جملۀ معروفی از مارک تواین هست که میگوید: فقط حضرت آدم از این موضوع مطمئن بود که تمام حرفهایش را قبلاً کسی نگفته است.
از موانع بزرگی که چهبسا بسیاری از خلاقترین افراد را از میدان خلاقیت بیرون کرده، میلی بیثمر برای ارژینال بودنِ مطلق است.
البته من نمیخواهم شما را به کپیبرداری و وصلهپینه کردن نوشتههای دیگران تشویق کنم، هرچند پیکاسو گفته هنرمند آماتور تأثیر میگیرید، هنرمند واقعی میدزدد!
میلِ زدن حرف تازه بد نیست، اما اگر به وسواس و بهانهای برای کمکاری و رخوت تبدیل شود سم مهلک است.
مصرفگرایی انواع مختلفی دارد که خطرناکترین آن برای یک فرد خلاق مصرفگرایی محتوایی است. اینکه مدام در حال دیدن و خواندن و شنیدن باشی، به این بهانه که میخواهی ذهنت را غنیتر کنی، لازم هست ولی کافی نیست.
فرد خلاقی که عزم دارد در مسیر خلاقیت به قله برسد و جزو برخوردان باشد، باید بیش از آنچه مصرف میکند تولید کند.
یک کتاب میخوانی، اندازۀ دو کتاب بنویس.
نه این را نباید عدهای بهانۀ کمسوادی کنند، من هرگز از آن ابلههایی نبودهام که دیگران را به کمخواندن توصیه کنم و همیشه پرخواندن را بر هر کار دیگری ارجح دانستهام. من فقط روی سفتتر کردن واشرها و کار بیشتر تأکید دارم.
بیشتر بخوانید و بسیار بسیار بیشتر بنویسید.
میشل دو مونتنی زمانی گفته بود: هیچ نویسندهای نمیتواند بگوید «کتاب من» بلکه باید بگوید «کتاب ما» چون کار هر نویسندهای بر آنچه پیشینیان نوشتهاند بنا میشود.
نگران تکراری بودن نباشید، چیزهایی که ستایش میکنید را عاشقانه با هم ترکیب کنید، تأثیر بگیرید، بدزدید، اما نقل منبع یادتان نرود!
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «توهم یادگیری بیشازاندازه» را بخوانید.
17 پاسخ
من دیگه بهش فکر نمیکنم زندگی هر کس منحصرا متعلق به خودشه از این نظر که یه نمونش عاشق شدنه که قول حافظ کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
زنده باد منیره خانم عزیز
کاش ناب میشد نوشت وکاش این کمال طلبی جوری ارضا میشد
خیلی سخته بدونی هرچیز میگی ممکنه قبل تو نوشته شده باشه یه جورایی انگیزه ادم میپره ولی اینکه بدونی با بسیاری ازاجدادت یه سری نظر مشترک دارید مثلا درمورد خوبیای محبت کردن بی چون وچرا یا عشق خالص این نوید بخشه…بنظرم از جز داریم به کل میریم:)
درودبر استاد
بسیار بجا و شایسته بیان نمودید موضوعی که گریبانگر بسیاری از اهالی فکر و قلم است.
ویل دورانت جمله جالبی دارد می گوی((” مردمان هر عصری بر دوش مردمان قبل تر ازخود سوار هستند)) بعبارتی خشت های شالوده فرهنگی و تمدنی بشر خردخردتوسط مردمان هر عصر گذاشته شده و بتدریج بنای فرهنگی و تمدنی بشر بر پایه یافته های قبلی و افزودن چیزی به گذشته و یا نگاهی نو واز منظری دیگر به موضوعات و پدیده های عالم هستی شکل می گیرد اگرچه می دانیم فراورده های ناب فکری و محصولات بالادستی توسط یک هزارم درصد یا حتی کمتر نخبه هر جامعه ای تولید میشود و منجر به تغییر پاردایم بشر در شناخت جهان می گردد لیکن با تغییر بنوع نگرش به پدیده های جاری انسانی که جهانشمول اند و بشر از ابتدای عالم به نحوی با انها سرو کار داسته است می توان اندیشه ای جدید بر یافته های قبلی بشری افزود و خشتی بر بنای تمدنی و یا فرهنگی بشر گذاشت و دنیا را جایی زیباتر و ماندنی تری کنیم پس، به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل، که گر مراد نیابم به حدوسع بکوشم.
زنده باد محمدرضای همیشه عالی
ببخشید استاد نمیدونم این نوشته چرا سه بار ارسال شده😱
با سلام
مطالب شما بسیار مفید هستند
ممکن هست من رو راهنمائی کنید که کتاب قدرت تکرار شمار رو بصورت منسجم و یکجا بشود خواند چون در وبلاگ شما اون هارو پراکنده یافتم
سلام امیر عزیز
ممنون که این موضوع رو مطرح کردید.
بزودی این کتاب رو در قالب پی دی اف رایگاه منتشر میکنم.
به راستی در این دنیای وارونه ی بی حد و مرز که ذره ذره اش از انرژی و زندگی تشکیل شده چه چیزی مهم تر از خودشناسی و کشف اسراری که خدا پیش از تولد،کلیدش را به دستمان داده تا با آن دنیا را برای خودمان و دیگران جایی زیباتر، بی نظیرتر و خارق العاده تر از پیش کنیم. اما جز به خواندن و نوشتن ، جز با جرعه جرعه کلمه و واژه نوشیدن تصور تصویر جهان میسر است؟مگر جز با نوشتن و نوشتن و نوشتن ضبط و ثبت افکار و سعی و خطای باید ها و نبایدها ممکن می شود؟اندوهگین می شوم وقتی مردم را می بینم که به قول پائولو کوئیلو دنبال قطار ها می دوند ، بی آنکه از مقصدشان چیزی بدانند.کسانی که فقط فکر می کنند ، فکر می کنند ، بی آنکه بدانند بدون نوشتن فکر بی دست و پا و ناقص است و یک فکر بی دست و پا حتی نمی تواند راه برود حال آنکه توقع داریم همین فکر بی دست و پا بال در بیاورد و مثل عقاب و شاهین فاتح قله ها باشد!
از آن بدتر اما کسانی هستند که می نویسند و می خواهند نویسنده شوند اما طاقت نوشتنشان آنقدر نیست که خود را بشناسند. می خواهند از زمین و زمان و مکان بنویسند اما فرصت خودنویسی و خودشناسی هم ندارند. نه راه می شناسند نه مرغ مقلدند. فقط می خواهند در دنیای فست همه چیز، فرشته ی قصه ها بیاید و یکباره نویسندگی را که در شکل و شمایل و ابزار و وسایل بی نقص و بی نظیر اسبه تنشان کند و بی صبر و فوت وقت عروس شهرت شوند.
متعجبم ازین آدم که فراموش کرده چیزهای مهم نادیدنی اند. و باید بنویسد تا دیده شود. باید هزار باید تقلید کند تا خلاق و خالق سبک و روش باشد.
باز هم به قول پائولو کوئیلو اهلی کردن محتاج صبوری است. باید برای رام کردن قلم و آرام کردن ذهن نوشت و نوشت.
مشکلات با نوشتن حل می شوند، دردها با نوشتن تسکین می یابند، نفرت ها با نوشتن پاک می شوند، آرزوها با نوشتن تحقق می یابند، نویسنده ها با نوشتن ماندگار می شوند. اصلا این نوشتن معجزه ای است مثل تمام معجزه های ساده که به دلیل همین سادگی به پیش پا افتادگی محکوم می شود. با نوشتن زنده بمانیم نه یکبار بلکه به تعداد تمام آدمهایی که ما را زندگی می کنند ، آن هم نه در یک قرن ، در تمام دوران ها … تکه ی منحصر بفرد خدای درونتان را نشر دهید. بگذارید جهان انسان را همانطور لایق تحسین خدا ببیند! اگر از من بپرسید می گویم رسالت همه ما این است که بنویسیم ، بنویسیم و بنویسیم
اینها رو نوشتم تا مفهوم ناب کلامتون رو توی ذهنم حلاجی کنم. به قول شما یک کتاب خواندم و دو کتاب نوشتم. این هم مشقِ درسی بود که از نوشته پربار و بی نظیرتون یاد گرفتم.
به راستی در این دنیای وارونه ی بی حد و مرز که ذره ذره اش از انرژی و زندگی تشکیل شده چه چیزی مهم تر از خودشناسی و کشف اسراری که خدا پیش از تولد،کلیدش را به دستمان داده تا با آن دنیا را برای خودمان و دیگران جایی زیباتر، بی نظیرتر و خارق العاده تر از پیش کنیم. اما جز به خواندن و نوشتن ، جز با جرعه جرعه کلمه و واژه نوشیدن تصور تصویر جهان میسر است؟مگر جز با نوشتن و نوشتن و نوشتن ضبط و ثبت افکار و سعی و خطای باید ها و نبایدها ممکن می شود؟اندوهگین می شوم وقتی مردم را می بینم که به قول پائولو کوئیلو دنبال قطار ها می دوند ، بی آنکه از مقصدشان چیزی بدانند.کسانی که فقط فکر می کنند ، فکر می کنند ، بی آنکه بدانند بدون نوشتن فکر بی دست و پا و ناقص است و یک فکر بی دست و پا حتی نمی تواند راه برود حال آنکه توقع داریم همین فکر بی دست و پا بال در بیاورد و مثل عقاب و شاهین فاتح قله ها باشد!
از آن بدتر اما کسانی هستند که می نویسند و می خواهند نویسنده شوند اما طاقت نوشتنشان آنقدر نیست که خود را بشناسند. می خواهند از زمین و زمان و مکان بنویسند اما فرصت خودنویسی و خودشناسی هم ندارند. نه راه می شناسند نه مرغ مقلدند. فقط می خواهند در دنیای فست همه چیز، فرشته ی قصه ها بیاید و یکباره نویسندگی را که در شکل و شمایل و ابزار و وسایل بی نقص و بی نظیر اسبه تنشان کند و بی صبر و فوت وقت عروس شهرت شوند.
متعجبم ازین آدم که فراموش کرده چیزهای مهم نادیدنی اند. و باید بنویسد تا دیده شود. باید هزار باید تقلید کند تا خلاق و خالق سبک و روش باشد.
باز هم به قول پائولو کوئیلو اهلی کردن محتاج صبوری است. باید برای رام کردن قلم و آرام کردن ذهن نوشت و نوشت.
مشکلات با نوشتن حل می شوند، دردها با نوشتن تسکین می یابند، نفرت ها با نوشتن پاک می شوند، آرزوها با نوشتن تحقق می یابند، نویسنده ها با نوشتن ماندگار می شوند. اصلا این نوشتن معجزه ای است مثل تمام معجزه های ساده که به دلیل همین سادگی به پیش پا افتادگی محکوم می شود. با نوشتن زنده بمانیم نه یکبار بلکه به تعداد تمام آدمهایی که ما را زندگی می کنند ، آن هم نه در یک قرن ، در تمام دوران ها … تکه ی منحصر بفرد خدای درونتان را نشر دهید. بگذارید جهان انسان را همانطور لایق تحسین خدا ببیند! اگر از من بپرسید می گویم رسالت همه ما این است که بنویسیم ، بنویسیم و بنویسیم
اینها رو نوشتم تا مفهوم ناب کلامتون رو توی ذهنم حلاجی کنم. به قول شما یک کتاب خواندم و دو کتاب نوشتم. این هم مشقِ درسی بود که از نوشته پربار و بی نظیرتون یاد گرفتم.
چقدر این پستت خلاصه و سریع و صریح موضوع رو توضیح داد. مشکل ما درون اختراع دوباره چرخ گره خوردن شده. همیشه به دنبال اختراع چرخیم. درحالی که غافلیم این جامعه ما از هنر تا علم و … بر روی پایهها قبلی ساخته شده.
یادمه با یکی از اساتید معروف معماری به نام آقای دکتر رنجبر که فکر کنم مدیرگروه معماری دانشگاه قم هم بود صحبت میکردیم، همین جمله رو گفت، گفت طرح را باید دزدید. و چقدر قشنگ گفت. بنظرم در حقیقت دزدی ایده، هنر و علم، دزدی نیست مگر اینکه طرحی ثبت شده باشد و … . دلیلش هم اینکه معمولا کپی کامل نمیشه بلکه در هرصورت تغییری از درون هنرمند بر روی آن قطعه اعمال خواهد شد، بگذریم که خیلیها به زارت کپی کردن طرح معتقد هستند و آن طرح هم اجرا میکنند به نام خودشان! دلیل دیگر هم توصیف قشنگی بود که قبلا خوانده بودم، دقیق یادم نیست ولی میگفت اگر من بی پول باشم و تو یک سکه از دو سکهات به من بدهی هرکدام یک سکه داریم، اما اگر هرکدام یک فکر داشته باشیم و باهم شریک شویم هرکدام ما دو فکر(ایده) خواهیم داشت. (یادم نیست کی گفته). دزدی قطعه(ایده، نوشته و …) در حقیقت افزایش دهنده است بخصوص اگر ما آن را نشر دهیم با ذکر منبع. اینطوری دنیای غنیتری خواهیم ساخت.
امیدوارم این جنون از گریبان همهی ما باز گردد.
راستی شاهین جان نوروزت و سال نو مبارک و امیدوارم سال ۹۷ زندگیات و راهت پر از شگفتیها شود.
سال نوات قشنگ نویسنده ی پرحرف
سلام مهدی جان
عید تو هم مبارک
دقیقا.
فقط زمانی می توان گفت “کتاب من” خود را مبدع آن مبحث و واژگان دانست که عملا این کار غیرممکن می نماید.
باید تفکرات و تراوشات مغزی خود را با قلم شخصی و برداشت های فردی در هم آمیخت.
سپاس شاهین عزیز
من از پرزهای فرش هم برای نوشتن ایده می گیرم و پنجا درصد مواقع سعی در نوشتنش می کنم حتی اگه مزخرف باشه و حتی عاشقانه مزخرف نویسی هام رو هم دوست دارم ولی یک سوال این یک نوع تاثیر پذیریه ایا ؟ و ایا بد است یا خوب؟
خوبه، بنویس. تو داری راه درست و خلاقانه رو طی میکنی.
بسیار عالی.
این مطلب منو یاد یکی از بازی روانی های خودم انداخت.