تکرار و تلمبه

چاه ذهن هم تلمبه می‌طلبد گاه‌گاه.

سطر که پیش نمی‌رود، دست نمی‌کشم، ‌تکرار می‌کنم، تلمبه می‌زنم تا دستم سرد نشود. دیروز برای شکل‌دادن به استدلالی، ده‌پانزده‌بار تندتند نوشتم: «شاید چون»، تا ایده فواره زد و صفحه پُر شد.

 

رازش همین است، تلمبه بزن، چاهِ مغز ناخشکیدنی‌ست.

 

اصلن گاهی باید مثل شخصیت مامان توی «وقتی کلاغ‌ها عشق می‌خوردند*» کلید کنی به یک کلمه و تا اعماق چاه ذهن خودت و دیگران را بشکافی:

 

«چه‌قدر گه، گه می‌کردی! سر هر کلمه‌ای می‌گذاشتی؛ گه‌سگ، گه‌مرغ، گه‌دانی. آقای صادقی می‌گفت خانم دکتر یک گه‌نامه بنویس؛ پرفروش می‌شود. دچار بیماری گه‌یابی و گه‌بینی شده بودی. همه را دیوانه می‌کردی. می‌گفتی وای! گه به گه نمال! می‌گفتی کفشِ توالت می‌رود این‌جا، بعد آن‌جا. وای! کجا گذاشتی پایت را! به کجاها مالید؟ می‌شستی. می‌شستی تا این که غش کنی. دست‌های نیالوده‌‌ی پاکیزه! به چه درد می‌خوردند؟! حالا نوبت کرم‌هاست؛ و تو آن‌جایی. دلم می‌خواهد گریه کنم. چرا؟ چرا مامان؟!»

 

تکرار کن، تکرار تلمبه‌ی ذهن است.

 

*فهیمه محفوظ، نشر اختران، ۱۳۸۵، ص ۳۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *