چگونه دنیای خودمان را دگرگون کنیم؟

چگونه دنیای خودمان را دگرگون کنیم؟

ممکن است کل عقب‌ماندگی و درجا زدن‌های ما فقط به خاطر گیر افتادن در دنیایی باشد که فکر می‌کنیم هیچ آلترناتیوی برای آن وجود ندارد.

اصلاً یک‌لحظه صبر کنید بگذارید بگویم چه شد که نوشتن این پست به ذهنم رسید:

مغزم کشش خواندن کتاب‌های روی میزم را نداشت، پس رفتم سراغ یکی از کتاب‌هایی که تازه خریده‌ام، روی کاناپه دراز کشیدم و شروع کردم به ورق‌زدن؛ یک ربع بعد دنیای من کاملاً عوض شده بود.

شاید الآن کنجکاو شده باشید که این کتاب چه شاهکاری است که باعث شده من جامه بدرم و سر به بیابان بگذارم!

باید بگویم نه‌تنها کتاب ارزشمندی نیست، بلکه هرگز از آن را به مخاطبان خوب وبلاگم معرفی نمی‌کنم.

کتابی است کشکول‌وار دربارۀ یکی از حوزه‌های موردعلاقه من.

منتها با یک تفاوت خیلی خیلی بزرگ، این کتاب ترجمه نیست، بومی است، هیچ خبری از خارجی‌ها نیست، همه چیز دربارۀ همین جاییست که ماییم.

زیاد حاشیه رفتم.

گاهی بدبختی و فلاکت ما به خاطر این است که دنیایمان کهنه شده، چون فضاها و آدم‌های متفاوت از خودمان را نمی‌بینم به مرور غبار روی عینکمان به قیر سیاهی تبدیل می‌شود و مدام به دیوار می‌خوریم.

گاهی ورق زدن یک کتاب ساده، رفتن به یک محلۀ جدید، حضور در یک کلاس یا هر کار دیگری، می‌تواند دنیای ما را دگرگون کند. این چیز تازه لزوماً قرار نیست بکر و دست‌نیافتنی باشد؛ گاهی آنچه از نظر دیگران بدیهی یا احمقانه می‌رسد، دنیای ما را به‌کلی زیرورو می‌کند.

سایت رسمی مدرسه نویسندگی

کانال مدرسه آنلاین نویسندگی در تلگرام

16 پاسخ

  1. دگرگونی از ذهن شروع میش .. با ی فکر میش دورترینهارو دگرگون کرد .. بسته ب نیتت مطابق میلت یا مخالف

  2. سلام و وقت بخیر استاد گرامی
    خیلی خیلی مطلب جالبی بود ، منم با این عقیده موافقم و بنظرم مثل معجزه است نه فقط از نظر روانشناختی بلکه بنظرم از لحاظ انرژیایی هم کاملا متحول کننده است. وقتی تمام انرژی های منفی و بار مخدوش محل زندگی رو با یه پاکسازی عمیق متحول می کنیم ( کاری که امروز انجام دادم😊) وقتی به جاهای جدید میریم ، با آدمهای جدید، کتابهای جدید، دوستهای جدید و… روبرو میشیم . همه و همه مثل یه جابجایی کوچیک با دستاوردهای بزرگه… من هر وقت یه ذره سطح انرژی ام پایین میاد ، هر وقت مشکلی پیدا می کنم یا دنبال یه معجزه جدیدم ازین روش استفاده می کنم و همیشه هم جواب میده!

  3. خیلی با این تیکه حال کردم دمت گرم
    گاهی بدبختی و فلاکت ما به خاطر این است که دنیایمان کهنه شده، چون فضاها و آدم‌های متفاوت از خودمان را نمی‌بینم به مرور غبار روی عینکمان به قیر سیاهی تبدیل می‌شود و مدام به دیوار می‌خوریم.

  4. کوتاه بودن این نوشته رو واقعا دوست داشتم، می تونستید مثل خیلی از نویسنده ها ساعت ها در مورد تغییر و تحول درونی و تجربه کردن چیزای جدید حرف بزنید اما خیلی خلاصه و مفید اصل مطلب رو گفتید و تمام.

    1. سلام محمد عزیز
      ممنون بابت کامنت های خوبت.
      بیشتر بنویسی برای من. دوست دارم دوست خوش ذوقی مثل تو رو بیشتر بشناسم.

      1. شاهین عزیز مرسی از پاسخت، بنده هم واقعا خوشحالم از آشنایی با شما و دوست دارم بیشتر با شما و هنرتون آشنا بشم. اینجا واقعا آدم ترجیح میده بخونه تا بنویسه. منتظر فرصتیم تا چند ساعتی غرق وب سایتت شم.

    1. از لغت نامه:
      کشکول: کتابی حاوی مطالب گوناگون، مثل شعر، لطیفه، و قطعۀ ادبی: کشکول شیخ‌بهایی.

  5. ســــــــلام شاهین کلانتری
    من تازه دیروز این سایت را دیدم و امروز اومدم ببینم چه خبره!…
    من نویسنده نیستم، اما نوشتن را دوست دارم ولی گیج و سردرگمم.اونچه که در ذهنم می گذره بهمون شکل نمی تونم بنویسم .نتیجه خوب نیست، من راضی نیستم، اصلاً!
    امیدوارم بتونم از این گیجی دربیام.

    1. سلام مهرگان عزیز
      من تا جایی که بتونم کمکت میکنم شرایطتت عوض بشه.
      به ایده هایی که تو پست جدیدم دادم به نگاهی بنداز.

  6. شاهين عزيز
    من اين قيراندود شدن هاي پياپي را تجربه كردم بسيار تا بسيار دنبال راه حل رفتن و پيدا هم كردم اما همه مقطعي ، موضعي و مسكن بود .
    بتازگي متوجه شدم كه ريشه اين موضوع در سرعت زندگي در قرن حال حاضر مي باشد .
    امروزه بي نظم ترين، بي هدف ترين، بي انگيزه ترين ادمها هم توسط محيط بيروني خود ، تكنولوژي و تمدن مديريت ميشوند برنامه دار ميشوند و كل ٢٤ ساعت شبانه روز فرصت مكث و تفكر ندارند .
    بنظرم بايد كمي ايستاد و در سكوت زندگي كرد .

  7. عقب ماندگی، درجا زدن، بدبختی، فلاکت، قیرسیاه… صفات کاملا درستی که تجربه اش کردم 👌👌🌟🌟🌟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *