رویا و چیزی برای دوست داشتن درست و از راه درست داره زیادی ضعیفه تا همین حد امیدوارم منظورم رو رسونده باشم و اینکه از مطالبی که با ما به اشتراک میگذارید خیلی ممنون هستم این مطالب خیلی خوب و مفیدند و قلم صمیمانه و رک شما که خواننده رو وادار به ادامه دادن میکنه به اثرگذاری این مطالب کمک میکنه افسوس که مشکل دانستن نیست مشکل اینه که کسی حرکت نمیکنه مثه کسی که تو باتلاقه و تنها کاری که میکنه محاسبه اینه که در هر ثانیه چقدر توی گل فرو میره و معتقده که حالش خیلی هم خوبه.
با سپاس
امضا: ناشناس
ناشناس جان
اگه تو 17 سالته و انقدر خوب مینویسی و نظرت رو میگی، پس نابغه ای.
من دوست دارم بیشتر ازت بخونم. بیشتر و بیشتر بنویس برای من. ضمناً از گفتن اسمت هم ابایی نداشته باشه. بعداً خودت به نظرات خودت افتخار میکنی.
من به خوبی تلاش برای یاد گرفتن برای تغییرات بهتر در خودم هستم.
گاهی وقتا فکر می کنم تلاشم برای به دست اوردن چیزی از خود اون چیز می تونه ارزشمند تر باشه.
دوست تون دارم همه ی تلاش های دوست داشتنی من.
آفرین زهرا جان، چه جملۀ قشنگی گفتی:
گاهی وقتا فکر می کنم تلاشم برای به دست آوردن چیزی از خود اون چیز می تونه ارزشمند تر باشه.
در مورد خودم فعلا چیزی نمی نویسم.
اما دوست دارم برای قدر دانی،در مورد
شما بنویسم.
شما به خوبی کتابی هستید که نوشته می شود،
یک کتاب تاثیر گذار با محتوای رشد و بالندگی.
از روزی که اولین پاسخ را برای آزادی در
اندیشیدن و نوشتن به من دادید،
انگار سدی عظیم را که در برابر افکارم
قد علم کرده بود، شکستید.
و من دوباره متولد شدم و توانستم
از نو بگویم و بنویسم.
در تمام این سال ها من ساکت ترین بودم،
در حالی که درونم غوغایی برپا بود.
در نوشتن تنبل ترین بودم،در حالی که وقتی
به صحبت های دیگران گوش می دادم،
ناخودآگاه با انگشتانم بازی می کردم و
غافل از دریافت پیام دستانم برای نوشتن
بودم.
از آن روز شما شروع به نوشتن قسمتی از
صفحات کتاب زندگی من کرده اید،
یک کتاب زنده که هر روز فصلی جدید و
شگفت انگیز برای خودم و اطرافیانم و حتی
خود شما دارد.
فصل هایی برای نو شدن، شکفتن، بالیدن،
شاد زیستن و خدا را در نوشته ها دیدن.
کتابی به نام: ” از نوشتن تا خدا ”
و البته فیض کاشانی چه قدر زیبا سروده:
از هیچ صدایی من جز حرف تو نشنیدم
هیهات دل هر کس ” یاهوی” تو می بینم
معصومه جان
من خیلی خیلی خوشحالم که دوستان نازنینی مثل شما دارم.
کامنتت بی نهایت به دلم نشست.
شاد و موفق باشی.
سلام اقای کلانتری
من یه سوال دارم اونم اینکه شما چطوری این ایده رو به حقیقت میرسونید؟؟؟یعنی چطور با نوشتن باعث توسعه فردی میشید؟سوالم برمیگرده به فلسفه کارشما و دوس دارم راجبش بهم توضیح بدید…از طریق یکی از استادانم ک توسعه فردی کار میکنن با کانالتون اشنا شدم…….در ضمن من فلسفه رو دوس دارم و توی زندگیم چیزی ک نمیتونم نباشم؛فیلسوف مآب بودن هست……فلسفه چالش برانگیزترین و جالب ترین چیزه…حالا چه فلسفه و کلام اسلامی باشه(که بهش علاقه داشتم و هیچوقت نشد که بشه:-()؛چه فلسفه اموزش و پرورش باشه (یکی از درسامون که دوسش داشتم شدید:-))و چه فلسفه علاقه و نفرت و عشق و احساس و رفتار و سخنانت توی زندگی روزمره ات باشه…..جدیدا احساس میکنم برای احساساتم هم میتونم فلسفه پیدا کنم و چقد جالب و چقد عجیب…..مولاناهم دوس دارم چون یه چیزی تو همین مایه ها بود……اقای کلانتری ببخشید ک اصلا قلم خوبی ندارم و نوشتنم یجورایی فاجعه ست شاید اذیتتون کرد ولی من کلا بهش زیاد اهمیت نمیدم و بیشتر دوس دارم انچه ک مدنظرم هست رو به راحتترین روش ممکن به فرد مقابل بگم….
خب حالا فلسفه این ایده تون رو بهم میگید و روش عملی کردنش رو؟؟اخه اصلا چه ربطی داشت نوشتن به توسعه فردی؟
سلام پروین عزیز
خواستم برای شما جواب کوتاهی بنویسم ولی صرف نظر کردم.
چون صدها مطلبی که طی چند سال اخیر نوشتم دقیقاً دربارۀ اینه که چطوری نوشتن باعث توسعۀ فردی میشه.
به نظرم اگر مایل هستید بیشتر بدونید، یه مدت توی سایت بچرخید. و بعد سوالات جزیی تری بپرسید تا من بتونم جواب مفید بهتون بدم. چون علاقه ای به کلی گویی ندارم.
راستی علاقه تون به فلسفه جالبه.
وبلاگ هم دارید؟
من هم شیفته ی خواندن و نوشتن هستم.
من شیفته نوشتن،خواندن،در میان هجوم کتابها پرسه زدن، طراحی و نقاشی کردن، یادگیری هنرهای تازه، وقت گذراندن با افراد خردمند و متواضع ، همچنین عاشق کشف حقیقت،تنهایی و آرامشم ، اما آیا به خوبی همه اینها هستم؟یا حتی ، آیا همه اینها برای من خوب است؟ آیا خودم را خوب می شناسم؟ آیا درست ترین راه را برای رسیدن به آرزوهایم دنبال می کنم؟ آیا…؟
تنها چیزی که به آن واقفم این است که هیچ نمی دانم و زندگی را هر روز با چالش سوالهای کوچکم برای دستیابی به پاسخهای بزرگ آغاز می کنم و اینجا همانجایی است که می توانم بی پروا از قضاوت و سخره خودم باشم. با همان فلسفه بازی های ذهن ناآرام و قلم رامم!
من شیفته ی سوال درمانی ها و جمله درمانی های مدرسه نویسندگی هستم و تلاش می کنم در آینده ای نه چندان دور به همان خوبی هم باشم😊.
خب من کتاب خوندن رو خیلی دوست دارم اما مطمئن نیستم به خوبی کتاب باشم چون کتاب وظیفش آموزشه دیگه؟ اما من یادم نمیاد چیز خاصی به کسی یاد داده باشم.
غیر از اون آهنگ گوش دادن رو دوست دارم که فکر کنم بتونم شبیهش باشم چون تا جایی که توی این چند سال زندگیم تونستم همیشه سعی کردم برای دوستام سنگ صبور باشم و حتی یک بار یکیشون بهم گفت “تو مثل اون آهنگی میمونی که آدم موقع ناراحتی دوست داره گوش کنه”
از نجوم و ماشین (عشق سرعت) هم خوشم میاد ولی نمیدونم به خوبیشون بودن یعنی چی؟
سلام
یاد این جمله از مولا علی افتادم که میگه ارزش هر کس به اندازه چیزی است که دوست می دارد …
هر ادمی به خوبی چیزی است که دوست می دارد …
پس باید چیز خیلی خوبی برای دوست داشتن انتخاب کرد تا به خوبی او بود …
ایا من به خوبی فکر کردن ، میتوانم عمیق باشم؟
ایا من به خوبی نوشتن ، میتوانم لذت بخش باشم ؟
ایا من به خوبی خواب ، میتوانم بی خیال و راحت باشم ؟
ایا من به خوبی ، خوبی کردن ، می توانم صادقانه مهربان باشم ؟
و ایا ….
باید ببینم که کجا میخوام برسم …
باید انتخاب کرد ..
و بعد به اندازه هدفم خوب خواهم بود …
سوالی شدیدا چالش برانگیز…سوالی که باز هم یاد آدم می آورد واقعا دنبال چیست و چه میخواهد از زندگی.
به نظرم شاید بشود برعکس یا با مهندسی معکوس به این جمله نگاه کرد.اول ببینم به خوبی چه هستم یا به عبارتی در چه چیز خوب هستم تا نتیجه بگیرم واقعا شیفته و دوستدار چه کاری ام.
خواندن و دیدن و شنیدن.فکر کنم شیفته ی اینها هستم چون در حدود اینها زندگی میکنم.
ممنون از این سوال بسیار نفسگیر.