فکر کنید ایدهای برای تولید یک محصول تازه به ذهنتان رسیده. حسابی ذوقزده میشوید، به تولید و فروش و موفقیت آن فکر میکنید. بعید نیست از شدت هیجان به چند تا از دوستانتان زنگ بزنید و احوالپرسی کنید. ممکن است چیزی از ایدۀ خودتان به آنها نگویید. اما میبینید که کشف یک ایدۀ نو کیفتان را کوک کرده. اما بعد؟ بعد از چند روز ایده از چشمتان میافتد و میرود پیش دهها یا شاید صدها و هزاران ایدهای که پیش این در سر پروراندهاید.
حالا نمیخواهم به این به این بپردازم که چرا این اتفاق میافتد. میتوانیم دلایل مختلفی را شناسایی کنیم. اما چه کنیم که این اتفاق نیفتد؟ بالاخره باید کاری کرد، چون اگر ناتوانی ما در به ثمر رساندن ایدهها مزمن شود، نامحتمل نیست که ذوق ایدهورزیمان را بهکل از دست بدهیم.
البته ذکر یک نکته هم مهم است: برخی ایدهها همان بهتر که از چشم بیفتند. اینجا حرف دربارۀ ایدهای است که با گذر زمان حتا بیش از پیش به قدر و اهمیت آن پی میبریم.
اول از روشهایی بگویم که برای حفاظت از ایدههایم آزمودهام اما تاکنون برای من بینتیجه بوده است:
- در میان گذاشتن ایده با دیگران و ایجاد نوعی تعهد عمومی
- کشیدن نقشۀ ذهنی
- درست کردن یک فایل وُرد برای کار روی ایده و نوشتن در آن
- ساختن جدولی برای پیگیری اجرای ایده و ثبت روزانۀ اقدامات
- اختصاص دادن بخشی از دیوار دفتر کارم به برچسبهای مرتبط با ایده
- تهیۀ زودهنگام منابع لازم برای اجرای ایده
- تعیین مهلت پایانی برای به سرانجام رساندن ایده
شاید این روشها برای دیگری مؤثر باشند، اما تا امروز چندان به کار من نیامدهاند.
از طرفی میتوان گفت تکنیکها ناکارآمد نیستند، بلکه باید تعهد بیشتری در پایبندی خودمان به استفاده از آنها داشته باشیم.
پس حالا برای ایدهای که در ذهن دارم:
- تعهدی عمومی ایجاد میکنم. با نوشتن همین مطلب در این اینجا. و مهلتی سه ماهه برای به سرانجام رساندن ایدهام در نظر میگیرم.
- یک نقشۀ ذهنی میکشم و برای برداشتن گامهای مختلف اجرای ایده ایدهپردازی میکنم.
- یک فایل وُرد برای ایدهام باز میکنم و توی آن همۀ نکات مربوط به ایدهام را ثبت میکنم.
- جدولی برای پیگیری روزانۀ اجرای ایده طراحی میکنم. آن را میچسبانم کنار میز کارم و هر روز بعد از انجام اقدامی عملی برای توسعۀ ایده آن را تیک میزنم.
- گوشهای از دیوار اتاقم را به برچسبهای مرتبط با ایده اختصاص میدهم. میشود همه چیز را با رایانه پیش برد، اما بهتر است از مزایای کاغذ و قلم هم بهره ببرم.
- برای تهیۀ منابعی که برای ایده لازم دارم بهتدریج اقدام میکنم. البته سعی خواهم کرد که از منابع موجودم نهایت بهره را ببرم و بعد اگر لازم شد سراغ منابع تازه بروم.
- مهلت پایانی دقیق و حسابشدهای را برای اتمام پروژه در نظر میگیرم و میکوشم با تقویت ارادۀ خودم به آن متعهد باشم.
بنابراین آنچه را که سابق بر این نتیجه نداده از نو میازمایم، تا چه شود.
14 پاسخ
علت ناکامی های من در به ثمر رساندن ایده های که به ذهنم می رسد، عدم تمرکز روی آنها و پیگیری نکردن است. ضعفی که در تلاش برطرف کردن آن هستم.
ممنون استاد
تکنیکها ناکارآمد نیستند. بلکه باید تعهد بیشتری در پایبندی خودمان به استفاده از آنها داشته باشیم.
همینطوره استاد. 👌🏻👌🏻👌🏻
بسیار عالی
تصور من این هست که برای ثابت قدم ماندن در مسیر پروش یک ایده، تنوع و اصلِ تکنیک چندان تفاوتی در پایبندی ما نداره، بلکه باید روی تعهد و تاب آوری خودمون کار کنیم.
چه بسیار انسانهایی که بدون هیچ تکنیک خاصی در مسیر شکوفایی یک ایده پایدار و مقاوم بودند.
البته که تکنیکهای مختلف میتونه مسیر پایداری رو برای ما راحت تر و شیرین تر کنه.
سپاس استاد گرامی
به قول معروف، به جای اینکه چند تکنیک را یکبار امتحان کنید، یک تکنیک را چند بار امتحان کنید!
آفرین.
چقدر به موقع😍میخوام چندتا از راه حلها رو استفاده کنم و بعدا در مورد نتیجهای که گرفتم اینجا مینویسم.
عالی.
متن این یادداشت تمام وکمال مرا یاد کلاس نویسندگی خلاق و پروژه کتاب انداخت. در همین خصوص لایو امروز تحت عنوان(یکبار دیگر) را برای دومین بار نگاهی عمیق انداختم. چرا باید هردوی این ها در یک روز منتشر می شد؟ چرا باید هردو مرا به این تفکر که: ” خوبِ دیگران الزاماً خوبِ تو نیست.” هدایت می کرد؟
ازنو اما این بار با نگاهی گذرا به برخی کلمات یادداشت، برای بار هزارو سیصدوهفتادوششم در روز، موبایل را درحالت پرواز قرار دادم وخودم را با مرتب کردن کتاب هایم سرگرم کردم. باید فرصت ته نشین شدن مطلب خوانده شده را در اختیار خودم می گذاشتم. این روزها بیش از هرچیز به تفکر عمیق نیازمندم. احتیاج دارم که وقفه یا زنگ تفریحی برای ذهنم ایجاد کنم.
این حجم از مطالب جدید اگر ذهن ما را به تفکر غیر سحطی وادار نکند، ارزشی ندارد.
من هم اتفاقاً چندی است به دستهء آدمیان تفکرات سطحی پیوسته ام که باید آن را به تنظیمات کارخانه-تفکر عمیق- برگردانم.
من باور دارم که ” انجام شدن نوع معینی از کار برای هر شخص، راه های منحصر به فرد خود را می طلبد”. آن جا که میگویند: “همیشه راه های یکسان ما را به جواب های تکراری هدایت می کند.” این سخن درمورد “یک فرد” است. یعنی یک فرد که شناخت خوبی نسبت به خودش دارد، راه های تکراری برای انجام کار مشخصش، همیشه او را به همان نتیجهء معلوم و یکسان منتهی می کند. که اتفاقا چنین امری را هم میتوان به پیاده روی از مسیر های یکسان و مشخص و تکراری تعمیم داد.
حالا این حرف را در افراد به صورت مستقل و جداگانه بررسی کنیم: همان طور که عده ای ماکارانی دوست دارند و عده ای دیگر نه( که غالبا این دسته را پدران تشکیل می دهند). یا عده ای خورش کرفس برایشان منزجر کننده است و عده ای در مقابل، برای لاغری آب کرفس می خورند؛
تا به حال دیده اید که یک پزشک، پیش از پرسش از شرایط جسمانی وبدون اطلاع از میزان مصرف شما از داروهایی دیگر، با یک مرض مشابه برای عده ای از بیماران، یک نسخه واحد تجویز کند؟
اصلا چرا راه دور برویم. همین کرونای خودمان. راه درمانش برای همه یکسان است؟
لُب کلام. هرکس لازم است برنامهء مخصوص به خود را داشته باشد. از همین رو در جواب بچه های گروه برای مشارکت در فرستادن هر سه شنبه یک جستار، همچنین خواندن نوع مشخصی از دسته کتابها، نطق کردم که دغدغه افراد برای خواندن و نوشتن متفاوت است.
سال 95 درست زمانی که کنکور را از سرم باز می کردم! مشاور تحصیلی ام که اتفاقا از دسته مشاوران پروازی بود و مهندسی صنایع خوانده بود( چه ربطی داشت؟!) یک برنامه واحد برای تمامی دانش آموزان خود از تهران و اهواز گرفته تا شیراز و گرگان درنظر گرفته بود. عکسش را هم با افتخار با یک کت و شلوار زرشکی رنگ، در حالی که دست چپش را به نیمهء بالا تری نسبت به سطح کمرش از کت مذکور آویخته بود ، ایستاده لبخند می زد. وآن دندانش که کمی هم انحراف داشت، حالا کج تر جلوه می داد.آن وقت 13 ساعت مطالعهٔ تام در روز. از 8صبح گرفته تا 11شب. بصورت پراکنده. هیچ به خاطر ندارم روزی بیش از 3 ساعت اولیهٔ آن را اجرا کرده باشم. کسی نبود بگوید مرد (نا) حسابی! اگر قرار بر اجرای یک برنامه واحد و از پیش تعیین شده بود که من هم می توانستم طراحی اش کنم. آن هم بدون گرفتن دو مدرک لیسانس! و حتی بدون یک نفر اعضای پشتیبان.
بهتر بود اسم دفتر برنامه ریزی اش را هم می گذاشت “چک لیست روزانه”. نه دفتر برنامه ریزی.
برنامه ریزی با توجه به شرایط کاری و بدنی برای هرکس متفاوت است. میبینی یک نفر از ساعت 8 تا 4 بعد از ظهر سرکار می رود ویا دیگری مغزش بیش از3-4 ساعت در روز آنتن نمی دهد، آن وقت بدون اینکه شرایط یک روز( مقیاس کوچک از روزها عادی) را بشناسی به برنامه ریزی کلی دست میزنی؟ مگر نشنیده ای که گفته اند: ” مشت نمونهء خروار است؟”
درثانی باید شرایط نامطلوب را هم در نظر گرفت. مگر انسان یک ماشین است که طی 14 روز عید شبانه روز 13 ساعت مطالعه کند؟ برنامهء جمع بندی دروس است یا جمع بندی عقل سالم از بدن؟
باری بیش ازاین احتیاج نمی بینم صحبت را طولانی کنم. گفتم خدمت برسم و طبق قرار معلوم هرروز، کامنتی بر یادداشت های شما بگذارم تاکامنت نویسی را هم یاد بگیرم و سپس رفع زحمت کنم.
سارا جان
تو کامنتنویسی رو به یه تمرین عالی برای نوشتن تبدیل کردی. آفرین داری.
لذت بردم از خوندن تجربهت.
برقرار باشی.
به صورت کاملا خلاصه، یعنی تا مهلت پایان، خودتون رو بین ایده به بند می کشید طوری که هر طرف برید، حتی اگه بخواید از زیرش در برید هم اون به چشمتون می خوره و مدام هم به روزش می کنید تا حس طراوت ایده برقرار بمونه.
زنده باد.
درود بسیار
شما همان روش قبلی را که در توجه به ایده تان داشتید را دارید ادامه میدید ولی تفاوت عمده و اصلی آن این است که نسبت به ایده اکنون تان بر اساس تصمیمی که گرفته اید، خود را متعهدکرده اید تا آن را عملیاتی کنید.
شاید تمام ایده پردازی ها و مراحل ثبت آنها، آن پتانسیل لازم از شرایط فردی و شرایط محیطی را نداشتند و اتفاقا الان زمان بروز آنهاست.
😀 شاید هم به دلیل اینکه من هم مثل شما ایده هام را ثبت میکنم ولی هنوز اجراشان نکردم دارم به خودم دلداری میدهم که هنوز موقع اجرا نرسیده نشده🙏
موفق باشی سامیا جان