برنامه هفتگی یک نویسنده فعال

پیش نوشت: متن جذاب زیر را از کتاب زیبای «ازدواج؛ رنج مقدس» برایتان نقل می‌کنم:

 

گفتم «به جورج سینمون نگاه کن. او ده سال تمام، سالی شش کتاب بیرون داد؛ بعضی‌هاشون رو فقط ظرف چند هفته نوشت! من فهمیده‌ام که خیلی پایین‌تر از توان بالقوه‌ام کار می‌کنم.»

من محاسباتی کرده بودم که به این صورت به ریچل ارائه‌شان کردم.

«هر هفته 168 ساعت داره، فرض کنیم هفته‌ای 50 ساعت باید بخوابی. از 118 ساعت بقیه، هفته‌ای 20 ساعتش رو می‌تونی صرف غذا خوردن، یا آماده کردنش کنی و سر وعده در روز غذا بخوری. به این ترتیب 98 ساعت می‌ماند. از این مقدار، شاید روزی سه ساعت را با عزیزانت سپری کنی که می‌شه 21 ساعت در هفته. پس 77 ساعت می‌مونه.

«بیا فرض کنیم که هفته‌ای 8 ساعت از وقتت صرف خرید کردن و مسائل پیش‌بینی می‌شه. 4 ساعت هم برای حمام و کارهای ضروری جسمی دیگر بذار. اون وقت 65 ساعت در هفته باقی می‌مونه-یعنی تقریباً ده ساعت در روز- که می‌تونی ‌بنویسی، تف کنی، یا آدامس بجوی. حتی اگر 4 ساعتش رو صرف نگاه کردن به دیوار یا خیره شدن به آسمان بکنی، باز تقریباً 6 ساعت در روز باقی می‌مونه تا عملاً و واقعاً جملات را پشت سر هم ردیف کنی. می‌دونی ظرف 42 ساعت چند تا جمله می‌توانی بنویسی؟

ریچل چشم‌هایش را چرخاند و چیزی نگفت.

«من می‌دونم. حتی من که تایپیست متوسطی هستم در هر 20 ثانیه یک جمله 10 کلمه‌ای می‌توانم بنویسم. این میشه 3 جمله در دقیقه. در هر 42 ساعت، 2520 دقیقه هست که برای نوشتن 7560 کلمه کافیه- بیا حتی بگیم 6000 کلمه تا وقت تنفس یا مراجعه کردن به دیکشنری یا فرهنگ جامع لغات را هم در نظر گرفته باشیم.»

عقب نشستم و با لبخندی از سر افسوس و گفتم:

«حتی اگر من سه ماه از وقتم را صرف اصلاح آن‌چه که ظرف یک هفته تولید کرده‌ام بکنم-یعنی 546 ساعت از روزهای کاری 6 ساعته‌ام را- باید بتونم بدون زحمت زیاد سالی 4 کتاب بنویسم. در سال‌های کبیسه هم می‌تونم دست‌کم چند پاراگراف بیشتر بنویسم.»

به ریچل نگاه کردم. سرش داشت چرخ می‌خورد.

«به چی فکر می‌کنی؟»

«به نظر میاد یه عقده‌اس.» ریچل این را گفت و پا شد و رفت.

10 پاسخ

  1. سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
    خیلی لذت بردم..مدتی بود به سایتتون سر نزده بودم و امروز که دوباره به نظم رسیدم صبح که بیدار شدم اولین کارم ورود به سایت شما بود..تنها امیدم سایت شماست که بتونم باهاش به اهدافم برسم میخوام عمیقا مطالبی که گفتین رو بخونم نه یک بار بلکه چند بار و تمرین زیاد کنم و میدونم که حتما با شما به نتایج مطلوبی میرسم..فقط برای شروع از اولین گام ممنون میشم راهنماییم کنید که مطالب رو با چه ترتیبی باید بخونم..
    ارزوی سلامتی و شادکامی دارم براتون

    1. سلام نگین عزیز
      خوشحالم که اینجا هستید.
      دربارۀ ترتیب مطالعه:
      بستگی داره به دغدغه‌های شما. چون موضوعات وبلاگ متنوعه.
      در حال حاضر بیشتر چه دغدغه‌ای دارید؟

  2. متن خیلی زیبایی بود!
    چه تلنگری بهم وارد شد!
    جواب خیلی از سوال هام رو داد.
    این متن به کلی راهی که می خواستم برم رو تغییر داد!
    چقدر درحق نوشتن،قلم و کاغذ های روی میزم کوتاهی کردم!
    ولی جبران می کنم!
    ممنون استاد که باهر بار خواندن مطلبی از شما بیشتر وبیشتر احساس می کنم که مدیونتونم.

    1. درود زهرا جان
      ممنونم از مهرت.
      امیدوارم که در مسیرت مصمم و پایدار باشی و شاهد درخشتت باشم.

  3. با یک حساب سرانگشتی، اگر فردی از 30 تا 80 سالگی اش فقط روزی یک صفحه از رمانهای بزرگ دنیا رو خونده باشه احتمالا 50 رمان رو تمام کرده. و این در حالیکه که این فرد می تونه اصلا کتابخون هم نباشه.

  4. شاید الان روزی شش ساعت روز نوشت بنویسم ولی گمان ندارم امسال بتونم چهار کتاب چاپ کنم شاهین جان

    1. نوشتن، هر چقدر هم اندک، باز هم از ننوشتن به شدت ارزشمندتره.
      با قدرت ادامه بده.

  5. سلام شاهین جان
    این جنس محاسبه ها برای من خیلی آشناست، این روزها که کتاب “کلید را بزن (Switch)” رو میخونم و تو فضاش هستم همش تو فکر تغییر از طریق عادت سازی و تغییرات کوچیک هستم. برای اینکه به خودم انرژی بدم همش دارم محاسبه میکنم که اینجوری اگر روزی 2 ساعت مثلا ترجمه کنم تا آخر سال انقد شده و اونقد شده و …
    یاد رضا امیرخانی هم افتادم که میگفت تعداد کلماتی که در روز مینویسه رو چک میکنه.
    بنظرم شما هم کتابهای امیرخانی رو خونده باشی…

    ارادتمند
    امین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *