دیشب خوابِ نوشتن میدیدم، رؤیایی رازآلود؛ کنار برکهای سبز و ساکت بودم، باد خنک به صورتم میزد و بیوقفه مینوشتم، بهمحض پریدن از خواب چندخطی از متنی که در رؤیا مشغول نوشتنش بودم روی کاغذ آوردم:
مثل موجودات فضایی بنویس!
هرروز چند کلمه را انتخاب کن و بجو؛ آدامسِ تو کلمهها هستند.
از نوشتن احمقانهترین چیز نترس؛ قرار نیست چیزهایی که مینویسی همه ببیند. پس راحت باش.
پـُر بنویس.
شما تا به حال در خواب چیزی نوشتهاید؟
6 پاسخ
این مطلب احتمالا پاسخی بود که از ناخودآگاه تو برآمد در جواب به نقد کننده ی مطلب قبلی ات.
درست میگم؟
دقیقاً نمیدونم، شاید.
اون دوستنمون اگر اسمش رو مینوشت براش یه جواب مفصل مینوشتم.
سلام.
خیلی بامزه بود.
من هم خواب نوشتن دیدم، البته کد مینوشتم، توی خواب حالِ فوقالعاده خوبی داشتم.
شب خوش.
من همیشه در خواب می نویسم. ،اصلا”نوشتن در بیداری برایم مفهومی ندارد . بیداری یعنی دلمشغولی و نگرانی و گذشت زمان که نمی گذارد قلم بردارم. ،
هنگامه نوشتن زمان آرامش و خوابست که همه مزاحمتها و افکار در هم و برهم خوابیدن و آنزمان می توانم کلماتی را بر روی کاغذ بیاورم و از آن لذت ببرم.
امروز صبح من خواب میدیدم یک جمله ناب به ذهنم رسیده، حرفی که از درونم برمی آمد، تو گویی از آن جملاتی که شاه کلید همه مشکلات است. درباره “نوشتن” هم بود.
یادم است با خودم گفتم بیدار که شدم آن را حتما بنویسم. تو خواب فکر می کردم هزار کلمه نوشتم تا به این جمله رسیدم. یا اگر بخواهم تکرار بشود باید هزار کلمه بنویسم. انگار می دانستم خوابم یا نیمه هشیارم. نمیدانم. به هرحال بیدار که شدم یادم نیامد. خیلی هم فکر کردم اما یادم نیامد.