این سطرهای نازد‌ودنی

 

برخی سطرها همواره در ذهنت جاری‌اند، بی‌مناسب و نآگاه زمزمه‌شان می‌کنی و هرگز نمی‌فهمی فرق این عبارات با هزارها سخن دیگر در چیست که تنها آن‌ها این‌گونه در عمق جانت نشسته‌اند:

 

«گم در غبار»

-پرویز اوصیا

 

«چیزی فسرده است و نمی‌سوزد امسال/در سینه در تنم»

«آه/من/حرام شده‌ام»

-احمد شاملو

 

«امروز در خانه نیستی که ترکِ خانه کنم، اینجا ترکِ تو می‌کنم بی‌که اینجا باشی.»

«از تو سخن از به آزادی»

-یداله رویایی

 

«پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»

-محمدکاظم کاظمی

 

«هنگام که گریه می دهد ساز این دود سرشتِ ابر بر پشت»

«می‌تراود مهتاب»

-نیما یوشیج

 

«آن روز که می‌آیی/کاش دیشب/ای کاش دیروز باشد»

-سعید صدیق

 

«از تو به تو می‌گریزم»

«بر استان هزار در به انتظار توام/و حواس‌ام نیست/که تنی هزارپاره دارم»

-سعید عقیقی

 

«درست نمی‌نویسم،‌ درست نتوانسته بودم بنویسم. اختیار کلمات با من نیست. اختیار من با کلمات است.»

«بیا گذشته‌ها را اگر دوست داریم در آینده‌ها تکرار کنیم. در آینده‌ها زنده کنیم.»

-بهمن فرسی

 

«از داد و وداد آن‌همه گفتند و نکردند/یا رب چقدر فاصله‌ی دست و زبان است»

-هوشنگ ابتهاج

 

ادامه دارد…

یک پاسخ

  1. اینک که دلم آینه بازشده من ننویسم چگنم
    من عقده دل بررخ کاغذنگشائم توبگو پس چکنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *