با برخی ادا اطوارها ذوق نوشتن گُل میکند.
یکی از این بازیها ساختن ایستگاه نویسندگی در گوشهای از خانه است.
نگاهی به دوروبر خودتان بیندازید و یک گوشه را نشان کنید، گوشهای که خلوتتر و کمسروصداتر است، بعد به اندازۀ یک باجۀ تلفن برای خودتان جا در نظر بگیرید. جایی که بتوانید در آن سرپا بایستید و بنویسید.
اصلاً تصور کنید در خانه یک کیوسک تلفن دارید، که هر لحظه که دلتان خواست میتوانید بروید توی آن و قلم را بردارید و شروع کنید به نوشتن. پس جای قلم و کاغذ را تغییر ندهید. چون در هیچ باجۀ تلفنی، تلفن را هر روز جابجا نمیکنند (با بهتر است بگویم نمیکردند چون الان که دیگر باجۀ تلفن وجود ندارد). جای ثابت قلم و کاغذ به شما یادآوری میکند که هرازگاهی در ایستگاه نویسندگی خودتان حاضر شوید و چند سطری قلمی کنید.
البته که شما کماکان میتوانید بنشینید و پشت میز تحریر خودتان، هر طور که خواستید بنویسید. باجۀ نوشتن حکایت دیگریست.
اول اینکه این کار تجربۀ سرپانویسی است، و در این روزگار قرنطینهنشینی نوعی فعالیت جسمی هم محسوب میشود و برای سلامتی مفید است.
دوم و مهمتر: اینجوری با تنوع دادن به وضعیت خودتان در هنگام نوشتن، امکان کشف و خلق ایدههای تازه بیشتر میشود.
سوم هم اینکه…اصلاً من چقدر بگویم. شما بگویید!
88 پاسخ
شاهین جان
بی غل و غش بگویم خیلی وقتا به لایو هات در حین انجام کارهام گوش میدم.روزانه نویسی رو دارم و عجیب علاقمندم پادکست ضبط کنم، راهنمایی می خواهم.
مادرت
سلام
سپاسگزارم.
دربارۀ پادکست این مطلب رو قبلن هوا کردم:
پادکست چیست
سلام حالا که معنی واقعی کلیشه رو فهمیدم همینجا برای اولین بار با وجود ترس از محکوم شدن از جانب دیگران خواهم گفت و یا درواقع اینگونه خواهم نوشت این که میگویند ادم فقط و فقط خودش مسئول شکست و موفقیتهاشه و ادمها همیشه با تصمیماتی که امروز میگیرن باعث درد و بیماری و یا خوشی و شادابی در زندگی ایندشون
خواهند شد بیش از یک کلیشه نیست .
اره همینو خاستم بگم بنظر من هیچ انسانی خودش به تنهایی تصمیم نگرفته که بره مثلا موادمخدر مصرف کنه درحالی که بخوبی از عواقب دامن گیر اینده اش هم اگاهی داره .
همیشه مقصر اصلی خود اون بدبخت بیچاره میشه و همه سنگها به طرف اون پرتاب میشن ، هر کسی از راه میرسه هرچی دوست داره بهش میگه اون بیچاره فقط و فقط سرزنش میشه بخاطر وضعی که امروز دچارش شده حال انکه این وضعیت خودش به تنهایی پراز درد و غصه هست ، بگذریم حالا بیاید یجوری دیگه تصور کنیم
بیایدتصور کنیم که همین شخص بسیار انسان موفقی هست و بسیار هم ثروتمند و دوست داشتنی
اینجاست که همه هوشیارن مبادا ازسهمشان چیزی کم بشود .
زنش میگه هیچ مردموفقی وجود نداره مگر انکه زنی موفق حامی اوبوده باشد
شاید پدرومادر هم به تربیتشان ببالند و شاید معلم و استاد …
هر کی دوست داره بگه که نسبت نزدیکی باهاش داره و زمانی به او کمک کرده و گاها کسانی هم هستند که بگویتد اصلا اگر ما نبودیم تو هم اینجا و دراین نقطه نبودی در واقع هیچ وقت فراموش نکنی که خودت به تنهایی نمیتوانستی اینگونه موفقیت کسب کنی
اره اقا همین باور کنید انقدر دلم از همه پره انقدر دلم از حرفهای نگفته پرشده که دیگ… ………..
سلام بهروز عزیز
حرفت رو خیلی خوب میفهمم.
یه کتاب هم هست که در این زمینه حرفای خیلی خوبی داره:
خواستن توانستن نیست-بنجامین هاردی-ترجمه رویا درخشان
با عرض سلام و امتنان خدمت شما استاد متحرم من دانشجو در رشته مهندسی هستم اما برای نویسنده گی خیلی علاقهمند هستم و خیلی دوست دارم بنویسم و این جملات زیبای شما است که بنده را بیشتر در این زمینه علاقهمند تر می سازد.
خیلی ممنون
زنده باد.
شروع کنید و با قدرت ادامه بدید.
با آرزوی موفقیت برای شما.
سلام اقای کلانتری عزیز
ممنون برای اینکه ما را تشویق به نوشتن کنید از هزار راهی استفاده میکنید که نوشتن را برایمان شیرین و لذت بخش کند.
راستش ایستاده نویسی برای من شده دغدغه ایی که هروقت میخواهم ایستاده بنویسم دست خطم را هم نمیتوانستم بخوانم و خیلی بقولی خرچنگ قورباغه می شد.
و به یاد روزهای امتحان می افتم که در راه مدرسه یا دانشگاه میخواستم چیزی را از کتاب در حال راه رفتن یاد داشت بردارم انقدر حواسم به نوشتن بود که ناگهان ماشینی جلویم متوقف میشد و شروع به دادو بیداد میکرد تازه متوجه میشدم که حواسم به نوشتن بوده و اصلا به چیزی جز نوشتن توجه نداشتم.
سلام خانم حیدرپور عزیز
سپاس از مهر و توجه شما.
وجود عزیزانی مثل شماست که چراغ این خونه رو روشن نگه داشته.
سلام .من خیلی دوست دارم متن ها وانشا های خوب بنویسم….من یکی از ارزو هام نویسندگی…نوشتن رو دوست دارم اماحتی یک جمله هم نمیتونمخوب و عالی بنویسم اگه میشه کمکم کنید…..
سلام فاطمه عزیز
تو این سایت صدها مطلب هست که میتونه تو این مسیر به تو کمک کنه.
میتونه با این صفحه شروع کنی:
نقشه راه نویسندگی
سلام من اصلا نمیتونم حتی یک جمله بنویسم خیلی نویسندگی رو دوست دارم اما نمیتونم اگه میشه کمکم کنید تا به ارزوم برسم…نویسندگی یکی از بهترین ارزو های منه
استاد نوبسندگی عزیز
ایستاده نوشتن ایده جالبی هست اما کمی سخت به نظر می رسه .حسن این روش این هست که جان کلام نوشته می شه و از حاشیه نویسی خبری نیست.
سلام افرا جان
این هم یکی از کارهایی که میتونه در برنامۀ نوشتن ما باشه.
کمامان میشه نشسته نوشتن رو هم حفظ کرد.
سلام آقای کلانتری
با راهنمایی های شما بالاخره وبسایت و پیج اینستاگراممو زدم. خوشحال میشم سری به وبسایتم بزنید.
imrezamohamadi.ir
لینک وبسایت
سایتت رو دیدم.
آفرین داری.
خیلی تمیز و خوب و حرفهای شده. با قدرت ادامه بده.
خیلی ممنونم از شما
به به مبارکه رضا جان
حتما میبینم.
الان که یادداشت را خواندم، دارم تصور میکنم باید یک جایی باشد که جلوی چشم نباشد که اهل خانه رد بشوند و هی سرهایشان را به نشانه تاسف تکان بدهند! از پاهایم از ایستادن خسته نمی شوند. اصولا ایستادن و راه رفتن را به نشستن ترجیح میدهم. یک جورهایی پای نیمه بی قرار دارم. اما حدس میزنم دست ها از ایستاده نوشتن هلاک شوند البته اگر به آن جاها برسد که بیشتر از سه چهار خط شود. اینجاست که ادم می تواند قربان صدقه مدادش هم برود چون خودکار بعد از سومین کلمه، جوهرش تحت جاذبه کله پا میشود و تنها دمش به درد جویدن میخورد. قطعا جایی درون اشپزخانه انتخاب میکنم که بیشترین زمان ایستاده بودنم، آنجا میگذرد.
سلام هوران عزیز
دقیقا. بهتره جایی باشه که دیگران مزاحم نشن.
این خلوت برای نویسنده از نون شب واجبتره.
من سرپا زیاد نوشتم. مخصوصا وقتی مدرسه میرفتیم( یاد آن دوران بخیر!). از هر زمانی میان کلاس های درس برای نوشتن استفاده میکردم. و بعد چه لذتی میبردم از خوندن و ویرایش نوشته ها در خونه… واقعا یادش بخیر!
در خونه هم این روز ها ایستگاه نویسندگی من شده آشپزخانه. میان حرف های مادر دختری یا بعد کمک در کارها سری هم به دفترچه ام میزنم و ایستاده چند خطی مینویسم…
چه عالی مینا جان
نوشتن در آشپزخانه صفای خاص خودش رو داره.
من هم گاهی دفتر رو میذارم رو مایکروفر و مینویسم.
خیلی جالبه من هر وقت حریم خصوصی نوشتن را جایی می خوانم افسردگی می گیرم چون برای یک مادر که یک فرزند نوپا دارد هیچ جای خصوصی وجود ندارد خیلی دوست داشتم بدانم مادر ها چگونه می توانند یک کیوسک نوشتن پیدا کنند
فاطمه خانم عزیز
اینا کیوسکبازی و …. حاشیه کاره.
اصل کار نوشتنه.
مهم اینه تحت هر شرایطی مجالی برای نوشتن فراهم کنیم.
من احساس می کنم از نوشتن می ترسم هیچوقت سراغ نوشتن نرفتم از همین جایی که شما گفتید شروع کنم نتیجه می گیرم؟
سارا جان
با نقشه راه شروع کن:
نقشه راه نویسندگی
سلام خوبی شاهین جان؟
من وسط یک کلاس انلاین که مدام صدا قطع و وصل میشد برای اینکه اعصابم خراب شود فکر کردم کجا بهتر از سایت شاهین امدم و مثل همیشه عالی و حالم خوب شد
اول اینکه خیلی تصاویر گرافیکی ات رو دوست دارم واقعا فوق العاده اند نمی دونم کار خودت هست یا تیم گرافیکی داری هر چه هست دست مریزاد
در مورد سرپا نوشتن هم عالی بود. به نظرم بچه ها خیلی از این گوشه های خانه برای خلاقیت استفاده می کنند مثلا پسر من یه مدت پشت میز ناهار خوری مابین کنج دیوار و اپن اشپزخانه یک گوشه دنج برای خودش درست کرده بود. این نوشته ات من را به یاد این جریان کنج های کوچک خانه انداخت.
دیگر اینکه شاد و برقرار باشی
سلام گیلدا جان
شکر خدا، من خوبم. یا بهتره بگم عالیام.
مرسی از مهرت.
خدا پسر نازنینت رو ایشالا همیشه حفظ بکنه.
از خوندن کامنتهای تو همیشه بینهایت خوشحال میشم.
🌸🌸🌸
سلام و هزاران درود بر شاهین عزیز و خلاق
ایده جالبی ست
ایده شما و کیوسک، کمد قهری که در دوران دبیرستان داشتم را در ذهنم تداعی کرد. زمان قهر کردن، داخل کمد می نشستم و کلی مطلب روی در و دیوار کمد می نوشتم.کاش برمیگشتم به همان دوران و ادا و اطوارها و نوشتن های بی وقفه.
مثل همیشه عالی
موفق باشید و نویسا
درود بر فرحناز خانم ارجمند
چه خاطره قشنگی؛ نوشتن در کمد.
شاد و برقرار باشید دوست نازنین من.
سلام جناب كلانتری. از منابع موثق روایت شده كه نویسنده ای به اسم توماس کلایتون ولف، همیشه ایستاده می نوشته و جالبه كه سقف خونه اش هم كوتاه بوده و مجبور می شده برای اینكه سرش به سقف نخوره، به یخچال تكیه بده و كجكی طور وایسه.
:))
درود ویدا جان
ایشون علاوه بر کوتاهی سقف خونهش، قدش هم خیلی خیلی بلند بوده.
شاهین جان من هم به اندازه یک میز و تابخانه جایی از زیرزمین خانه که مدت ها انباری بود را برای خواندن و نوشتن اماده کردم.
زنده باد مهدی جان. چه عالی.
سلام عزیز :
همیشه با طراوت و پر انرژی باشی و به ما هم انرژی بدی ، اینو نوشتم برای اینکه خوش و بشی با شما کرده باشم. راستش من دست چپی ام و فکر نکنم ایستاده بتونم بنویسم.شاید هم امتحانش کردم. پایدار باشید.
سلام حمید جان
مرسی از محبتت. شاد و سلامت و برقرار باشی. 🌸
علاوه بر سرپانویسی من گاهی چند قدم راه رفتن رو هم توصیه می کنم در حال نوشتن!هم پاهاتون خسته نمیشه و هم جاتون عوض میشه.تنوعه.البته به شرطی که خونه خلوت باشه و مزاحم کسی نشید.این سرپانویسیتون منو یاد عادت های عجیب و غریبی که از نویسنده های معروف و چند نفر دیگه برای نوشتن شنیدم انداخت.یه بنده خدایی می گفت من فقط روی پشت بوم می تونم بنویسم!یا ارنست همینگوی که می رفت توی یک کافه ی شلوغ می نشست و می نوشت.
یه جمله ی دیگه هم می خوام بنویسم که دونستنش واسه هر کی اهل نوشتنه جالبه:مست بنویس و هوشیار ویرایش کن!
زنده باد المیرا جان
بله، این جمله همینگوی خیلی جالبه.
مرسی که نقل کردی این جمله رو.
شاد و برقرار باشی.
سلام شاهین جان. ناخودآگاه بدون اینکه راجبش فکر کرده باشم دیدم که غروب های روزای قرنطینه من میومد توی بالکن خونه م و با دیدن مزرعه ی گندم و اون جاده کنار گذرش ایستاده چقدر فکر میکردم و مینوشتم. مثل بچه های مهد کودکی که چند ساعت جلو دیوار وایمیسن و نقاشی های دیواری میکشن …
چه قشنگ محسن جان.
سلام، همین الان ازجام بلندشدم تا برای اولین بارسرپا نویسی رو امتحان کنم. فکرکنم اولین مزیتش این باشه که برای اینکه خسته نشیم و پادرد نگیریم تندتندمینویسیم تا زودترمطلب روتمومش کنیم واین موضوع سانسورکننده ی ذهنمون را برای دقایقی ساکت میکنه. حتمابیشتر انجامش میدم، واسه من تنوع بزرگیه وقطعا بی تاثیرنیست.
زنده باد ملودی جان
چه خوب که از تجربیات نو استقبال میکنی.
سلام
سوم اینکه:
حالا یه امتحانی میکنیم:))
با توجه به اینکه شخصاً وقتی راه میوفتم مغزم شروع به صحبتکردن میکنه و نطقش باز میشه، احتمال داره در این حالت هم یک نشو و نمایی داشته باشه:))
برقرار باشید…
3وم اینکه این کار مثل یک بازی ذهنیه و تصور بازی بودنش باعث گل کردن خلاقیت نوشتنمون میشه.
4ام اینکه چون به ذهنمون گفتیم اینجا ایستگاه نویسندگی ..پس وقتی میریم به اون مکان ذهن میدونه که فقط باید به نوشتن فکر کنه و کار مهم اینجا فقط نوشتنه پس میگه تا بنویسیم.
5ام ابنکه وقتی تغییر وضعیت میدیم دید و نگاهمون هم به مسایل تغییر میکنه و این نیازه ،چون برای نوشتن بهتره خلاقانه فکر کنیم تا به قول استاد شاهین نوشته تازه هوا کنیم.
6ام اینکه باید بریم و هرچه زودتر این ایستگاهو بپا کنیم تا موارد بعدی هم به ذهنمون برسه..شاید تونستیم تا صد مورد ردیف کنیم پشت سر هم..این از خوبی های ایستگاه داشتنه😊
زنده باد مریم خانم عزیز
عالی نوشتید.
من هر روز در آشپزخانهٔ قلم، نوشته هایم را با پیاز ایرانی تفت می دهم تا خام نباشند که سر دل ذهن ها بمانند که خدای نکرده اندیشهها نفخ کنند، سپس کمی نمک طنز و فلفل حقیقت و زردچوبهٔ خیال به رنگ تصویر کلمه ها می زنم تا روح دل رغبت کند که نوشتههایم را با اشتهای تمام بخورد.
آنگاه منتظر می مانم تا اندیشه طعم غذای امروز را مزه مزه کند.
اگر خوشش آمد که حتما طعم را تغییر می دهم.
اگر هم خوشش نیامد ادویهها را کم و زیاد می کنم.
… و…
زنده باد خانم حمزه عزیز
سخته استاد نمیتونم درست کاغذ رو ایستاده تو دست بگیرم باید روش تمرین بیشتری کنم خیلی کم کار شدیدا
البته منظورم این نبود محمدعلی جان
کاغذ رو بذار رو یه جایی و بعد بنویس.
و سلامی دوباره
در ضمن استاد کلانتری جان من در حالی که تکاپو کنان مراحل آموزش نرم افزارها و اپلیکیشن های دوره ی هزار و یک محتوا را می گذرانم و ذوووق می کنم در دوره کار خلاقانه در خانه هم ثبت نام کردم تا با دم مسیحاییتان دلگرم تر از قبل بنویسم و منضبط فردی شوم و بیاموزم و تولید محتوا کنم و درآمد کسب کنم الهیییی فقط اگر زحمتی نیست این سیصد و خرده ای کلمه را بخوانید باعث دلگرمیست. https://vrgl.ir/SMxU2
حتما میخونم شکوه خانم عزیز و پر مهر.
سلام بر شاهین جان کلانتری خوش ذوق
من هم بگویم که سر پا نویسی باعث تقویت قوه ی حفظ تعادل است .
پس با انجام این کار اتفاقی خیلی بهتر از پوزیشن درخت در یوگا برایمان می افتد ،
باور ندارید امتحان کنید.
زنده باد. چه عالی.
مثلا امروز که من دلم گرفته بود
و نیاز شدید داشتم که با کسی صحبت کنم
اما نمیتونستم،
اگه از وجود ایستگاه نویسندگی خبر داشتم
حتما میرفتم و چند سطری رو سرپا قلمی میکردم .
اونوقت خالی میشدم و غر به جون زمین و زمان نمیزدم که ای خدا چرا کسی نیست من حرفهامو بهش بگم.
خدا هم میگفت پس کاغذ چیه ؟!
برو بگو همونجا منم میشنوم زیرزیرکی 🙂
زنده باد سپیده جان
چه خوب که به نوشتن چنین نگاهی داری.
سلام
چه جالب باورم نمیشه
من امروز عصر میز کامپیوترم رو جابجا کردم گذاشتم کنار کتابخونه م بینشون به اندازه یه نشستن معذب وار و ایستادن راحت بازه، اون موقعیکه میزو گذاشتم به اون فضای مربعی دبش نگاه می کردم همچین حس داشتم که اون جای کوچولو بشینم و بنویسم. حالا ایستاده نوشتن که دیگه محشره.
استاد کلانتری یه برگه درست میکنم روش می نویسم باجه نویسندگی و اونجا می چسبونمش.
ممنونم ازتون.
عالی میشه فاطیما جان
موفق باشی
من عاشق نوشتنم .مینویسم و مینویسم در هرحالی در هر مکانی و به هرشکلی گاه در کنجی خلوت از اتاقم شاید هم در شلوغ ترین میهمانی ها .گاه هنگام خواب به شکلی که در تاریکی محض حتی کلمات نوشته شده را نمیبینم من مینویسم هنگام تکان های بی وقفه ی اتوبوس یا واگن قطار اما مینویسم .قلم به دست داشتن برای من حکم نفس کشیدن را دارد همینقدر ضروری همینقدر لذت بخش .ممنون از پیج و سایت فوق العادتون
چه عالی.
یک جهان سپاس از مهر شما.
دوستی داشتم که عضو هیات تحریریه نشریه ای بود.
در اتاقش، با پارتیشن ، فضای کاذبی ایجاد کرده بود و به قول خودش: اتاق نویسندگیِ مقالاتش بود.
و فقط در ساعات کاری، به اون فضا می رفت
چه جالب.
مرسی به خاطر نقل این تجربه.
من هم طبق آداب و رسوم نوشتن یکی دو جا از اتاق رو برای نوشتن در نظر گرفتم، یک جا برای نشستن پشت میز و تایپ کردن و یک جا هم برای نوشتن بر روی کاغذ و خط خطیهای روزانه. اما سرپانویسی رو امتحان نکردم. قطعا باید جالب باشه.
چه عالی. برقرار باشی محدثه خوش ذوق و خلاق.
سلام روزتون بخیر
چندباری این کار رو انجام دادم البته اون لحظه چون بیرون از منزل بودم بجای قلم وکاغذ گوشی دستم بود و تایپ کردم
سپاس بیکران از راهکارهای خوبتون
موفق باشید منیره خانم گرامی.
همین الآن در اوج خوابآلودگی، بلند شدم و ایستاده نوشتم. ایستاده نوشتن، سهم فیزیکی بودن این عمل را بالاتر میبَرد.
البته من جای مناسبی را برای ایستادهنویسی انتخاب نکردم، از باد کولر دور بود و میز هم کوتاه. برای همین عرقریزان و کجوکوله نوشتم…
چقدر عالی.
دم شما گرم چقدر ذهن خلاقی دارید این ایدهها چطوری به ذهنتون میرسه؟
ای ول دارید
این نظر لطف شماست آیلا جان
این ارتکابات به خاطر جنونیه که من بهش مبتلا شدم: جنون نوشتن.
جالب بود ، میتونم داستان امروزم رو سرپا بنویسم و کیف کنم😉
زنده باد مریم عزیز.
سلام آقای کلانتری، امیدوارم خوب باشید!
مثل همیشه نوشته جالبی بود 😁 قطعا سرپانویسی میتونه تجربه خوبی باشه، حتما تستش میکنم.
آقای کلانتری من یه سوال داشتم. برای یک نویسنده، نوشتن روی کاغذ مهمتره یا تایپ کردن توی کامپیوتر؟ اصلا تفاوتی داره که توی کدوم بهتر باشی یا کدوم رو بیشتر به کار بگیری؟
ممنون از شما 😃🙏
سلام متین جان
فدای تو عزیز.
قبلاً یه ویدیو در این رابطه ضبط کردم که میتونی ببینی:
ابزار نوشتن
چه جالب ،هیچوقت به سرپا نوشتن فکر نکرده بودم، البته من توی خونه یک جای مخصوص برای نوشتن و مطالعه دارم، که فقط به خاطر حضور مهمان جابجا میشم ولی این ایده جالبیه و باید امتحانش کنم.
زنده باد زهرا جان
بله سرپانوشتن هم برای خودش عالمی داره.
اره واقعا خیلی ایده خوبی میتونه باشه؛اینطوری واقعا عالیه👌🏻
موفق باشی آرمیتا جان
ایده جالبی است.
من همین الان مکانی را برای این کار در نظر گرفتم.
به نظرم در حالت ایستاده و با قلم و کاغذ نوشتن، می تواند؛ همانند مشورت با یک دوست خوب و دانا کمک کننده باشد؛ یعنی هر جا که به مشکلی برخوردیم یا خواستیم از زمانه و نامردمی هایش بمالیم، سراغ باجه نویسندگی رفته و کمک بطلبیم
زنده باد هدی جان
دقیقا. به نکتۀ جالبی اشاره کردید.
ضمن اینکه حس سخنرانی هم به آدم میده. و این هم برای من جالبه.
درود بر شاهین
به روت نمیارم که دلم میخواست بعد چند روز نبودن ی مطلب بلند بزاری،ولی خب همینم غنیمته برامون 😀
سپانویسی بیار ایده جالبیه،درسته که به طور مداوم انجامش ندادم ولی تجربه های جالبی از نوشتن توی حالت های مختلف دارم،مثلا دوست دارم وقتایی که در تلاشم بخوابم و همچنان بخش ایده پرداز ذهنم فعاله یه کاغذ و خودکار کنارم باشه تا همونجا که خوابیدم (بدون نور) یه خلاصه ریز از فکری که به ذهنم خطور کرده بنویسم،
به عبارتی من خوابیده نویسی انجام میدم😁
راستی وبلاگم همچنان برقراره خوشحال میشم بهش سر بزنی و از نظرات صمیمانه ات بهره مندم کنی
http://draliok.ir/
درود بر علی عزیزم
البته من هر روز اینجا هستم: شاهین بلاگ
چند تا ایدۀ جدید هم برای اینجا دارم که در حال پختنه.
زنده باد. من طرفدار خوابیدهنویسی هم هستم. خیلی هم خوبه.
وبلاگ هم خیلی خوبه. اتفاقا اون روز داشتم میدیدمش. با قدرت ادامه بده.
فدایت
اتفاقا خودش یک موضوع میتونه باشه …
هنگامی که آنقدر سراپا می ایستی تا پاهای مبارکت درد بگیرد و حالا ، تویی و موضوع پا درد یا ..😄
البته خوابیده نویسی هم عالمی دارد ،
سوم اینکه اگر پایتان خسته شد و دیگر حوصله نداشتید بنویسید میتوانید مثل دوران شیرین کودکی یک دوریالی از عالَم خیالتان بیرون بکشید و یک شماره خیالی بگیرید و فوت کنید توی گوش یک شخص خیالی که تلفن را برداشته و هی با خودتان بخندید (اوج شیطنت دهههای نهچندان دور؛ یادش به خیر)، تا هر کس از آنجا رد شد فکر کند دیوانه شدهاید و دلش به حالتان بسوزد و با موبایلش زنگ بزند به بهزیستی تا بیایند و شما را ببرند…
😊
باز هم حس طنز پردازیام گل کرد.
😉😂
درود بر تو حوریه همیشه عزیز
خیلی ایده ناب و بکری هست. در ویدیوهای الهام بخشی که معرفی کرده بودید می دیدم که جناب شاهرخ مسکوب، یک میز کوچک در یک فضای کوچک و محدود به خود اختصاص داده بودند و سالیان سال وقت صرف نوشتن می کرده اند. در واقع ایستگاه نویسندگی یا به بیانی، سنگر نوشتن داشته اند.
الان که این عبارت سنگر نوشتن به ذهنم رسید، خود را در فضای کوچک باجه تلفن مانندی تجسم می کنم که سنگرم شده و گلوله هایم کلماتم هستند که باعث نجات و رهایی خودم و تمامی انسانهایی می شوند که دغدغه شان را دارم.
بله باید بایستم، به احترام کلمات نجات بخشی که در ذهن دارم تا آنها را صحیح و سالم از هواپیمای ذهنم (شاید هم فضا پیمای ذهنم) پیاده کنم.
زنده با آزیتای عزیز و خلاق.