نشستهای شام بخوری، میبینی اینجوری که نمیشود باید فیلمی سریالی چیزی را چاشنیاش کنی، وگرنه حوصلهات سر میرود. این رفتار رایج اغلب افراد است. نه فقط هنگام غذا خوردن، در هر لحظهای که اندکی حوصلهشان سرمیرود.
من از جایی تصمیم گرفتم این کار را نکنم. درسم از این تجربه این است:
وقتی ذهنت را به سرگرمیهای معمول مشغول نمیکنی، فرصت میدهی تا قوۀ سرگرمیساز آن شروع به کار کند. ذهن تو میتواند مهیجترین سرگرمیها را بسازد، بهشرطیکه بیحوصلگی را تاب بیاوری و به آن فرصت خلوت و تمرکز بدهی.
وقتی سرت سرت را گرم میکند شانس این را مییابی که گهگاه به ایدهای خلاقه هم برسی. چی از این بهتر؟
3 پاسخ
من راستش برنامه شام درست کردنم رو با لایو شاهین کلانتری ست کردم. روزهایی هم که لایو نیست پادکست گوش میکنم. اینجوری هم به جسمم غذا میرسونم و هم به روحم!
به هر روی ایده به نظرم عالیه. من گاهی یه روز رو بدون ارتباط سر میکنم. یعنی موبایل، اینترنت تکنولوژی و کتاب رو کنار میگذارم و حسابی حال میکنم. سفر به ۱۰۰۰ سال قبل. تنها مجاز به استفاده از قلم و کاغذ هستم و جالب این بود که از شدت بیکاری شروع کردم به نقاشی و متوجه شدم عجب نقاش بدی هستم و چقدر نقاشی رو دوست دارم. بعلاوه قدم زدنم هم در این روزها متفاوته، چرا که هیچ عجلهای برای برگشت به خونه ندارم. تا الان کلی سنگهای قشنگ جمع کردم، این صدای رقص باد و موسیقی درختان رو برای بار نمیدونم چندم شنیدم و برای بار اول درک کردم و متوجه شدم که چقدر این دنیا رو دوست دارم!
به به چه نگاه قشنگی.
مرسی از تو به خاطر نوشتن این پیام زیبا علیرضا جان.
کل زندگی ما که قرار نیست بشه کارخونه تولید ایده خلاقانه. گاهی آدم از زندگی نوع دیگه ای لذت میخواد. و لذت یکی از فلسفه های انکار ناپذیر زندگیه. و البته دیدن یک مستند یا گوش دادن به یک فایل صوتی حین شام خودش میتونه منبع کلی ایده باشه. نمیخوام بگم چیزی که میگی بده، اما همیشه هم قرار نیست اینطوری باشه.