او خشمگین می‌نویسد

او خشمگین می‌نویسد

دنبال فرصتی می‌گشتم که توی یکی از کلاس‌هایم این موضوع را شرح و بسط بدهم؛ اما هر بار نمی‌شد.

جایی هم ندیده‌ام چنین پیشنهادی را تا به حال.

حالا اینجا برای شما می‌نویسم:

آتشِ نوشتن را خواندن متن‌های خشن و عصبی روشن می‌کند.

متن‌های لطیف و شاعرانه دلنشین‌اند، شوق نوشتن را بیدار می‌کنند؛ اما در اینکه بلافاصله تو را به نوشتن عمیق‌ترین درونیاتت تهییج کنند تضمینی نیست.

متن‌های تندو تیز و گزنده هستند که تو را از جا می‌کنند. به تو شهامت می‌دهند اعتراض کنی، حرف بزنی و در محکومیت آنچه آزارت می‌دهد بنویسی.

نمونه‌های درخشان چنین نثرهایی را می‌توان در هدایت و آل‌احمد و براهنی در داستان فارسی، ابراهیم گلستان در نامه‌ها و یادداشت‌ها، سعید عقیقی در بسیاری از نقدها و ریویوهای سینمایی، نادر فتوره‌چی در توییتر، مهدی یزدانی خرم در نقد ادبی و سلین و نورمن میلر و در رمانی‌نویسی دید.

میلر زمانی گفته بود: نویسنده بودن چه فایده‌ای دارد اگر نتوانید شمار زیادی از مردم را بیازارید؟

چنین نویسنده‌هایی گاهی چنان تند و کوبنده و مستدل می‌نویسند که انگار معلم با جذبه‌ای انگشتش را به سمت تو گرفته و روی میز کلاس چنان میخکوب شده‌ای که نمی‌توانی سر تکان بدهی. لحظۀ تأثیر.

نوشته بنا نیست از گل‌وبلبل باشد و از جوی روان و روزهای آفتابی بگوید.

سانتی‌مانتالیسم لوس و آش بدمزۀ قیدها و صفت‌های محافظه‌کارانه راه به جایی نمی‌برد.

گاهی متنی که پر از تسامح و تساهل است احساس ریا و تزویر را در آدم زنده می‌کند.

تو نمی‌توانی همه را راضی نگه‌داری.

به تعبیر گرنت کاردون موفقیت مسابقۀ محبوبیت نیست.

یک متن و نظر موفق لزوماً محبوب همگان نیست. شاید اصلاً نفرت عمومی گله است که آن را به فکری موفق تبدیل کرده.

گونتر گراس دربارۀ آرونداتی روی گفته بود: او خشمگین می‌نویسد، او خشم را مهار می‌کند.

لذت نوشتن در وحشیانه نوشتن است. در بی‌پروا بودن برای آزاد شدن، برای نفس کشیدن.

لذت زمانی که دندان‌هایت را از سر خشم به هم فشرده‌ای و کلمات را مثل رگبار می‌کوبی روی کاغذ.

خشم منبع الهام است.

 

وبینار آموزش نویسندگی شاهین کلانتری (کلاس آنلاین نوشتن و تولید محتوا)

دانلود رایگان کتاب چگونه به یک نویسنده آنلاین تبدیل شویم؟

اینستاگرام آموزشی شاهین کلانتری

12 پاسخ

  1. با سلام خدمت شاهین کلانتری عزیز.
    نویسنده هایی که نام بردید رو کتابهاشون رو نخوندم، اما متن های شما گاهی چنین حسی به من میده. بی پروا نوشتن شما رو خیلی دوست دارم و همین موضوع باعث میشه که هر روز صبح به اولین سایتی که سر می زنم سایت شما باشه.
    انشالله همیشه موفق و پیروز باشید.

  2. سلام
    اگر نبود عزم کامنت نویسی ام، چیزی برای این پست نمی نوشتم! چون کلیات بود. بجای اینکه بگویی از متن آتشین نشان می دادی که نمونه متن آتشین چطوری است. یا کمی خواننده را آتش می زدی تا گرم شود و واکنشی نشان دهد.
    خود گفته ای که قاتل تولید محتوا، کلی گویی است.
    به نظرم بد نیست که یک ژانری در پستها ایجاد کنید به عنوان پستهای آتشین و این بازار گرم شود. شاید از دل این آتش نوری بیرون بزند و همه را دل گرم کند.

    1. علی جان
      خود این یادداشت من هم کم آتشین نبود!
      ضمن اینکه اسم بردن از این همه نویسنده رو به عنوان نمونه نوعی گریز از کلی گویی میدونم. یعنی نمونه ها رو میگم تا ماجرا ملموس بشه و اگر کسی علاقه مند بود بیشتر مطالعه کنه.

      پیشنهادت خوبه، بهش فکر میکنم.
      قربانت.

  3. سلام
    من این مورد رو در نثر جناب محمود دولت آبادی هم حس میکنم … با اینکه برای من یکمی سنگینه نثرشون ولی انقدر یه جاهایی کوبنده س که آدک کیف میکنه ( پیش خودم میگم اینو میگن نثر … ! ) و اتفاقا همین حس ترغیب برای نوشتن و جسارت کوبنده بودن رو موقعی که کتاب هاشون رو میخونم به سراغم میاد … حالا نمیدونم تا چه حد این حس درسته ! یا بهتر بگم برداشت خوبیه درستیه یا نه !

  4. آقای کلانتری شما همیشه از نوشتن می‌گویید. کمی هم از خواندن بگویید. برای کسی که اول راه نوشتن است و باید بخواند. باید به قول خودتان وحشیانه بخواند. اما گرفتار چه چیزی خواندن است. بگویید چه بخوانیم که به دردمان بخورد، بشود استفاده‌ای از آن کرد. کتاب و نویسنده که خدا را شکر زیاد است. اما کتاب خوب چیست و نویسنده خوب کدام است؟ من که اول راه نویسنده‌گی‌ام واقعاً نمی‌دانم چه بخوانم و از که بخوانم.
    باز هم ممنون از همیشه پاسخگو بودنتان

    1. سعید جان از خواندن هم بسیار گفتم. ضمن اینکه توی جلسات و کلاس ها هم مدام کتاب معرفی میکنم.
      ولی به روی چشم بزودی یه پست اختصاصی برات مینویسم.

  5. شاهین جان سلام.
    من به داستان‌نویسی علاقه دارم ولی هر جا می‌رم یا هر کسی که ازش می‌پرسم می‌گن لازمه‌ی نوشتن یک داستان یا خلق هر اثر هنری‌ای اینه که یه حرفی برای گفتن داشته باشی. و من واقعا نمی‌دونم اون حرف برای من چیه.
    فکر می‌کنید چه‌جوری می‌تونم تو این زمینه پیشرفت کنم؟

    1. سلام
      اونا بیخود میگن. مگه اصلاً آدم بدون حرف هم داریم. تو باید یاد بگیری حرفی که داری خوب بزنی.
      من برات یه پست اختصاصی مینویسم به زودی.

    2. بعضی وقتا ما حرف خاصی نداریم اما یه داستان روون و قشنگ داریم که میتونه تا مدتها خواننده رو تو خودش غرق کنه.
      این، خیلی قشنگتر از داستانیه که با تفکر و دقت خیلی زیاد نوشته شده باشه.
      من داستانهایی که از قلب میان رو بیشتر از داستانهایی که از مغز میان دوست دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *